در گفتوگوی «جهان صنعت» با شهلا لاهیجی به مناسبت آغاز نمایشگاه کتاب مطرح شد؛
اینجا فروشگاه نیست!
سهیلا قربانی - نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، پس از ناکامیهایی که طی دو سال گذشته در شهر آفتاب داشت، امسال به ناچار به مصلی بازگشته!
شهلا لاهیجی مدیر انتشارات روشنگران و مطالعات زنان که چندین سال به دلیل مساعد نبودن فضای مصلی، در نمایشگاه شرکت نکرده بود، امسال با وجود انتقال نمایشگاه به مصلی، قرار است در آن حضور داشته باشد. لاهیجی درباره دلیل حضورش گفت: «مشکلات مصلی همچنان به قوت خود باقی است و چیزی تغییر نکرده. اما ما با انگیزه نزدیک شدن به سبک برگزاری تمام نمایشگاههای بینالمللی، تصمیم گرفتیم امسال در مصلی حضور داشته باشیم تا تجربهگر فضای جدیدی باشیم. به همین دلیل امسال، شبیه نمایشگاههای بینالمللی، فروش کتاب نخواهیم داشت و کتابها صرفا برای عموم به نمایش گذاشته میشوند.»
شهلا لاهیجی به عنوان ناشری که همیشه دغدغه سانسور و پیوستن به قانون کپیرایت جهانی را داشته، معتقد است اگرچه تاکنون دولتهای ما، اقدامی برای عضویت در قانون کپیرایت جهانی نکردهاند و ما را از جهانیشدن آثار ایرانی دور نگه داشتهاند اما اگر ناشران دیگر در حرکتی که او امسال آغاز کرده، همراه شوند میتوان به دستاوردهای مهمی مثل حمایت از کتابفروشان، بومی کردن کپیرایت و اصلاح نظام تولید و نشر کتاب دست پیدا کرد با این امید که بتوان دولت را با اهمیت موضوع پیوستن به کپیرایتِ جهانی آگاه کرد.
در ادامه، گفتوگو با شهلا لاهیجی و توضیحاتش را درباره حضور متفاوتی که در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران دارد میخوانید.
* چطور شد امسال تصمیم گرفتید به سبک تمام نمایشگاههای بینالمللی کتاب، در نمایشگاه حضور داشته باشید؟
همان طور که میدانید جز نمایشگاه ابوظبی، در تمام نمایشگاههای بینالمللی، کتاب فروخته نمیشود. کتاب در نمایشگاه صرفا برای دیدن و آگاهی است و نمایشگاه، فضایی است برای تبادلات فرهنگی بین اهالی فرهنگ مثل خرید و فروش کپیرایت کتابها، برگزاری سمینار و کارگاههای آموزشی، آشنایی ناشران بومی و بینالمللی با یکدیگر و...
بعد از سال 2006 که ناشر برگزیده سال شدم، نمایشگاه کتاب فرانکفورت به مدت 10 سال از من به عنوان ناشر افتخاری دعوت کرد. ضمن اینکه من نمایشگاههای خارجی زیادی را دیده بودم و در هیچکدام این درهمی و بینظمی را که ما در نمایشگاه داریم، ندیدم. در نمایشگاههای خارجی هدف از برپایی نمایشگاه، گستردگی فرهنگی است. نمایشگاه ما به هیچ نمایشگاه بینالمللی دیگری شباهت ندارد و صرفا جهت فروش کتاب برپا میشود. درست است که هدف از تمام این تلاشها بردن کتاب به میان مردم و کتابخوانکردن مردم است اما کتاب نیز مثل هر کالای دیگری، فروشش به کتابفروش واگذار شده است اما ظاهرا نمایشگاه بینالمللی به یک کتابفروشی بزرگ تبدیل شده است. دلیل شرکت کردن ناشران ایرانی در نمایشگاه، فروش کتاب است. نمیگویم این خوب است یا بد، چون اقتصاد نشر دچار بحرانی مضاعف است بنابراین ناشران را دچار معضل اقتصادی کرده تا جایی که فروش در نمایشگاه فرصتی مغتنم برای آنان به حساب میآید.
در تمام این سالها یکی از دغدغههای ذهنیام برگزاری نمایشگاه کتاب به شکل واقعی آن بود تا اینکه چند هفته پیش طی صحبتی که با آقای عرفانپور داشتیم گفت پیشنهاد شده اگر ناشری تمایل داشته باشد میتواند کتابهایش را در نمایشگاه، نه برای فروش بلکه صرفا به نمایش عموم بگذارد و بابت اجاره غرفه هم نیاز نیست هزینهای پرداخت کند چون قرار نیست فروش داشته باشد. گویا هیچ ناشری از این طرح استقبال نکرده بود. من چون خودم مشتاق به انجام این کار بودم قبول کردم امسال مانند نمایشگاههای بینالمللی به جای فروش، صرفا کتاب را جهت معرفی به نمایش بگذارم و این فضا را تجربه کنم.
قبل از پذیرفتن این پیشنهاد، برای ما غرفهای 12 متری جهت فروش کتاب در نظر گرفته شده بود. بعد از پذیرش طرح عدم فروش کتاب در نمایشگاه، اوضاع تغییر کرد و دیگر همان 12 متر هم برایمان کافی نبود. برای اینکه بتوانیم تمام کتابهایی که مدنظر داشتیم به نمایش بگذاریم، درخواست کردیم غرفهای 20 متری در محلی مناسب به ما بدهند. متراژ و محل غرفه برای چنین آزمونی که برای اولینبار در ایران اتفاق میافتد خیلی مهم است چون مردم باید بتوانند به داخل غرفه بیایند، کتابها را ببینند، ورق بزنند و در نشستهایی که با نویسنده و مترجم در داخل غرفه برگزار میکنیم حضور داشته باشند.
به ما گفته شد فقط معاونت وزارت ارشاد میتواند اجازه فضای اضافهای را که برای غرفه میخواهید، صادر کند. بنابراین با نوشتن نامه تقاضای فضای بیشتری کردم، بعد از طی مراحل مختلف و گذر از بوروکراسی بیمار اداری که خودتان از آن مطلع هستید، مسوولان مربوطه در خانه کتاب با تقاضای ما موافقت کردند. نامه را برای معاونت امور ناشران ارسال کردیم و گفته شد ایشان تا 10 دقیقه دیگر با شما تماس میگیرند. این 10 دقیقه به چند روز رسید و خبری نشد. و ما چند روز با تماسهای مکرر و خستهکننده همراه با خجالت از اینکه دائما مجبور بودیم برای پیگیری کارمان تماس بگیریم گذراندیم. اینکه چرا ایشان پاسخی ندادند برای من روشن نیست. ظاهرا رییس نمایشگاه با نظر مساعد، نامه را برای مسوول دیگری فرستاده بود اما نتیجهای نداشت! گویا ملاقات با مسوول مربوطه جزو محالات بود چون من خیلی راحتتر میتوانستم هر کدام از مسوولان، حتی وزیر ارشاد را ملاقات کنم یا در خارج از ایران به راحتی رییس نمایشگاه را ببینم و گفتوگو کنم اما متاسفانه با وجود تمام این تلاشها بنا به هر دلیل موجه یا غیرموجه، ملاقات با ایشان صورت نگرفت.
متاسفانه آقایان متوجه نشدند که این کار چه آزمون مهمی برای همه ماست و درنهایت با هشت متر فضای اضافی موافقت نشد.
* دلیل خاصی برای موافقت نکردن با متراژ پیشنهادی شما عنوان شد؟
گفتند تعداد عناوین کتابهایتان نسبت به 20 متر فضایی که درخواست کردید کم است. این درحالی است که ما 50 عنوان کتاب در وزارت ارشاد داریم که وضعیتشان بلاتکلیف مانده و مجوز نگرفته. از یکطرف برای مجوز دادن سختگیری میکنند، از طرف دیگر متراژ غرفه را براساس تعداد عناوین کتابهای چاپی تعیین میکنند. متاسفانه ما در ایران گرفتار چرخه معیوب نظام تولید و نشر کتاب هستیم که این مساله یا عامدا برای فشار به ناشران صورت میگیرد یا سیستم دچار اِشکال است. الان تکلیف 50 عنوان کتابی که در ارشاد مانده چیست؟ 50 عنوانی که هرکدام احتمال داشت جزو کتابهای پرفروش ما باشد، 50 عنوانی که شاید حداقل نزدیک به 100 میلیون تومان خسارت مالی برای ناشر دارد. آن وقت در چنین شرایطی، ارزشگذاریشان برای تعیین متراژ غرفه چگونه باید محاسبه شود؟! حالا بماند که متوجه شدیم لیست تعداد کتابهایی که خانه کتاب به ما داده بود، بیشتر از تعداد کتابهایی است که برای نمایشگاه فرستاده بود. وقتی دلیلش را پرسیدیم گفتند این اشتباهی است که از طرف نمایشگاهیها اتفاق افتاده. به هرحال با وجود دستور معاون وزیر، با 20 متر فضا موافقت نشد و ما در تردید میان رفتن یا نرفتن به نمایشگاه، شبیه دغدغهای که همیشه بر سر سانسور داریم که کتابی را که سانسور میکنند چاپ کنیم یا نه، تصمیم گرفتیم برای احترام به اتحادیه ناشران و بازدیدکنندگان، امسال در نمایشگاه حضور داشته باشیم با این شعار که: «اینجا نمایشگاه است، فروشگاه نیست».
این کار به نوعی تجربه است. با قطعیت نمیتوانیم بگوییم تجربه موفقیتآمیزی خواهیم داشت یا نه. با این کار میخواهیم ببینیم آیا میشود نمایشگاه را از خرید و فروش کتاب، از تخفیفهای غیرقابل کنترل و از این شکل حراجی کتاب درآورد و شکل و شمایل منظمتر و محترمتری به آن داد یا نه. حتی ممکن است به این نتیجه برسیم که دو نمایشگاه در سال برگزار کنیم؛ یک نمایشگاه برای ناشرانی که فقط کتاب نمایش میدهند و یک نمایشگاه برای فروش کتاب. اینها تجارب بعدی ماست.
قطعا ناشران مشکلات زیادی در نمایشگاه دارند و مشکلات بازدیدکنندگان از آنها هم بیشتر است. هدفمان نزدیک شدن به ضوابط نمایشگاههای بینالمللی در جهت رفاه حال بازدیدکننده و ناشر است. طبیعی است که ما نمیتوانیم به طور صد درصد از نمایشگاههای بینالمللی خارجی الگوبرداری کنیم چون شرایط فرهنگی و اقتصادی در هر کشوری متفاوت است. پس باید اقدام به بومیسازی کنیم و این مساله اتفاق نمیافتد مگر با تجربه کردن. هیچچیز در جهان بدون تجربه به دست نیامده؛ حتی سازمان ملل. اینها همه نتایج تجارب بشری است. ما امسال داریم با این کار، تجربه ساده کوچکی میکنیم به این امید که در عمل، نتایج خوبی عایدمان شود و بتوانیم برای سالهای آینده ناشران دیگر را هم جذب کنیم. با توجه به نتیجه کار ممکن است کمکم ناشران دیگر هم به ما اضافه شوند. مثل جمع زنان ناشر که روز اول 10 ناشر بودیم اما حالا چند صنف بزرگ زنان ناشر داریم. تا جایی که حتی عدهای مقابلمان صفآرایی کردند و درنهایت دولتیها هم جمع زنان ناشر برای خودشان تشکیل دادند. هر کاری نیاز به یک قدم اول دارد. ما داریم این قدم اول را برمیداریم. گذشتن از نقدینگی در نمایشگاه، قطعا تبعات اقتصادی خودش را برای ما دارد. اما من برای هدفی بزرگتر، مسوولیت اقتصادی این کار را برعهده گرفتم و از نقدینگی در نمایشگاه صرفنظر کردم مثل همان چندسالی که به خاطر شرایط نامساعد مصلی برای برگزاری نمایشگاه کتاب، در آن شرکت نکردم و بار مالی آن فشار زیادی بر اقتصاد نشرمان وارد کرد. امسال که دوباره به مصلی برگشتیم شرایط همچنان برای برگزاری نمایشگاه نامساعد است و چیزی تغییر نکرده با این تفاوت که ما اینبار پذیرفتیم در نمایشگاه شرکت کنیم تا تجربه جدیدی به دست بیاوریم. تصمیم داریم بعد از اتمام نمایشگاه، تجربیات، راهکارها و موانعی که بر سر این کار وجود داشته، تدوین کنیم و در اختیار اتحادیه ناشران و مطبوعات بگذاریم.
* در کشورهایی که نمایشگاهها صرفا جهت نمایش و خریدوفروش کپیرایت کتابها برگزار میشود، بستر مناسبی از نظر سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی وجود دارد و وضعیت فرهنگی و اقتصادی نشر، تعریفشده و مشخص است. با توجه به اینکه هنوز چنین بستری در کشور ما فراهم نشده، به نظرتان شرایط فعلی جامعه میتواند آمادگی پذیرش چنین جریانی را داشته باشد؟
شاید برایتان جالب باشد که بگویم اولین چالش ما در دفتر روشنگران با همکارانمان بود. آنها میگفتند اگر قرار است فروش نداشته باشیم حضورمان چه فایدهای در نمایشگاه دارد؟ سوالی که ممکن است به ذهن هر کسی خطور کند. ما عادت کردیم نمایشگاه را فقط برای فروش ببینیم چون هدف همه ناشران ایرانی صرفا فروش کتاب است. درست است که خارج از ایران بستر مناسبی برای این کار وجود دارد اما از ابتدا چنین شرایطی وجود نداشته و آنها هم روزی تصمیم گرفتند و از یک نقطهای آغاز کردند. ما هم باید بالاخره از یک جایی شروع به تغییر و تحول کنیم. من این حرکت را شروع کردم تا در عمل تجربه کنم چه موانعی برای نزدیک شدن به سبک برگزاری نمایشگاههای بینالمللی در کشورمان وجود دارد. حتی اگر تجربه موفقی نباشد اما برای ما و آیندگان، آموختنی خواهد بود. ما میدانیم که این جریان به خاطر شرایط جامعه، به زودی و به سادگی در ایران میسر و همگانی نمیشود. اما حداقل دستاورد آن این است که اولین گام را برداشتهایم.
نمایشگاه فرانکفورتِ آلمان هم از آغاز تا امروز تغییرات زیادی کرده. این نمایشگاه 700 سال قدمت دارد و اوایل کارش، مخصوص کتابهای مذهبی بود. اما چقدر از مردم آلمان 700 سال پیش سواد خواندن و نوشتن داشتند؟ مسلما تعداد کمی. حالا اینکه چه تعداد سواد خواندن کتابهای مذهبی داشتهاند خودش بحث دیگری است یا مثلا موضوع چاپ چند سال است در دنیا مرسوم شده؟ چه کسی فکر میکرد یک روز نویسنده و ناشر زن در کشور داشته باشیم؟ میخواهم بگویم همه چیز از ابتدا وجود نداشته و همیشه یک نفر یا یک جمعی آغازگر بودهاند. درباره نمایشگاه فرانکفورت هم نمیتوانیم بگوییم از روز اولی که برپا شد، همین میزان اهمیت و ارزش بینالمللیبودن امروزش را داشته. حتما نمایشگاه از ابتدا به این سبک نبوده و با تجربه دچار تغییر و تحولات شده. در خیلی از سالهای دوران جنگ، نمایشگاه تعطیل شد. اصلا یک زمانی آلمان مطرود جهان بود. این بینالمللیشدن وقتی اتفاق افتاد که آلمان بعد از جنگ وارد عرصه جهانی شد و توسط کشورهای دیگر مورد قبول واقع شد. آلمان بعد از جنگ بعد از اینکه شکست خورد و وارد عرصه جهانی شد نقشاش را عوض کرد و تبدیل شد به یک کشور دموکرات با اقتصادی جدید و با دنیا دست دوستی داد. حالا امروز میبینیم تبدیل به بزرگترین مجموعه فرهنگی جهان شده که برای بسیاری از ناشران کشورهای جهان سوم دورههای آموزشی برگزار میکند. موفقیت امروز نمایشگاه فرانکفورت در طول زمان و با تجربه کردن به دست آمده. ما هم قصد داریم تجربه کنیم.
* متاسفانه ما به خاطر نداشتن قانون کپیرایت در کشور نمیتوانیم با ناشران داخلی و خارجی تعاملی دوسویه داشته باشیم. تا زمانی هم که سانسور اعمال میشود اجرای قانون کپیرایت جهانی در کشور غیرممکن است. حرکتی که شما برای نزدیک شدن به شیوه برگزاری نمایشگاههای بینالمللی آغاز کردید، در زمینه کپیرایت و بهبود وضعیت فرهنگ و کتاب میتواند چه دستاوردهایی داشته باشد؟
متاسفانه ما محدودیتهای زیادی داریم. شرایط جامعه باعث میشود نتوانیم صددرصد نمایشگاه را به سبک نمایشگاههای بینالمللی برگزار کنیم. مثلا قانون کپیرایت جهانی زمانی در کشور قابل اجراست که ما در کتابها اعمال سانسور نکنیم. اما سانسور وجود دارد. در همین جا لازم است بگویم که اعمال سانسور بسیار فراتر از نیازهای فرهنگی و اجتماعی جامعه ماست؛ به حدی که به شکل سلیقهای صورت میگیرد. پس در چنین شرایطی لازم است ابتدا این کار را بومیسازی کنیم. به این شکل که با برپایی نمایشگاه کتاب به صورت واقعی، فضایی ایجاد شود تا ناشران ایرانی اقدام به خرید و فروش کپیرایت کتابهای خود کنند، در این صورت احتمال دارد از تقلب و چاپ مخفیانه کتابهای داخلی دیگران جلوگیری شود. چنین روندی باعث میشود تا دولت نیز اقدام به تعریف قانون برای این کار کند و خود هم ضامن اجرای این قانون باشد. در این صورت یک ناشر میتواند به جای تقلب کردن و اینکه بدون اجازه ناشر اصلی بخواهد کتاب او را چاپ کند، کپیرایت کتاب را به طور قانونی از ناشر داخلی بخرد. بومیسازی کپیرایت فقط از دزدی و تقلب در چاپ کتاب جلوگیری نمیکند. ببینید ممکن است ناشری سرمایه داشته باشد اما امکان انتخاب کتاب نداشته باشد که در این صورت وقتی کتاب ایرانی خوبی در بازار پیدا میکند، کپیرایت آن را از ناشر اصلی میخرد. یا وقتی ناشری فوت کند، ورشکست شود یا تغییر شغل بدهد، در این صورت ناشران دیگر به راحتی از طریق خرید و فروش کپیرایت، حقوق کتاب را از ناشر یا نویسنده (بسته به نوع قرارداد بین نویسنده و ناشر اصلی) به صورت قانونی از طریق مراجعه به اتحادیه و وزارت ارشاد خریداری میکنند. ضمن اینکه تا حد زیادی از دعوای بین ناشر و نویسنده جلوگیری میشود و شورای حل اختلاف بین ناشر و نویسنده، تبدیل میشود به محلی برای تفاهم ناشران با همدیگر و درنهایت منجر به تشکیل یک نهاد میشود.
برگزاری نمایشگاه بدون فروش کتاب، این احتمال را به وجود میآورد که شرایطی فراهم شود تا روند قانونشدن کپیرایت از طرف دولت، جدیتر شود و قانون و ضوابطی تصویب شود که بتوانیم کپیرایت را بومیسازی کنیم و به جای چاپ تقلبی و دزدی کتابهای همدیگر، حق کپیرایت کتابهای داخلی را بخریم و به آن جنبه قانون جزا بدهیم. ضمن اینکه چون چاپخانهها زیرنظر ارشاد فعالیت دارند، خود وزارت ارشاد هم باید بتواند مجازات سنگینی بگذارد برای کسانی که شبانه در چاپخانهها کتابهایی را چاپ میکنند که قبلا توسط ناشران دیگر به صورت قانونی چاپ شده. لازم است وزارت ارشاد این اجازه را داشته باشد تا در مصوبههایش ضوابط و قوانینی تعریف شود که بتواند برخورد قانونی مجازاتی با خاطیان بکند. اینها همگی میتواند نتایج بومیسازی این تجربه بینالمللی باشد.
در ارتباط با کپیرایت جهانی هم چون قانون کپیرایت یک قانون دولتی است؛ دولت ایران باید آن را درخواست کند. سال اولی که در نمایشگاه فرانکفورت شرکت کردیم بر اثر صحبتهای ما، یک گروه از نمایشگاه فرانکفورت آمدند با مسوولان درباره کپیرایت صحبت کردند. اما مساله اینجاست که کپیرایت جهانی، قوانینی دارد که دولت ما نمیخواهد رعایتش کند و این مسوولیت را به گردن ناشر میاندازد و میگویند که ناشران موافق نیستند در حالی که این فقط یک ادعاست و هیچ نظرسنجی و آماری در این رابطه وجود ندارد.
اصلا یکی از سوالات همیشگی ما از مسوولان این بوده که آیا سانسور کتاب باعث توفیق شده؟! نهتنها توفیقی در کار نبوده بلکه باعث شده تیراژ کتابهایمان به عدد دویست و سیصد برسد و گاهی حتی صد! کجای این کار اعتلای فرهنگی است؟ کاری که دقیقا هدف و مسوولیت وزارت ارشاد است. جالب اینجاست که مطابق قانون اساسی ما نباید سانسور داشته باشیم. وقتی به آقایان اعتراض میکنیم میگویند نمیشود سانسور نکرد. میپرسیم چرا؟ طبق معمول جوابی نمیگیریم. مطالبه همیشگی ما از تمام دولتها، رعایت قانون اساسی است؛ هم در حوزه مطبوعات و هم کتاب.
در آییننامه وزارت ارشاد نکاتی که ناشران باید در کتابهایشان رعایت کنند عنوان شده. با وجود اینکه بعضی از مفاد آییننامه ضد قانون اساسی است اما ناشران مجبورند رعایت کنند. در حالی که در قانون اساسی ذکر شده هر چیزی که مغایر قانون اساسی باشد غیرقابل اجراست.
می گویند اینها مصوبه شورای انقلاب فرهنگی است و این شورا نمیتواند قانونی تصویب کند که ضد قانون اساسی باشد. ما چشم بستیم و آن قانون را هم قبول کردیم اما کاری که وزارت ارشاد میکند خلاف هردوی آنهاست؛ یعنی هم خلاف قانون اساسی و هم خلاف مصوبه شورای انقلاب فرهنگی. با این حال تشکیلات وسیعی در ارشاد، مسوولیت بررسی کتابها (که اسم واقعیاش سانسور کتاب است) را برعهده دارند که خودش بزرگترین لطمه را به فرهنگ مکتوب ما زده است.
اگر رییس نمایشگاه، معاون وزیر یا حتی بازرسهای وزارت ارشاد امسال به نمایشگاه بیایند برایشان خواهیم گفت که چقدر سانسور کتاب، غیرمنطقی و گاهی حتی غیرعقلانی است و چون ما در نمایشگاه به خاطر رسیدن به یک هدف بینالمللی از فروش صرفنظر کردیم، دیگر نمیتوانند بگویند که فقط به خاطر پول این حرفها را میزنیم. مسوولان باید بدانند چقدر ضروری است تا عضو کپیرایت شویم. یکی از مطالباتی که باید از دولت داشته باشیم و برای به دست آوردنش پافشاری کنیم این است که ایران هم به کپیرایت جهانی بپیوندد.
علاوه بر اینها یکی دیگر از دستاوردهای نمایش کتاب در نمایشگاه، تقویت صنف کتابفروشی است. یعنی مردم در نمایشگاه با کتابها آشنا میشوند و کتابهای موردعلاقهشان را از کتابفروشیها و مراکز فرهنگی خریداری میکنند. در حال حاضر یکی از معضلات نمایشگاههایی که در شهرستان برگزار میشوند همین تخفیفهای زیاد است. از طرف کتابفروشیها به ما گفته شده که نمایشگاههای شهرستانها به خاطر تخفیف زیاد، باعث تعطیلی چندماهه کتابفروشیها میشود. به همین دلیل ما در هیچ نمایشگاه شهرستان شرکت نمیکنیم. در تهران هم زمانی که نمایشگاه برگزار میشود تا چند ماه کتابفروشیها فروششان به شدت افت میکند و دچار رکود کاری میشوند. با نمایش کتاب در نمایشگاه و اطلاعاتی که از مراکز خرید کتاب به بازدیدکنندگان داده میشود میتوانیم از بازار مکاره فروش کتاب در نمایشگاه جلوگیری کنیم و در عوض مراکز کتابفروشی و فرهنگیمان را تقویت و حمایت کنیم.
ما باید در برپایی نمایشگاه قانونمند شویم تا صنف ما هم قدرتمند شود. در حال حاضر صنف ما تحت نفوذ وزارت ارشاد است. تا وقتی اوضاع چنین است و بعضی از ناشران بابت کاری که انجام میدهند میتوانند از ارشاد پول دریافت کنند ما به هیچ جایی نمیرسیم. وقتی کسی پول گرفت در نتیجه اطاعت هم میکند. اتحادیه واسطهای است بین ناشر با دولت اتحادیه باید همراه با ناشر باشد، نه دولت و نباید چیزی را به ما تحمیل کند که خواست دولت است.
* قرار است در طول برگزاری نمایشگاه برنامه یا نشست خاصی هم داشته باشید؟
فعلا نه. چون تصویر روشنی از برگزاری نمایشگاه به این روش (نمایش کتاب، و نه فروش کتاب) نداریم. امیدواریم با تجربههایی که به دست میآوریم و با حمایت اتحادیه و وزارت ارشاد بتوانیم در سالهای آینده برنامههای فرهنگی مختلفی اجرا کنیم.
* یکی از ویژگیهای انتشارات روشنگران چاپ آثاری است که شاید در زمان انتشارش شناختهشده نباشد اما معمولا جامعه بعد از گذشت سالها، به ارزش و اهمیتش پی میبرد و موضوع کتاب به نوعی موضوع روزِ جامعه میشود. کتابهایی مثل «سلاخخانه شماره پنج»، «جامعه مدنی، مبارزه مدنی»، «خودکامگی» و... . چه شیوهای در انتخاب کتابها دارید؟
اجازه میدهید من خودم را یک ناشر روشنفکر بدانم؟ روشنفکر، پیرو عام نیست و همیشه جلوتر از جامعه میبیند و فکر میکند. من ضمن اینکه مطلقا مسایل مالی و اقتصادی نشر را به عنوان یک حرفه نفی نمیکنم، میتوانم ادعا کنم که هیچوقت دنبال منافع صرف اقتصادی در کار نشر نبودم. به همین خاطر گاهی دست به ریسک زدهام و کتابی منتشر کردهام که حتی در زمان چاپش هم خیلی روی توفیق فروشش حساب باز نمیکردم اما به نظرم میآمد که کتاب ارزشمندی برای جامعه خواهد بود و باید چاپ شود. مثل کتابهایی که نام بردید و کتابهای دیگری مثل «انقلاب مجارستان»، «نمادهای اسطورهای»، رمان «شهری که زیر درختان سدر مرد»، کتابهای محبوبه میرقدیری که برای اولین بار بود داستانهایش چاپ میشد، یا اولین رمان محمدرضا مرزوقی به نام «عاتکه» که بعد از این کتاب، مرزوقی تبدیل به یک نویسنده حرفهای شد. یکی از وظایف ناشر، کشف نویسنده است و من در طول سی و پنج سالی که ناشر بودهام این کار را انجام دادهام. وقتی کتابی از «جان لاک» را چاپ کردیم میدانستیم که امکان دارد همه مردم کتاب را نخوانند و خواننده معمولی نداشته باشد؛ چون کتاب درباره حقوق انسان نوشته شده و کتاب ویژهای است. کتاب «درباره آزادی» جان استوارت میل هم همینطور. میدانستیم که قرار نیست یک کتاب همگانی باشد. ما در انتخاب کتاب، بخصوص رمان، سختگیریهای خاص خودمان را داریم؛ مثلا اینکه رمان حتما باید حرفی برای گفتن یا آموزهای برای خواننده داشته باشد و صرفا برای سرگرمی نوشته نشده باشد. چون معتقد نیستم که کتاب، یک سرگرمی است. به نظر من کتاب، فضایی است برای بیشتر دانستن. حالا این بیشتر دانستن گاهی به نفع مردم است و گاهی آزارشان میدهد. چون خیلیها معتقدند بیشتر دانستن آزاردهنده است. کتاب باید به من چیزی بیاموزد یا پاسخ پرسشی را که همیشه برایم مطرح بوده، بدهد تا من به خواندنش علاقهمند شوم.
* عدهای معتقدند کتابهای روشنگران برای مخاطبان خاصپسند منتشر میشود. شما به این تقسیمبندی معتقدید؟
ما «خاص» نیستیم. بلکه برای بخش ویژهای از جامعه، کتاب چاپ میکنیم. مثل کتابهای بهرام بیضایی که با وجود اینکه مشتاقان بسیاری دارد اما بخش خاصی از مردم کتابهایش را میخوانند؛ مثل دانشجویان تئاتر و سینما یا پژوهشگران و افرادی که در ارتباط با این حوزه فعالیت دارند.
ساموئل بکت اولین چاپ کتابش 500 عدد بود. تعداد مخاطبانش محدود بود. اما چه کسی میتواند بگوید بکت بد بود یا خوب.
آیا میشود گفت ناشر بکت احمق بود؟! ادگار آلنپو هزینه چاپ خیلی از کتابهای شعرش را مجبور بود خودش بپردازد. وقتی من کتاب «رساله دوم درباره دولت» جان لاک را چاپ میکنم مطمئنم همگان خواننده این کتاب نیستند و برای بخش ویژهای از جامعه این کتاب را منتشر میکنم. اصولا خطاب من به آن بخش از جامعه دانشجو، دانشپژوه یا اساتید است که مسوول پروراندن خود یا پروراندن نسل جوان هستند. بنابراین بیشترین حرف ما درباره کتابهایی است که از حقوق مردم، حدود دولت و... صحبت میکنند.
* نمایشنامه «چهارراه» آقای بیضایی در چه مرحلهای است؟
کتاب در وزارت ارشاد منتظر صدور مجوز است.
منبع : روزنامه جهان صنعت، سهشنبه 11 اردیبهشت 1397، شماره 3904
درح خبر : 1397-02-11 19:43
بازدید : 5223