معماری ما، بی هویت و بدون ریشه، دیگر حتی مرهمی بر دردهای جامعه امروزی نیست. شکافی عمیق آن را از گذشته جدا کرده است.
داستان بروز این شکاف را خود «ساختمانها» به زبانی ساده در این کتاب مطرح می کنند: قصه تحول معماری و زیبایی، پروازی در هنر ایران بدون مرزبندی بین شعر، معماری و فلسفه. و گویی همگی فریاد میزنند: برای دستیابی به جادوی زیبایی باید چارچوب تنگ معماری را رها کرد. زیبایی آن وقت معنا دارد که جامعه بدنبال آن باشد. بازی زیبایی، عشق معماری و نوآوری تنها از درون جامعه زنده و پیشرو بدون اختیار می تراود.
پرواز را بخاطر بسپار، پرنده مُردنیست
(فروغ فرخزاد)
معماری و ساختمان در این گذار تنها عاشقان دل سوخته ای هستند که آینه تفکر و بیداری جامعه میگردند تا شاید ما را از غفلت و نادانی بسوی روشنایی و آگاهی سوق دهند.
نویسنده در مقدمه کتاب چنین آورده:
«آنچه میخوانید کنکاشی در نقد معماری و زیبایی ایرانی، به زبانی ساده و داستانی است. قصه نقد معماریست. قصه تلاش دائم مردم اين مرز و بوم جهت دستيابي به زيبايي است. زيبايي چه دروني و چه بيروني مترادف با فرهنگ جامعه است. پس صحبت از معماري خود به خود ما را به سوي بحث از فرهنگ آن جامعه ميكشاند.»
درح خبر : 1392-12-12
بازدید : 6652