رامین مستقیم؛ مترجم و روزنامهنگار
اندوهِ نبودِ او
زیر بمباران خبرهای بد و فاجعهآمیز و گاهی میان گرفتاریهای روزانه، از آخرین وضعیت خانم شهلا لاهیجی از طریق آقای یزدیزاده باخبر میشدم، تا آنکه خبر رسید. غم، مرا تسخیر کرد و خاطرات من از آن بانو، خلاء نبود قامت خدنگش را پرکرد و همچنان میکند.
او ناشر فیلمنامهها و نمایشنامههای به اجرا در نیامدهی بهرام بیضایی در یوسفآباد تهران شد.
کتابچهای با جلد آبی با نام «سیمای زن در آثار بهرام بیضایی» دیدم و خریدم. خانم لاهیجی درباره فیلمهای بیضایی نوشته بود. متوجه شدم با بانویی استخواندار در جهان قلم روبرو هستم. سالهای امیدواری و امید به آینده (از آغاز سال 76 به بعد)، ناهار بازار کنشگری مدنی و سیاسی پیش آمد و خبرنگاران غربی برای مصاحبه با او صف کشیدند و من هم ازجمله خبرنگارانی بودم که یا با این بانوی فاضله مصاحبه حضوری یا تلفنی میکردم و یا میانجی مصاحبهای با ایشان میشدم که در تمامی آنها فصیح و بلیغ به بیان نظرگاه خودش میپرداخت. خانم لاهیجی با شیرین عبادی و مهرانگیز کار مثلث خبری ساخته بود و خبرنگاران از هر گوشه مثلث، که مصاحبهای را شروع میکردند به گوشهی دیگر میرسیدند. روزی که در دفتر نشر روشنگران، من و همسرم، مثل خیلیها در میان حاضران جوان، نمایشنامهخوانی «مجلس سهرابکشی» را دیدیم و شنیدیم، بار دیگر شور جوانسرانهی اندیشهاش را به چشم دیدم. از آن به بعد هر آنچه نشر روشنگران و مطالعات زنان منتشر میکرد و میکند، خواندم و میخوانم. از زمانی که مرا هم کشف کرد تا به گروه مترجمان انتشارات او بپیوندم به طرف بحث و گفتوگو او تبدیل شدم که با شوق زیاد از هر فرصتی برای جدل با او استفاده میکردم. او تلخکامی و ناامیدی من از آینده را با شکیبایی تحمل میکرد و از این پس نمیدانم چگونه نبود او پشت آن میزِ گوشهی دفتر را که انبوهی از آثار در دست انتشار را یکانیکان میخواند، تاب میآورم.
صدایش در ذهنم زنگ گوشنوازی دارد و یادش برایم همیشه زنده است.