یادنامهی محمدرضا مرزوقی (نویسنده و مستندساز)، به مناسبت اولین سالگرد وداع با شهلا لاهیجی
شاید افکار فمینیستی و زنمحور شهلا لاهیجی و همراهان و همدورههای او بعد از اتفاقاتی که در این دو سال اخیر در ایران رخ داده و کمپینهایی که مردم در این ده- دوازده سال تجربه کرده و دیدهاند، چندان حرف تازهای برای گفتن نداشته باشد اما فراموش کردن این مهم که آنها در زمانهای دست به احقاق حداقل حقوق زنان زدند و به کمترین حقوق بهدست آمدهی آنان دلخوش کردند که زنان نه تنها در قوانین از کمترین سهم حقوقی برخوردار بودند که در فرهنگ مردسالار هم از کمترین قدر و منزلت بهره میبردند. درست است که قوانین با گذر این همه سال هنوز بر همان نعل وارونهای میکوبند که باعث میشود نه خود به ثمر بنشینند و نه جامعه به ثمرهای که مستحقش است برسد اما مرد ایرانی کمکم دارد دربارهی حق و حقوق نیمهی دیگرش روشن میشود و مهمتر اینکه زن ایرانی نیز هرچه بیشتر به حقوق خود واقف شده و میشود. البته هنوز راه درازی تا رسیدن به این برابری و نفی خشونت علیه زنان در پیش است. راهی که همهی کشورهای جهان بسته به مقدار سهمی که در بهروز شدن داشته و دارند، باید پشت سر بگذارند.
با این همه، سهمی که نسل شهلا لاهیجی با دورهمیهای کوچک و اغلب در خفا و گاه کمی آشکار برای طرح مباحث اساسی و اصولی دربارهی مسائل زیستی و حقوقی زنان در رسیدن به آنچه گفتمان امروز جامعه دربارهی حق زن و انسان بر اولین مسئلهاش یعنی انتخاب سبک زندگی رقم میزند را نمیتوان نادیده گرفت. طبیعی است که این رشته گفتگوها و طرح مباحث در دورهمیهایی که گاه در دفتر روشنگران برگزار میشد و انتشار آثاری که توسط این نشر و با انتخاب ناشر وارد قفسهی کتابفروشیها و کتابخانههای عمومی و خصوصی افراد میشد، دستههای کوچک زنان را به حرکتی زیرپوستی اما تاثیرگذار وصل میکرد. حرکتی که از دههی شصت آغاز شده بود و در دههی هفتاد شروع به بالیدن کرد و در دههی هشتاد دیگر به سهمخواهی رسیده بود و با راهاندازی کمپینهایی همچون «یک میلیون امضا» که برخی جلساتش در دفتر انتشارات برگزار میشد، به دنبال اصلاحاتی بود که کف جامعه را هدف گرفته بود و میخواست با طیفهای وسیعتری از زنان و مردانی ارتباط برقرار کند که کسی نتواند آنها را به بالانشین و پایینشهری یا بیدرد و درمانده تقسیم کند. چون هدف کمپین رسیدن به تساوی حقوقی زنان و مردان بود و به هیچ عنوان نه دغدغهی سیاسی داشت و نه به طبقه و گروه و عقیدهی خاصی محدود میشد.
لاهیجی و همفکران او هیچگاه در اهداف درازمدتشان که به حرکت گام به گام و آهسته معتقد بودند، به نظریات سیاسی و اعتقادی افراد کاری نداشتند. طبعا قائل به جنسیت خاصی هم نبودند. چرا که برابری حقوق زن و مرد لزوما دغدغهی زنان نیست و شامل هر انسانی که به برابری اجتماعی معتقد است میشود. به همین دلیل میتوانستید در جمع این زنان و مردان از طیفهای سکولار تا مذهبی و آنها که ظاهری سکولار داشتند اما همچنان علقههای اعتقادی خود را حفظ کرده بودند را شاهد باشید. این تنوع و گوناگونی نحلههای سیاسی از چپ تا راست را نیز شامل میشد. اما همه سر یک هدف مشخص با هم به توافق رسیده بودند و آن برابری و تساوی حقوق میان زن و مرد بود.
هیچ یادم نمیرود که در یادوارهی سیمین بهبهانی که از دوستان نزدیک شهلا لاهیجی بود و در دفتر روشنگران برگزار شد، نرگس محمدی در کنار شهیندخت مولاوردی با دو ظاهر کاملا متفاوت توجه را به خود جلب میکردند. راستش طی گفتگوهایی که در این بیست و چند سال دوستی و آشنایی با شهلا لاهیجی داشتم متوجه شده بودم که او دقیقا خواهان همچین جامعهای است. جایی که زنان و مردان با شکلها و سلیقهها و نحلههای فکری متفاوت بتوانند به خوبی در کنار هم گفتگو کنند و سر حداقل نقاط مشترکشان به توافقی جمعی برسند. این حداقل میتوانست حقوق برابر جنسیتی باشد یا خاکی که نامش ایران است.
فکر میکنم با این حد وسیع از تسامح و پذیرش "دیگری"، جامعهی امروز ایران حتی بیش از پیش به وجود افرادی همچون لاهیجی و طرز تفکر او که مانند آن عارف معتقد بود «هر که در این سرا در آید نانش دهید و از ایمانش مپرسید» محتاج است. چه بسیار افراد که با اشکال مختلف در ظاهر و سبک زندگی و تکثر در اندیشه و ... به دفتر روشنگران و زمانی پاتوق فرهنگی که در مجتمع سینما ایران بود میآمدند و با یک چای و شیرینی و البته کتاب و گپ و گفتی روشنگرانه پذیرایی میشدند. گاه برای تحقیق جهت نوشتن پایاننامه یا مطلبی پژوهشی و گاه صرفا برای یک کنجکاوی لحظهای که البته به رابطههای درازمدت میکشید. ایران امروز در این برههی تاریخی و این لحظات حساسی که قرار گرفته بیش از هر زمانی نیازمند این رفتار و این طرز تفکر است. هر چند که جای شهلا لاهیجی در ایران امروز هنوز سبزِ سبز است.