سعید سلطانی طارمی را که تا به امروز بعنوان شاعر میشناختیم، اولین رمان خود را با عنوان سَریه ]زن پیر رها شده در کوهستان[ توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان منتشر کرد.
«بدایع شکوهمند زن و زمین» و «از زلفهای خورشید گرفتن» عناوین دو مجموعه شعر از سعید سلطانی طارمی است که سالها پیش توسط نشر روشنگران چاپ شده است.
شهلا لاهیجی، مدیر نشر روشنگران دربارهی رمان «سَریه» میگوید: «سَریه نه داستان عاشقانه است، نه رمانتیک و نه شاعرانه. در حقیقت داستانِ رنج است. رنج یک زن پیرسال که تلاش میکند پنجههای لرزانش را به زنجیرهی زندگی وصل کند. او علیرغم پای شکسته، چابکانه در جنگ با نیستی، پیروز میشود و ما را تا آخرین لحظات این جدال نابرابر، با خود به درون ماجرا میکشاند.»
در بخشی از این رمان میخوانیم: «امین یازدهمین پسری بود که زاییده بود و تنها پسری که زنده مانده بود. ده سال پیش از دست ماموران سربازگیری دَر رفت و رفت هشتگرد. بعد گفتند: رفت تهران. بعد گفتند: رفت خراسان. بعد از آن دیگر هر جا کار بود، امین رفت آنجا، اما خانه نیامد. عین پدرش سهکله بود و دستهای کوچکی داشت که به درد دوخت و دوز میخورد. چشمهایش ریز و برنده بود، ابیش، پدرش میگفت: چشمهای این ولدالزنا چشم جلاده... آنقدر به این چیزها فکر کرد تا خواب چشمهایش را غافلگیر کرد و ... وقتی بیدار شد آفتاب بالا آمده بود. تعجب کرد از این که یِلَن پوریاش را بالا نزدهاند. احساس کرد این بیمحلی حتما معنایی دارد. توی دلش آه کشید: باز هم نیامدی پسر؟ نشست و خودش را روی کون کشید طرف در و با چوب درازی که برای راندن مرغها از پوری استفاده میکرد اول چپق در را جمع کرد بعد یلن را با مصیبت بالا زد. اما چیزی را که دید باور نکرد. با عجله خودش را کشید و انداخت بیرون پوری. مدتی با حیرت چشم دوخت به منظرهای که پیش رویش بود. میدید اما نمیتوانست باور کند. هرگز فکر نکرده بود ممکن است... کوهستان خالی بود...
اوبهای در کار نبود... همه رفته بودند.
دزدانه رفته بودند و او را جا گذاشته بودند.
لینک خرید کتاب با 20 درصد تخفیف:
http://www.roshangaran-pub.ir/bookshow/B196631478