رمان «باید حرفای دیشبمو جدی میگرفتی!» نوشتهی محمدرضا مرزوقی پس از سالها بالاخره توانست مجوزِ چاپ بگیرد.
در ادامه توضیحات نویسنده را که پشت جلد کتاب چاپ شده، میخوانید:
«باید حرفای دیشبمو جدی میگرفتی» بهار هشتاد و سه نوشته شد.
نوشته سالها در محاق غیرمجازبودن ماند و ماند تا با تمهیداتی، کمی از آن سمت و کمی از این سمت، توانستیم امسال مجوزش را بگیریم. برای این کتاب به چند جلسه در وزارت ارشاد، در دورههای مختلف چند وزیری که در طی این سالها آمدند و رفتند و فراموش شدند، رفته باشم، نه من دیگر به یاد دارم و نه آنها که ناگزیر پای جلساتشان نشستم و گفتند و گفتیم و شنیدیم و شنیدند. گاهی هم نه شنیدیم و نه شنیدند. خیلی چیزها که در جغرافیای داستان آمده حالا تغییر کرده. آبادان امروز با آن سالها تفاوت دارد. باشگاه قایقرانی مورد علاقهام دیگر نیست. گو که برخی آدمهای این داستان هم دیگر نیستند. دود چاههای نفت عراق در آسمان شهر دیده نمیشود. اما پدیدهی ریزگردها زندگی را مشکل کرده است. وضع آب شهر تغییری نکرده اما کوچهها و خیابانها کماکان همان وضعیتی را دارند که در داستان وصف کردهام. مهمتر از همه اما ماجرای اصلی کتاب است که هر بار به شکلی در حال رخدادن است.
درح خبر : 1396-06-11 01:22
بازدید : 6234