رمان «باید حرفای دیشبمو جدی میگرفتی!» به قلم محمدرضا مرزوقی پس از سالها بالاخره توانست مجوز چاپ بگیرد و به تازگی توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان منتشر شده است.
شهلا لاهیجی به بهانهی انتشارِ این رمان، یادداشتی نوشته است که در ادامه میخوانید.
نمیدانم برای شما هم پیش آمده که با نوشته یا کتاب بخصوصی همدلی یا همزادپنداری کنید؟ من با این کتاب چنین احساسی داشتم. شاید این حس به دلیل سالها زندگی در جنوب و شنیدن دردها و مشاهدهی سلطهی سنت بر زندگی مردمِ این بخش از کشورم بود.
این کتاب ده سال پیش نوشته شده و از همان موقع البته بعد از انجام امور عادی مربوط به کتاب، یعنی حروفچینی، غلطگیری، ویرایش و گرفتن فیپا برای دریافت مجوز قبل از چاپ به اداره کل کتاب و کتابخوانی تحویل داده شد. این کتاب و بیش از 50 عنوان کتابِ دیگر یا مجوز نگرفتند یا آنقدر گرفتار حذف و خطخوردگی شدند که دیگر قابل چاپ نبودند. البته این یکی مشمول ممنوعیت شد.
برای دو کتاب خیلی غصه خوردم. یکی همین کتاب «باید حرفای دیشبمو جدی میگرفتی» نوشتهی محمدرضا مرزوقی و دیگری کتاب «جمع پریشان» نوشتهی خانم «پرینوش صنیعی» که کتاب «سهم من» از او شهرت جهانی دارد و به بیستوهفت زبان ترجمه شده و جوایز بسیاری را نصیب نویسنده کرده است. از ده سال پیش تا امروز دهها نامه اعتراض نوشتم و صدهابار بطور شفاهی از مدیران تقاضای بازخوانی و تجدیدنظر کردم. حالا بخت یا هرچه اسمش را بگذارید به روشنگران رو کرده و با کوتاهآمدنهای ما و قیچی زمینگذاشتنِ آقایان، این یکی از حصر آزاد شد اما «جمع پریشان» هنوز در بند است!
نویسنده : شهلا لاهیجی
درح خبر : 1396-06-11 22:38
بازدید : 6547