گفتگو با شهلا لاهیجی؛ مدیر انتشارات روشنگران و مطالعات زنان
محمد تاجالدین- صنعت نشر در کشور ما با مشکلات متعددی دست و پنجه نرم میکند. از یک طرف ایرانیها سالیان سال است که با ادبیات قهر کردهاند و از طرف دیگر دولتهای مختلف با سانسور و ممیزیهایی که مبتنی است بر سلیقه و نه قانون، امان ناشران را بریدهاند. در این بین گرانی کاغذ، تیراژ پایین کتابها و نبودن کتابفروشیهای مجهز دست به دست هم دادهاند تا اوضاع نشر خوب نباشد. با اینکه روحانی با وعده رونق بازار کتاب و رفع نگرانی ناشران پای در انتخابات سال 92 گذاشت اما نتوانست آنطور که باید و شاید در این راه موفق باشد. علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت بارها و بارها از رفع نگرانی ناشران سخن گفت اما نتوانست در عمل تغییری ایجاد کند. وزیر جدید نیز هنوز راهروهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را به خوبی نشناخته و نمیشود از او انتظار تغییر داشت. شهلا لاهیجی که سالیان سال است مدیریت انتشارات روشنگران و مطالعات زنان را برعهده دارد، از اوضاع فعلی ناراضی است. گفتوگوی زیر گوشهای از صحبتهای لاهیجی در مورد وضعیت نشر ایران است.
* وضعیت نشر در سال 95 تغییری با سالیان گذشته داشت؟
اگر بخواهیم آغازی برای کار کتاب در کشور قائل شویم باید به نمایشگاه کتاب تهران نگاه کنیم. نمایشگاهی که در اردیبهشت آغاز میشود و بعد از تعطیلات عید فشار زیادی را متوجه ناشران میکند. ما سال گذشته پس از چند سال غیبت خودخواسته در نمایشگاه حاضر شدیم. همانطورکه میدانید مسئولان بالاخره مکانی به غیر از مصلی را برای برگزاری نمایشگاه انتخاب کردند. هرچند مکان تازه هم در جای مناسبی نبود. 30 کیلومتر با شهر تهران فاصله داشت و از امکانات مطلوبی برخوردار نبود. اما کنار گذاشتن مصلی برای برگزاری نمایشگاه تهران قدمی رو به جلو است. همانطورکه میدانید مصلی مکانی برای نماز خواندن است و برخی موارد استثنایی. نباید این بنا تبدیل به محلی شود که صدها نفر در یک فضای بسته بدون تهویه در آن رفتوآمد کنند. مسئولانی که امور فرهنگی را تولیت میکنند هیچ اهمیتی به مردم نمیدهند. من ده سال مهمان نمایشگاه کتاب فرانکفورت بودم. مسئولان دولتی هم چند سالی است که به این نمایشگاه میآیند و وضعیت را میبینند. نمایشگاه فرانکفروت تنها 250 هزار بازدیدکننده دارد. سه روز برای مسئولان نشر و یک روز برای مردم عادی. ولی امکاناتی که برای مراجعهکنندگان ترتیب میدهند قابل مقایسه با ما نیست. در نمایشگاه کتاب ما آب هم نیست. هر کسی به نمایشگاه میآید خسته و افسرده به خانه برمیگردد. مسئله این است که ما چقدر برای مردم احترام قائلیم. صف دستشویی نمایشگاه کتاب را دیدهاید؟ اگر هر ناشر دو فروشنده داشته باشد و یکی بخواهد به دستشویی برود نیم ساعت باید در صف بماند. در حالی که نمایشگاه فرانکفورت در خود مجموعه و برای آن مراجعهکنندگان اندک بیست دستشویی تعیبه کرده بود. انواع رستورانها از غذای ارزان تا غذای گران. برای همه سلیقهها همهجور امکاناتی وجود داشت. مسئولان فرهنگی ما از اتفاقات درس نمیگیرند. نمایشگاه کتاب امسال نیز سر آخر مشخص نشد متولیاش وزارت ارشاد است یا شهرداری. اتفاقاتی که در نمایشگاه امسال پیش آمد قابل پیشبینی بود. حتما شما هم در جریان آبگرفتگی سالنهای نمایشگاه هستید. یعنی شهرداری یا وزارت ارشاد نمیتوانست این اتفاق را پیشبینی کند؟ اگر شهرداری که مکان نمایشگاه را آماده کرده بود در زمینه برگزاری نمایشگاه تخصصی نداشت خب چند متخصص را برای مشورت دعوت میکرد تا حوادث اینچنینی پیش نیاید. زمانی که برگزاری نمایشگاه بر عهده اتحادیه ناشران بود وضعیت فرق میکرد. آنموقع نمایشگاه کتاب در محل نمایشگاه بینالمللی تهران برگزار میشد یعنی بین سالهای 1376 تا 1384. هنوز وضعیت اقتصادی آنقدرها بد نبود و مردم کتاب میخواندند و تیراژ کتابها در بدترین حالت سه هزار نسخه بود.
* وزارت ارشاد مدعی است برگزاری نمایشگاه یا حداقل بخش اعم آن بر عهده اتحادیه ناشران است. اینطور نیست؟
مسئولیتی که بر عهده ناشران قرار دادند مسئولیت محدودی است. مثلا در مورد کتابهایی که توسط هر نشر باید در نمایشگاه کتاب عرضه شود. مسئله این است که سازوکار برگزاری نمایشگاه کتاب تهران با آنچه باید باشد بسیار متفاوت است. باز هم نمایشگاه فرانکفورت را مثال بزنم. در نمایشگاه فرانکفورت 2500 برنامه فوقالعاده برگزار میشود. از گالری نقاشی و مجسمهسازی تا سینما و سخنرانی و معرفی کتابهای تازه. در نمایشگاه کتاب ما چه اتفاقی میافتد؟
* از امکانات نمایشگاه صحبت کردید و مقایسهاش با نمایشگاه فرانکفورت. همانطورکه توضیح دادید نمایشگاه فرانکفورت محلی برای عقد قرارداد بین ناشر و نویسنده و آژانسهای ادبی است و نه فروش کتابها. الگوی برگزاری نمایشگاه کتاب تهران چیست؟
نمایشگاه جای فروش کتاب نیست. نمایشگاه فروشگاه نیست. همه جای دنیا بازارهای مکارهای برای فروش کتاب برپا میشود. نمایشگاه جای ارائه کارهای جدید ناشران است. چون کشور ما عضو کپیرایت نیست در نمایشگاههای اینچنینی جایی نداریم و نمیتوانیم هم برگزارش کنیم. روزی مسئولان برگزاری نمایشگاه فرانکفورت به مسئولان فرهنگی ما گفتند که شما دزدان فرهنگی هستید. مسئولان ما هم جوابی نداشتند که بدهند. کشور ما ده سال از حضور در نمایشگاه کتاب فرانکفورت محروم بود. بعد از ده سال در اولین دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی من به عنوان ناشر زن و آقای کیاییان به عنوان دبیر اتحادیه ناشران در نمایشگاه حضور پیدا کردیم.
* اتحادیه ناشران به دولت برای پذیرفتن قانون کپی رایت فشار نیاورد؟
کپیرایت بحثی جداگانه دارد. برای عضویت در قانون کپی رایت شما باید تمام قوانین را اجرا کنید. ما نمیتوانیم حتی وارد بازار جهانی شویم چون کالای فرهنگی در کشور ما با شرایط خاص عرضه میشوند. یکی از شرطهای عضویت در قانون کپیرایت آزادیهای فرهنگی است. تا مادامی که ما حقوق نویسندگان و ناشران را محترم نشماریم نمیتوانیم عضو قانون کپیرایت شویم. اتحادیه ناشران نیز در کشور ما وظیفه خودش را نمیداند. هنوز متوجه نیستند که اولین کارکرد اتحادیه ناشران حمایت از ناشران است! اگر گرفتاری حقوقی برای ناشر به وجود بیاید اتحادیه باید ورود کند. اگر مسئلهای با دولت پیش آمد اتحادیه باید قضایا را رفع و رجوع کند. اتحادیه ناشران در آلمان به قدری قدرتمند است که در برابر تصمیمات دولت میایستد. مخالفت با حضور ایران در نمایشگاه کتاب فرانکفورت از طرف اتحادیه ناشران آلمانی بود در حالی که دولت آلمان موافق عدم حضور ما نبود.
* شما در کنار نبود امکانات از عدم علاقه مردم برای خوانش کتاب صحبت کردید. راه چاره آشتی دادن مردم با کتاب چیست؟
روزی من به آقای مسجد جامعی گفتم اتوبوسهای مستعملی که دیگر توانایی جابهجایی مسافر را ندارند رنگ کنند و در محلههای شهر قرار دهند. اتوبوسهایی که به مردم کتاب بفروشد. ولی متاسفانه مسئولان ما نه تجربهای در این کار دارند و نه علاقهای نشان میدهند. آنها متوجه نشدند که اگر میخواهید مشکلات اقتصادی حل شود اول باید سراغ فرهنگ بروید. مثلا نمایشگاه کتاب هم میتواند یکی از مشوقهای مردم برای کتابخوانی باشد. به شرط آنکه نگاه ما به ادبیات و هنر بدبینانه نباشد. سفره فرهنگی یک سفره جهانی است. هر ملتی باید سهم خود را در آن سفره قرار دهد وگرنه جیرهخور دیگران خواهد شد. من روزی به آقایان گفتم. اگر از اروپاییها بدتان میآید مجبورید از سهم عربها یا هندیها بردارید. ما متاسفانه نتوانستیم به نسبت قدمت فرهنگی کشورمان سهمی در این سفره داشته باشیم. به همین علت است که خارجیها کشور ما را با عربستان اشتباه میگیرند. نگاه بدبینانه و سیاسی به هنر مخصوصا فرهنگ مکتوب باعث شده است تواناییهای ما شناخته نشود. امسال برای دومین بار فیلم اصغر فرهادی اسکار برد. جدا از سیاسی بودن یا نبودن این جایزه، شما میبینید سیستم مجبور است این افتخار را نادیده بگیرد. چون نگاه سیاسی ما را به حاشیه رانده است. ما میدانیم که قدرتهای جهانی از نظر اقتصادی به کشورهای توسعهنیافته فشار میآورند. درحقیقت این کشورها لقمه خوبی برای قدرتهای جهانی هستند. در این میان فرهنگ میتواند این نگاه را تغییر دهد. ولی وقتی در کشوری 79 میلیونی تیراژ کتاب به 500 عدد میرسد این یعنی مرگ فرهنگ و مرگ ناشر. وقتی من از دانشجوی ادبیات میپرسم که از ادبیات داستانی مدرن ایران چه میدانی جواب میدهد من کتاب نمیخوانم. همان کتابهای درسی تمام وقتم را میگیرد. متولیان فرهنگی ما باید خطر آینده را پیشبینی میکردند. باید نگاهشان را نسبت به فرهنگ و ادبیات اصلاح میکردند. قانون باید ملاک ما برای قضاوت میبود و نه سلیقه. در این فضا ما از ادبیات جدی دور شدیم و در سال تا دلتان بخواهد قورباغهات را قورت بده چاپ کردیم!
* پس با این اوضاع نباید اقتصاد نشر ما وضعیت خوبی داشته باشد.
اقتصاد نشر در حال فروپاشی است. تیراژ پایین کتابها و عدم علاقه مردم به کتابخوانی وضعیت را به مرحله بدی رسانده است. این در حالی است که آمارهای متشر شده از کتابهای چاپ شده در سال درست نیست. مسئولان آمار چاپ کتابهای کمک درسی را نیز به آمار کلی اضافه میکنند.
* برای نجات اقتصاد نشر باید چه کاری انجام داد؟ دادن یارانه کاغذ توسط دولت یا عافیت مالیاتی یا ترغیب مردم؟
بدترین کار دادن یارانه به ناشران است. این عادت دست دراز کردن سمت دولت بزرگترین خیانتی است که در دوره آقای احمدی نژاد بر سر مردم آمد. همه فکر میکنند با یارانه مسائل حل میشود. کتاب باید پول خودش را در بیاورد. در کجای دنیا دولت به ناشران یارانه کاغذ میدهد؟ در کشورهای خارجی ناشران مالیات هم میدهند در حالی است که در کشور ما از مالیات معاف هستند. هزینههای جانبی ناشر باید با فروش برابری کند. مشکلات رسانهای و تبلیغات حل شود و بخشی از پول مالیات صرف فعالیتهای فرهنگی مثل گسترش کتابخانهها شود. متاسفانه کتابخانهها در کشور ما قلعه و زندان کتاب هستند. بسیاری از کتابها مجوز ورود به کتابخانههای عمومی را ندارند. در این شرایط ما شاهد هستیم که هر روز به تعداد تابلوهای کبابخانه در شهر اضافه میشود و از کتابخانه کم خواهد شد.
* شما در زمینه ادبیات زنان فعالیت گستردهای داشتید. وضعیت را چگونه ارزیابی میکنید؟
خیلی از نویسندگان شاید با حرف من موافق نباشند. ولی زنان از آغاز نوشتن در کشور ما موفق بودند. ممکنه بعضیها برچسب عامهپسند به کتابهایشان بزنند که من با این حرف کاملا مخالفم. جامعه دارای سلیقههای متفاوت است. ما شاهد بودیم که در برههای یعنی اوایل دهه 70 همین کتابها توانست عده زیادی را کتابخوان کند. از زنان خانهدار تا جوانان و ... من به یاد دارم در نمایشگاه کتابی که در بندرعباس برگزار میشد خانمی با روبنده و لهجه محلی اسم نویسندهای را از من پرسید. من متوجه نشدم. وقتی از افراد غرفه کناری پرسیدم گفت منظورش فلان نویسنده است. من گفتم او را نمیشناسم و برای خودم تعجبآور بود. چند ساعت بعد همان غرفه اعلامیهای زد و اطلاع داد که کتابهای همان نویسنده عصر به نمایشگاه میرسد. من وقتی برای غذاخوردن از نمایشگاه بیرون میرفتم صف دو کیلومتری دیدم که برای خریدن کتاب همان نویسنده مراجعه کرده بودند. نویسندهای که کتابهایش دیگر به عنوان چاپهای مکرر نامیده میشود. نمیگویند چاپ دهم یا بیستم. کتابهایی که با گونی به شهرستان میرود و همیشه خوانندهاش را دارد. آن نویسنده میتواند ادعا کند که از راه نوشتن پول درمیآورد. اصلا هم اتفاق بدی نیست.
* برخی معتقدند این کتابها سلیقه مخاطب را کاهش میدهند. موافق نیستید؟
این روزها همه چیز سلیقه مردم را کاهش میدهد. صداوسیما که بیشتر سلیقه مردم را کاهش میدهد. متاسفانه انگار با برنامهای از پیش تعیین شده و حساب شده سعی در خراب کردن سلیقه مردم دارند. در این موقعیت چه چیزی میتواند کمک حال ما باشد؟ به نظر من ادبیات. ادبیات میتواند سهم بزرگی در ترمیم سلیقه مردم داشته باشد.