سهیلا قربانی: «ستونهای زمین» و «سیاه و کبود» عناوین آخرین آثاری است که با ترجمهی طاهره صدیقیان توسط نشر روشنگران منتشر شده است. با طاهره صدیقیان پیرامون آخرین آثار منتشرشدهاش در نشر روشنگران و کلیت وضعیت ترجمه در ایران گفتگو کردیم.
* با توجه به اینکه بیش از یک دهه از ترجمهی اولِ کتاب «ستونهای زمین» میگذرد، چطور شد که تصمیم به بازترجمهی اثر گرفتید؟
«ستونهای زمین» پانزده سال پیش چاپ شد اما بعد از توقف فعالیت نشری که کتاب را منتشر کرده بود، با پیشنهاد خانم لاهیجی تصمیم گرفتیم کتاب با یک بازنویسی مجدد از طریق «انتشارات روشنگران و مطالعات زنان» به بازار عرضه شود.
* بازنویسی کتاب چقدر در همگونسازی زبانِ ترجمه با زمانِ اثر تاثیر داشت؟
با تجاربی که طی این سالها بدست آورده بودم تلاش کردم کتاب را با زبان ترجمهی امروزِ خودم ویرایش و بازنویسی کنم. به همین خاطر قرابت زمانی و زبانی بیشتری در متن بوجود آمد.
* برای نزدیکی به زبان و درک فضای اثر نیاز به مطالعهی کتابهای مشابه با زمانِ آن دوره پیدا کردید؟
بخش عمدهای از این مسئله بستگی به میزان شناخت مترجم از نوع گویش و فضاسازی مولف دارد. کتابهای مفهومی کار مترجم را در درک فرامتنی، برای انتقال هویت اثر به مخاطب دشوار میکند و مترجم را به مطالعهی متون مشابه با همان فضا و گویش سوق میدهد. اما برگردان کتابهای توصیفی مانند «ستونهای زمین» که روایتگر بخشی از یک دورهی تاریخی است، با یک معادلسازیِ واژهای به دور از هرگونه ابهام در محتوا انجام میشود.
* همانطورکه مطلع هستید چندسال پیش متن داستانی کتاب «ستونهای زمین» در بخش سینمایی HBO کانادا به نمایش درآمد. صرفا بعنوان یک مخاطب، خواندن کتاب را ترجیح میدهید یا دیدن فیلم برگرفته از متنِ کتاب؟
فارغ از اینکه بعنوان یک مترجم به خواندن کتاب علاقهی زیادی دارم، از آنجا که فیلم نمیتواند بطور دقیق، گسترهی افکار درونی شخصیتها را نمایش دهد و داستان را بدون جزئیات پیش میبرد، کتاب را بیشتر میپسندم. بخصوص اینکه در وضعیت فعلی، فیلمهای تجاری بخش عمدهای از آثار سینمایی را شامل میشوند و سازندگان فیلم بنا به صلاحدید، متن اصلی داستان را دستخوش دگرگونیهای ناخوشایندی میکنند؛ به گونهای که متن در انتقال هویتِ اثر معلول میماند. مانند سرنوشتی که فیلم «شکلات» به آن دچار شد!
*انتشارات روشنگران کتاب «سیاه و کبود» را در فاصلهی کوتاهی از کتاب «ستونهای زمین» منتشر کرد. چطور شد به ترجمهی این اثر از «آنا کوئیندلن» راغب شدید؟
«سیاه و کبود» روایتگر بخشی از خشونت علیه زنان است، آن هم در کشوری که مدعی دفاع از حقوق بشر و دموکراسی است؛ «ایالات متحده آمریکا». سوژهی انتخابی اثر به همراه نوع گویش و روایت متفاوت داستان مرا مجاب به ترجمهی این کتاب کرد. ضمن اینکه داستانِ روایت شده، یکی از هزاران واقعیتِ اجتماعی جهان است. زنِ خشونتدیدهای که دائما مورد خشونت و ضرب و جرح همسرش قرار میگیرد اما بخاطر از دست ندادن تنها پسرش، دم نمیزند! خیلیها در برابر خشونتهای خانگی سکوت کردهاند صرفا برای از دست ندادن فرزندشان! ترسِ ازدست دادن، آنها را مجبور به تحمل هرنوع خشونتی میکند. درحالیکه هیچ عشقی آنقدر بزرگ نیست که در ازای آن خشونت را تحمل کرد.
* از وجوه تامل برانگیز در شیوهی نگارش اثر، شکست زمان در بطن اتفاقات به هم پیوستهای است که با وام گرفتن از شیوهی «جریان سیال ذهن» منجر به یک پیوند زمانی شده. در برگردان چنین اثری با فضاهای زمانی درهمتنیده با مشکل مواجه نشدید؟
«آنا کوئیندلن» نویسندهی سختنویسی است. ترجمهی چنین اثری که تابع زمانِ خطیِ رایج در داستانها نیست و به نوعی گذشته و حال و آینده را همزمان در کنار یکدیگر دارد سختیهایی داشت که مستلزم تمرکز کافی بر رفتوآمدهای زمانی بود. علاوهبراین خوانندهی کتاب هم صرفا با داشتن تمرکز کافی است که میتواند به درک و تفکیک فضاها و زمانهای مختلف برسد.
* عمدتا زنانِ آثار شما مانند شخصیت زنِ «سیاه و کبود» با روحی جستوجوگرانه در پی هویت و حقوق ازدسترفتهی خود هستند. این انتخابها آگاهانه صورت گرفته؟
اوایل اینطور نبود اما چندسالی است که با حساسیت به تصویر زن در کتابهایی که قصد ترجمهی آنها را دارم نگاه میکنم. همانطورکه شما هم اشاره کردید، شخصیت زنان داستانهایم، اغلب یا قدرتمند هستند یا به دنبال هویت و حقوق انسانی ازدسترفتهشان.
* البته «فرانی» بعنوان شخصیت زن داستان «سیاه و کبود» به دنبال «هویت» گمشدهاش، قدم در بیراههای گذاشت که دست آخر مجبور به تغییر «هویت» هم شد!
بله، «فرانی» با پسرش از خانه فرار کرد و درواقع یک عمل غیرقانونی انجام داد. اما همان قانون هم با توجه به اینکه شوهرش رئیسپلیس شهر بود، راه چارهای جز این برایش باقی نگذاشته بود. او هم از تنها روزنهی امیدی که داشت استفاده کرد و خانه را با پسرش برای همیشه ترک کرد. با این حال من مخالف جریان ضدقانون هستم. «فرانی» به دنبال حقوق انسانی ازدسترفته و هویت گمشدهاش از خانه فرار کرد اما چون در راه یک جریان ضدقانونی افتاد، برای اینکه همسرش موفق به پیدا کردن آنها نشود مجبور شد تغییر هویت بدهد و این یکی از پیامدهای اقدام غیرقانونی است!
* «سیاه و کبود» با تیغ سانسور هم مواجه شد؟
بله متاسفانه. سانسور این کتاب صرفا ناشی از یکسری اعمال سلیقهی مدیران بود. همان نگاه سلیقهای که بزرگترین مشکل ما در سانسور یک اثر فرهنگی است. با این حال خوشبختانه به محتوای کلی اثر لطمهای وارد نشد.
* بعنوان آخرین سوال میخواهم از پیامدهای ترجمههای موازی در کشور بگویید. تبعیت نکردن ایران از عهدنامه کپیرایت منجر به موازیکاری برخی ناشران و مترجمان شده که علاوه بر لطمه به ساختار کتاب، بخش اقتصادی را هم تحتتاثیر قرار داده...
به قدری این اتفاقِ بغرنج برای من و همصنفهایم تکرار شده که دیگر بیشتر از زیان مالی، به لطمهای که به خودمان وارد میشود فکر میکنم. این مسئله در ترجمهی کتاب «دفتر خاطرات» و «کفشهای آبنباتی» گریبان مرا هم گرفت و در فاصلهی کوتاهی از انتشار کتابها، ترجمهی دیگری از آنها وارد بازار شد! این همزمانی ترجمه توسط دو مترجم از دو انتشارات مختلف درصورتیکه ناآگاهانه باشد تا حدی توجیهپذیر است، در غیراینصورت بحث اخلاق حرفهای به میان میآید که گاها از سوی ناشران و مترجمان زیر پا گذاشته میشود.
* اطلاعات ثبت شده در فیپای کتابخانهی ملی کمکی به حل این مسئله نمیکند؟
اعتمادی به وضعیت فهرستنویسی فیپا نیست؛ در لیست این سایت بعضا عناوین کتابهایی دیده میشود که هیچوقت منتشر نشدند. اگر مترجم یا ناشر از انتشار کتاب صرفنظر کرده باشد چون مترجم اقدام به برگردان کامل اثر نکرده و پیش از اخذ مجوز از وزارت ارشاد، عنوان آن در فهرستنویسی فیپا ثبت شده، هیچ سندی وجود ندارد تا از اطلاعات دقیق ترجمه و وضعیت انتشار کتاب مطلع شویم. بعضا ممکنست مترجم یا ناشر از انتشار کتابش صرفنظر کرده باشد اما چون پیش از ترجمهی کامل، اطلاعات اثر در لیست فیپا ثبت شده، فرصت ترجمهی کتاب از مترجم دیگر هم گرفته میشود.