محمدرضا یزدیزاده؛ مدیر انتشارات روشنگران و مطالعات زنان
سخن دربارهی شهلا لاهیجی بسیار دشوار است. خاصه آنکه سخنرانش من باشم. منی که از نخستین روزهای آشنایی با او دچار نقصانها و بحرانهای فکری بسیار بودم. منی که شاید اگر با او آشنا نشده بودم، تولد دیگری نداشتم و امروز در این نقطه از زندگی نبودم!
عرصهی فرهنگ و کتاب برای او همهی هستی و موجودیتش بود. به حدی که برای حفظ آن از گزند ناملایمات، فشارهای سیاسی و تهدیدهای جورواجور، به باور من بسیاری از نقدهای نابجا را به جان خرید. در همینجا یادی کنیم از ابتکار او برای «پاتوق فرهنگی تهران» در محل سینما ایران با شعار «یک کتاب، یک صندلی، یک فنجان چای» که شامل یک کتابفروشی بزرگ، سالن مطالعه و کتابخانهی شخصی خود او بود. برنامههای فرهنگی هفتگی و ماهانهی این مرکز، تاثیراتش به حدی بود که موجب کوتاه شدن عمر آن شد.
عرصهی فرهنگ و کتاب برای او مسابقهای بود همچون دوی استقامت که جز در سایهی بنیانهای فکریِ قوی امکان نداشت. ۳۰ سال مبارزهی خستگیناپذیرِ او با سانسور در این زمینه گواه این مدعا است. او معتقد بود که سانسور، سنگ محک ندارد و با هر شیوه و شکلی از این پدیده مبارزه کرد.
شهلا لاهیجی شخصیتی جامعالاطراف و عنصری همهجانبه بود؛ جامعهشناس، تاریخدان، اسطورهشناس و متخصص در زمینهی ادبیات داستانی و مطالعات زنان. او با وسواس هرچه تمامتر، کتابهایش را خودش انتخاب میکرد و از اینرو همیشه از زمانه جلوتر بود. شاید باورتان نشود که در دوران رکود بیسابقهی نشر و کتاب که تیراژ کتاب به 300 و 500 جلد رسیده است، بسیاری از کتابهای او علیرغم توقف ۱۰، ۱۵ ساله در این زمانه با استقبال باورنکردنی روبرو شد.
او از معدود ناشرانی بود که در تمام این دوران برای گرفتن مجوز کتابهایش تا آخرین لحظه خودش به وزارت ارشاد مراجعه میکرد و از کتابهایش دفاع میکرد و یکی از منتقدین سرسخت ممیزی و سانسور بود.
او یکی از وظایف مهم خود را شناسایی نوقلمان و تربیت نویسندگان، از نسل تازه میدانست. او معتقد و حامی اندیشهها و تحلیلهای اجتماعی ایرانی بود و در این مسیر، پایاننامههای بسیاری به چاپ رساند. و علیرغم بهای سنگین اقتصادی آن، به این امر مهم اهتمام داشت.
او به شدت معتقد به کار صنفی بود. حتما همکاران محترم او در اتحادیه ناشران گواهی زنده بر این مدعا هستند؛ شاید این عزیزان به یاد داشته باشند که علیرغم بیماری و مشکلات، در آخرین انتخابات اتحادیه نیز شرکت کرد.
رویکرد او به کار فرهنگی براساس این باور بود که در یک جامعه تا زمانی که مردم آن سرزمین با حقوق شهروندی و مدنی خود آشنا نشوند و ساختارهای اجتماعی تغییر نکند، هیچ تحولی رخ نخواهد داد. در ابتدای این راه بود که اقدامی بیسابقه و هوشمندانه انجام داد و پسوند «مطالعات زنان» را به نام انتشاراتش افزود تا نشان دهد که زنان همچون مردان، دو ستون محکم و استوار یک جامعه هستند که بدون رفع تبعیض از آنان امکان ندارد تحولات اجتماعی به ثمر برسد. در همینجا یاد کنم از تلاش هشتساله و بیسابقهی او برای بازیابی هویت تاریخی زن که حاصل آن کتاب «شناخت هویت زن ایرانی» در دو جلد است که یکی از معتبرترین منابع در زمینهی مطالعات زنان است.
شهلا لاهیجی دغدغهی ایران و مردم را داشت. او دلواپسیاش برای این سرزمین، بسیار جدی بود. علیرغم دعوتهای وسوسهبرانگیز و هیجانی از طرف مجامع فرهنگی در خارج و امکانات شخصیاش، ایران را ترک نکرد و کار و تلاش در این سرزمین را با تمامی تنگناها و فشارهای عجیب و غریبش ترجیح میداد. او معتقد بود که ما مردمی هستیم جانسخت؛ همچون شنهای کف رودخانه، ماندگار و پایدار. دولتها میآیند و میروند...
او پس از وقایع سال ۸۸ به دور از جنجالهای سیاسی و رسانهای فقط و فقط به انتشارات و حفظ و پاسداری از آن اندیشید.
در آخر به باور من همه میتوانند تصور کنند و ببینند که شهلا لاهیجی در بلندای افق تاریخ ایران نستوه و استوار با لبخندی حاکی از امید به جامعهی امروز ایران بهویژه نسل تازه مینگرد و خوشحال است از اینکه تلاشهایش به بار نشستهاند.
ما نیز علیرغم فقدان او که بسیار سخت و جانکاه و باورنکردنی است، با او همدلیم و با خوشحالی او خوشحال میشویم و امیدوارانه راه او را ادامه میدهیم تا چراغ دانایی و آگاهی هماره در این سرزمین کهن روشن بماند چراکه بر این باوریم: «آیین چراغ خاموشی نیست».