باز هم اسفندماه شد و این ماه به چند دلیل ماهِ زنان است. پنجم اسفند در تقویم زرتشتی روز زنان است و در تمام ادیانِ آریایی، روزِ «مَردگیران». این رسم تا سالها پیش در روستاها و حتی در استان تهران و دماوند برگزار میشد. روزی که مردان را از روستاها بیرون میکردند و زنان ادارهی تمام روستاهای منطقه را برعهده میگرفتند، و به شوخی یا جدی اگر گذرِ مردی به داخل شهر میافتاد او را با طنابی به درخت میبستند و تا عصر آزادش نمیکردند و این به نوعی حالت سمبلیک و نمادینش را حفظ میکرد. البته بخشی از اینها مراسم سنتی بود، یعنی مجازاتی در کار نبود ولی شاید در زمانهای دور برای مردانی که از قانون، تخطی میکردند مجازاتی هم در کار بود. در هر صورت ما از این مسئله اطلاعی نداریم. چیزی که امروز میدانیم اینست که این حرکت کمی جنبهی شوخی و شادمانی به خود گرفته. علاوه بر عید ملیِ باستانی، امسال روز ولادت حضرت فاطمه را در اسفندماه داشتیم که برای مسلمانان یک روز مقدسِ مذهبی است، چون از خصوصیات حضرت فاطمه اینست که برای اولین بار «تَبار» از طریق ایشان به دوازده امامِ شیعه منتقل میشود و امامان از طریق مادر «تبار» گرفتند، نه از طریق یک مرد.
علاوه بر این دو عید، هفدهم اسفندماه، روز جهانی زن (8 مارس) است و خونبهای این روز، خونهایی بود که در شیکاگو ریخته شد. زنانِ کارگر به قوانین ضد زن و قوانینی که حقوق زنان را پایینتر نگه میداشت اعتراض و قیام کردند و این قیام تبدیل به مقابلهی مسلحانه با زنان شد و خونِ زنانی بر زمین ریخته شد. بعدها با چند روز اختلاف، جشن این قیام برای اولینبار بصورت یک حرکت، در اتحادیهی جماهیر شوروی برگزار شد و نمادش گُل «میموزا» بود. «میموزا» اولین گلی است که در بهار میروید. یک گل زردرنگِ خوشبو که هرکدام از زنان، یک شاخه از آن را به دست میگرفتند و در روز زن در خیابانها رژه میرفتند. بعدها این رسم، جهانی شد و تقریبا نقاطی از جهان که آب و هوای یکسانی داشتند میتوانستند با گل «میموزا» هشت مارس را جشن بگیرند.
در ایران تنها یکبار جشنی به نام هشت مارس برگزار شد که در دوران حکومتِ دکتر مصدق بود که بخشی از چپِ آن روزِ ایران، روز جهانی زن را جشن گرفتند. آنموقع من شش یا هفت ساله بودم بخاطر همین خیلی آن روزها را به یاد ندارم. بعد از آن دیگر دربارهی هشت مارس صحبتی نشد. البته روزهای متفاوتی به نام روز زن در ایران انتخاب شد، چه در رژیم گذشته و چه بعد از انقلاب.
اسفندماهِ سال 78 من و نوشین احمدی خراسانی برای اولینبار بعد از انقلاب اسلامی، بصورت جدی، علنی و عمومی مراسمی را به مناسبت روز جهانی زن در سالن شهر کتاب برگزار کردیم. تعداد زیادی از زنان در این مراسم شرکت کردند و علاوه بر حضور چندین سخنرانِ زن، انجمن روزنامهنگاران هم در آنجا حضور داشتند. استقبال خیلی خوبی از مراسم شده بود و این برای ما دلگرمکننده بود. بعد از آن دیدیم بسیاری از دانشگاهها بعنوان یادبود 8 مارس، این روز را جشن میگیرند، حتی گاهی با دعوت از یک یا دو سخنران دربارهی مسایل زنان. و این اتفاقِ خیلی خوبیست که ما هم در این جریان جهانی، همراه جهان باشیم.
من فکر میکنم اتفاقات خوشایند زیادی برای زنان افتاده که خودشان انجام دادهاند و کسی برایشان هیچ کاری نکرده. امسال شنیدم که ما یک سفیر زن خواهیم داشت برای یک کشور مسلمان، که این اتفاق مهمی است. از طرفی هم تعداد زنان ما در شوراهای شهر و روستا خیلی بیشتر از همیشه است، بخصوص هرچه نقطه دورافتادهتر باشد، تعداد زنان بیشتر است. مثلا در قشم، کیش و استانهای جنوبی میبینیم تعداد زنانِ راهیافته به شوراهای شهر و روستا خیلی بیشتر از تهران یا شهرهای بزرگ است و فکر میکنم بزرگترین دلیلِ این اتفاق، رشد مردم است.
در پایان باید بگویم علیرغم اینکه امسال، سال خوفناکی برای ناشر، کتاب و عرضهی کتاب بود، با این حال نشر روشنگران بیش از هر زمان دیگری کتابهایی دربارهی زنان منتشر کرده است. تعدادی از آنها جزو کتابهایی بودند که بالاخره امسال توانستیم مجوزشان را بگیریم. مجوزی که آسان به دست نیامد و با نامههای مکرر و پیگیریهای فراوان به سرانجام رسید. بعضی از کتابها بعد از ده سال مجوز گرفتند مثل کتاب «دفترچه خاطرات شانزده زن ایرانی». و یا کتاب «داستان پسرم» که 24 سال پیش، یکبار آن را چاپ کردیم و بعد از آن دیگر اجازهی انتشار ندادند تا اینکه امسال با کمی کنار آمدنِ ما با ارشاد و کمی کنار آمدنِ ارشاد با ما، توانستیم دوباره «داستان پسرم» را چاپ کنیم. به زودی در یادداشتی جداگانه دربارهی کتابهایی که در سال جاری منتشر کردیم صحبت خواهم کرد.
اسفندماه، ماهِ زنان است و این روز را به تمام زنان دنیا و یا بهتر است بگویم به تمام مردمان دنیا تبریک میگویم.