احساس
بودن، خالی از هر عاطفه دیگر، به خودی خود احساسی با ارزش، ارضاکننده و آرامشبخش
است. برای فردی که میتواند احساسات دنیائی و زمینی که او را از حس بودن دور میکنند
رها شود، این حس به تنهائی برای محترم شمردن خویش کافی است. ولی بیشتر انسانهائی
که از وسوسههای دائمی رنج میبرند با این وضعیت کم آشنا بوده آن را ناقص تجربه
میکنند و حتی در این موارد محدود نیز برداشتهای مغشوش و مبهمی از این مفهوم
دارند که راه بر فهم معنای گیرای آن میبندد.
"ژان ژاک روسو"
شهرنشینی
و زندگی صنعتی همواره با مشارکت سیاسی تداعی میشود. زندگی صنعتی به تامین
منافع و تعلقات صنفی حکم میدهد که برنامهها و عملکرد احزاب را سمتوسو
بخشیده و شهرنشینی با ارتباطات گسترده تشکلهای مدنی شناخته میشود که نشان
از اعمال آزاد اراده شهروندی دارد. فرهنگ تکثرگرایانهای که از این رهگذر بروز
میکند به تامین حقوق کلیه شهروندان صرفنظر از تمایزات سنی و جنسی و قومی و نژادی
و اعتقادی و امثالهم ناظر است. در این صورت سیاست نمیتواند جز به یاری مشارکت
کلیه زنان و مردان همبرابر و آزاد و مستقل از وجه لیبرال برخوردار شود و حق حاکمیت
تفویضی همین شهروندان به خویش را در جهت تحقق بورکراتیک اهداف جمعی و مورد توافق
هماینان و البته با بهکارگیری خودشان در عرصه قانونگذاری و اجرا و داوری
اعمال کند. پس در عین حالی که شهرنشینی و زندگی صنعتی بر تکوین سیاست مشارکتی در
جامعه مدنی معاصر ناظرند، متقابلا همین سیاست نیز بر روند شهرنشینی و زندگی صنعتی
موثر میافتد. سیاست هم روند حاکمیت را در این پرتو مشخص میکند و هم زمینهساز
ثبات تولید و تجارت میشود. متقابلا سیاست از برآیند چنین روندهائی بواسطه بروز
حقوق مدنی و فرهنگ تکثرگرا نیز متاثر گردیده و نمیتواند جز به نحوی لیبرال در
تامین منافع و تعلقات کلیه شهروندان عمل کند. تامین رفاه و آزادی زنان و مردان
شهروند توسط سیاست، دستمایهای برای تداوم مشارکت آنان در به ثمر رسیدن اهداف
جامعه و عبور از تنشها و بحرانهای احتمالی است و این در حالی است که اساسا
سیاست جز مشارکت مدنی زنان و مردان برابر و آزاد و مستقل در تدوین و اجرا و اصلاح
سرنوشت مشترکشان معنی نمیدهد. چگونه میتوان از زنان و مردان جامعه
انتظار داشت کار و فعالیت کنند و مالیات بپردازند و پشتیبان حاکمیت باشند؛ اما در
سیاستورزی مشارکت نداشته و قدرت نیز آنها را در استفاده از ثمرات تلاششان
در عرصههائی چون آموزش و بهداشت همگانی به دست فراموشی سپارد ؟
رابطه
فعالیتها و نهادهای سیاسی با مشارکت زنان و مردان آزاد و مستقل و همبرابر آنگاه
معنیدار میشود که این مجموعه را در بافتار جامعه قرار دهیم و تاثیر و تاثر
سیاست را با گروههای زنان و مردان شهروند ملاحظه کنیم. پیامدهای سیاسی شهروندیت
در این چشمانداز از پدیدههائی چون قشربندی اجتماعی، تشکلهای مدنی و جنبشهای
اجتماعی متاثر شده و متقابلا سیاست نیز پیامد شرایطی نظیر ساخت آمریت سلسله مراتبی
در گروههای اجتماعی، اخلاق مدنی در مواجهه با گروههای اقلیت و حاشیهای و
انتقال مسالمتآمیز قدرت مینماید. در این میان انتخابات هم محصول فرهنگ مدرن
و زندگی اصناف زنان و مردان شهروند تحت هدایت تشکلهای حزبی بوده و هم به ثبات
حاکمیت و مشارکت مستمر شهروندان زن و مردش در آن تحت زعامت احزاب حکم میدهد که هم
نقش انتخابکننده و انتخابشونده در آن ایفا کرده و هم سرنوشت مشترکشان را
فعالانه در قانونگذاری و اجرا و نظارت اصلاحی بر این روند پی میگیرند. در این
حال قرار نیست شاه-فیلسوفانی بریده از جامعه یا نخبگانی فرادست آن به تعیین سرنوشت
آحاد ممالک محروسه یا رعایای خویش پرداخته؛ بلکه مشارکت کلیه شهروندان زن و مرد
جامعه مدرن در تمشیت زندگی خویش است که حکم میکند روابط حاکمان و غیرحاکمان بنا به
اجماع همگانی قاعدهمند شده و تنسیق نظم نه اجباری که مبتنی بر عقلانیت برقراری
اقتدار از رهگذر تقسیم کار تخصصی میان آحاد جامعه باشد. در این صورت سیاست دیگر
شری لازم یا نشانه فساد نبوده و دیگر نمیتوان آن را بیپدر و مادر انگاشت؛ زیرا
حاکمیت مردمی جامعه مدنی جز برآیند منافع و تعلقات کلیه زنان و مردان شهروندش نمینماید
که بر پایه اجماع گفتمانی، مبنای تحقق آنها توسط خودشان میگردد.
خاستگاه
نظم سیاسی مدرن بر مشارکت مدنی کلیه شهروندان زن و مردش استوار شده و سازمانهای
اجتماعی و ارزشهای فرهنگی حاصل از این جریان بر عملکرد سیاسی جامعه موثر واقع
میگردند. عمدهترین مسئله نظم سیاسی از این حیث تنظیم روابط قدرت و جلوگیری
از تمرکز آن بوده و قاعدتا چگونگی جابجائی مسالمتآمیز حاکمیت را نیز پوشش میدهد.
از سوی دیگر رفتار سیاسی حاکمیت با شهروندان زن و مردش نمیتواند برکنار از
شرایطی اجتماعی باشد که از این احوال پدید میآیند. اساسا در جامعه جدید، رفتار
سیاسی به مشارکت زنان و مردان شهروندش در امر سیاستگذاری و تصمیمگیری و تحقق
سرنوشتشان اشاره دارد و این امر به تامل در رویدادهائی چون رایگیری، تکوین
باورهای سیاسی، تعلقات حزبی و حمایت از جنبشهای سیاسی نیز بر میگردد. ابعاد
اجتماعی فرایندهای سیاسی نظیر حضور و عملکرد انواع گروههای سازمان یافته در
صحنه سیاستورزی و الگوهای تعاملشان قاعدتا آنگاه با منطق مدنی جامعه معاصر
جور در میآید که دریابیم زنان و مردان مستقل میتوانند در قالب اصناف و احزاب
و گروههای ذینفع مشارکت ورزیده و از طریق مشارکت همبرابر به ثبات نظم سیاسی
یاری رسانند و در عین حال به نحو آزاد در نقد اصلاحی چنین روندهائی حضور داشته
باشند.
شهرنشینی
و زندگی صنعتی همواره با مشارکت سیاسی تداعی می*#*شود. زندگی صنعتی به تامین
منافع و تعلقات صنفی حکم می*#*دهد که برنامه*#*ها و عملکرد احزاب را سمت*#*وسو
بخشیده و شهرنشینی با ارتباطات گسترده تشکل*#*های مدنی شناخته می*#*شود که نشان
از اعمال آزاد اراده شهروندی دارد. فرهنگ تکثرگرایانه*#*ای که از این رهگذر بروز
میکند به تامین حقوق کلیه شهروندان صرف*#*نظر از تمایزات سنی و جنسی و قومی و نژادی
و اعتقادی و امثالهم ناظر است. در این صورت سیاست نمی*#*تواند جز به یاری مشارکت
کلیه زنان و مردان همبرابر و آزاد و مستقل از وجه لیبرال برخوردار شود و حق حاکمیت
تفویضی همین شهروندان به خویش را در جهت تحقق بورکراتیک اهداف جمعی و مورد توافق
هم*#*اینان و البته با به*#*کارگیری خودشان در عرصه قانونگذاری و اجرا و داوری
اعمال کند. پس در عین حالی که شهرنشینی و زندگی صنعتی بر تکوین سیاست مشارکتی در
جامعه مدنی معاصر ناظرند، متقابلا همین سیاست نیز بر روند شهرنشینی و زندگی صنعتی
موثر می*#*افتد. سیاست هم روند حاکمیت را در این پرتو مشخص می*#*کند و هم زمینه*#*ساز
ثبات تولید و تجارت می*#*شود. متقابلا سیاست از برآیند چنین روندهائی بواسطه بروز
حقوق مدنی و فرهنگ تکثرگرا نیز متاثر گردیده و نمی*#*تواند جز به نحوی لیبرال در
تامین منافع و تعلقات کلیه شهروندان عمل کند. تامین رفاه و آزادی زنان و مردان
شهروند توسط سیاست، دستمایه*#*ای برای تداوم مشارکت آنان در به ثمر رسیدن اهداف
جامعه و عبور از تنش*#*ها و بحران*#*های احتمالی است و این در حالی است که اساسا
سیاست جز مشارکت مدنی زنان و مردان برابر و آزاد و مستقل در تدوین و اجرا و اصلاح
سرنوشت مشترک*#*شان معنی نمی*#*دهد. چگونه می*#*توان از زنان و مردان جامعه
انتظار داشت کار و فعالیت کنند و مالیات بپردازند و پشتیبان حاکمیت باشند؛ اما در
سیاست*#*ورزی مشارکت نداشته و قدرت نیز آنها را در استفاده از ثمرات تلاش*#*شان
در عرصه*#*هائی چون آموزش و بهداشت همگانی به دست فراموشی سپارد ؟
رابطه
فعالیت*#*ها و نهادهای سیاسی با مشارکت زنان و مردان آزاد و مستقل و همبرابر آنگاه
معنی*#*دار میشود که این مجموعه را در بافتار جامعه قرار دهیم و تاثیر و تاثر
سیاست را با گروه*#*های زنان و مردان شهروند ملاحظه کنیم. پیامدهای سیاسی شهروندیت
در این چشم*#*انداز از پدیده*#*هائی چون قشربندی اجتماعی، تشکل*#*های مدنی و جنبش*#*های
اجتماعی متاثر شده و متقابلا سیاست نیز پیامد شرایطی نظیر ساخت آمریت سلسله مراتبی
در گروه*#*های اجتماعی، اخلاق مدنی در مواجهه با گروه*#*های اقلیت و حاشیه*#*ای و
انتقال مسالمت*#*آمیز قدرت می*#*نماید. در این میان انتخابات هم محصول فرهنگ مدرن
و زندگی اصناف زنان و مردان شهروند تحت هدایت تشکل*#*های حزبی بوده و هم به ثبات
حاکمیت و مشارکت مستمر شهروندان زن و مردش در آن تحت زعامت احزاب حکم میدهد که هم
نقش انتخاب*#*کننده و انتخاب*#*شونده در آن ایفا کرده و هم سرنوشت مشترک*#*شان را
فعالانه در قانونگذاری و اجرا و نظارت اصلاحی بر این روند پی می*#*گیرند. در این
حال قرار نیست شاه-فیلسوفانی بریده از جامعه یا نخبگانی فرادست آن به تعیین سرنوشت
آحاد ممالک محروسه یا رعایای خویش پرداخته؛ بلکه مشارکت کلیه شهروندان زن و مرد
جامعه مدرن در تمشیت زندگی خویش است که حکم میکند روابط حاکمان و غیرحاکمان بنا به
اجماع همگانی قاعده*#*مند شده و تنسیق نظم نه اجباری که مبتنی بر عقلانیت برقراری
اقتدار از رهگذر تقسیم کار تخصصی میان آحاد جامعه باشد. در این صورت سیاست دیگر
شری لازم یا نشانه فساد نبوده و دیگر نمیتوان آن را بی*#*پدر و مادر انگاشت؛ زیرا
حاکمیت مردمی جامعه مدنی جز برآیند منافع و تعلقات کلیه زنان و مردان شهروندش نمی*#*نماید
که بر پایه اجماع گفتمانی، مبنای تحقق آنها توسط خودشان می*#*گردد.
خاستگاه
نظم سیاسی مدرن بر مشارکت مدنی کلیه شهروندان زن و مردش استوار شده و سازمان*#*های
اجتماعی و ارزش*#*های فرهنگی حاصل از این جریان بر عملکرد سیاسی جامعه موثر واقع
می*#*گردند. عمده*#*ترین مسئله نظم سیاسی از این حیث تنظیم روابط قدرت و جلوگیری
از تمرکز آن بوده و قاعدتا چگونگی جابجائی مسالمت*#*آمیز حاکمیت را نیز پوشش میدهد.
از سوی دیگر رفتار سیاسی حاکمیت با شهروندان زن و مردش نمی*#*تواند برکنار از
شرایطی اجتماعی باشد که از این احوال پدید می*#*آیند. اساسا در جامعه جدید، رفتار
سیاسی به مشارکت زنان و مردان شهروندش در امر سیاستگذاری و تصمیم*#*گیری و تحقق
سرنوشت*#*شان اشاره دارد و این امر به تامل در رویدادهائی چون رای*#*گیری، تکوین
باورهای سیاسی، تعلقات حزبی و حمایت از جنبش*#*های سیاسی نیز بر میگردد. ابعاد
اجتماعی فرایندهای سیاسی نظیر حضور و عملکرد انواع گروه*#*های سازمان یافته در
صحنه سیاست*#*ورزی و الگوهای تعامل*#*شان قاعدتا آنگاه با منطق مدنی جامعه معاصر
جور در می*#*آید که دریابیم زنان و مردان مستقل می*#*توانند در قالب اصناف و احزاب
و گروه*#*های ذینفع مشارکت ورزیده و از طریق مشارکت همبرابر به ثبات نظم سیاسی
یاری رسانند و در عین حال به نحو آزاد در نقد اصلاحی چنین روندهائی حضور داشته
باشند.
-->
نویسنده : دکتر عباس محمدی اصل درح خبر : 1394-11-06
بازدید : 4670