جنسیت و همبرابری در انتخابات (یادداشتی اختصاصی از دکتر عباس محمدی اصل)
*دکتر عباس محمدی اصل
از آن مردان شیرافگن طلب
عشق
کزین مردان
همچون زن نیاید
"سیف
فرغانی"
قدرت
در پارادایم مذکر به شکل مستقیم یا غیرمستقیم از زنان دریغ شده و نابرابریهای
جنس- جنسیتی را نیز از حیث تمرکز ثروت و منزلت و معرفت میان زنان و مردان به بار
آورده و از همانها نیز مایه گرفته است. اوج ناکارآمدی این نابرابریها در عصر
جدید، یکجانبهنگریهای عقل مذکر تا حد جنگ افروزیهای فاشیسم و نازیسم بود.
حاکمیت از خودبیگانه در پارادایم مذکر چنان بالا گرفت که حتی مردان را به عنوان
کارگزار منقادسازی زنان نیز قربانی احساس بیهودگی و بیهویتی دست کم در نبود
امکانی چون عاطفه برای غنای عقل میساخت. نظم تحمیلی اجتماعی نیز یا
به "جنگ همه علیه هم" تعبیر میشد و یا تلاش میگردید به
ضرب قراردادهای ظاهرا دوجانبه و باطنا یکجانبه به نفع مردان برقرار گردد.
الزام
مشارکت مدنی در عصر جدید به تمایزیابی شخصیتی زنان و مردان بر میگردد که این
الزام از تفکیکپذیری ساخت جامعه نشات گرفته است. به عبارت دیگر در حالی که
مرزبندی خرده نظامهائی چون اقتصاد و سیاست و فرهنگ، اساس پیشرفت نظام اجتماعی
واقع شده، شخصیت نیز نمیتواند از تماتزیابی بازماند و امکان تجربههای متفاوت
زنان و مردان در پرتو تفکیکپذیری ساخت جامعه به توسعه پایدار حکم میدهد.
نظام لیبرال نمیتواند شعار برابری شهروندان سر دهد؛ ولی عملا به آزادی و
استقلال زنان و مردان شهروند به نحو نابرابر نظر داشته باشد. در غیر این صورت
تحمیل وحدت از سوی "خود" به "دیگری"جنبه
اجباری گرفته و نمیتواند یگانگی خودخواسته اجتماعی را از رهگذر مشارکت زنان و
مردان در جریان تدوین و اجرا و نظارت اصلاحی بر سرنوشتشان فراهم آورد.
اگر
مشارکت همبرابر زنان و مردان در پیشرد سرنوشتشان کارسازی نشود، قانونگریزی
بالا میگیرد و عزم جامعه در نیل به توسعه جزم نمیشود. اگر منافع زنان و
مردان در پرتو فعالیتشان تامین نشود، چه توقع که آنان به نظم قانونی تحمیلی تن
دهند و قواعدی را پاس دارند که تعلقاتشان را بر نمیآورد.
خودآگاهی
مشارکتی، حاکمیتی مستحکم پی میافکند که در آن شرایط تحقق توسعه پایدار در میگیرد.
وفاداری و تعهدی که مشارکت در تعیین و پیشرفت سرنوشت مشترک به زنان و مردان دست میدهد،
افتخاری است که فقط نصیب آحاد جامعه در تشکلهای مدنی میشود. این آحاد که کسی
جز زنان آزاد و همبرابر و مستقل نیستند، البته از نقد متقابل نیز بری نیستند و چشم
و گوش به گفتمانهای خردمندانه جمعی دارند. استقلال آنان در گرو پیگیری آزاد
منافع و تعلقاتشان در فضائی سرشا از همبرابری است و تمایزات جنس- جنسیتی به
عرصه این فرهنگ راه نمیبرد.
هویت
زنان و مردان شهروند در این فضای آزاد و مستقل و همبرابر برساخته میشود و
متقابلا این فضا را به اتکای نهادها و سازمانهای آزاد و مستقل و همبرابر برآمده
از تعاملات آنان بر میسازد. الگوی مشارکت شهروندی از طریق اصناف و احزاب، دولتی
پاسخگو میآفریند که از خود خواست زنان و مردان آزاد و مستقل و همبرابر نشات
گرفته است. اعمال قدرت مستقیم دولت از تفویض حاکمیت شهرواندن زن و مرد آزاد و
مستقل و همبرابرش زاده میشود و غیرمستقیم از این رهگذر کنترل میگردد. مدیریت
رفت و برگشتی جامعه با این مکانیسم به سازمانی مبتنی بر مشارکت افقی و نه آمریت
سلسله مراتبی عمودی میگراید؛ زیرا زنان و مردان شهروند آزادانه خود را آفریننده
و هدف مشارکت مدنی خویش یافته و استقلال و همبرابری خویش را در این دایره محقق و
محصل مییابند. شاه و رئیس و ریش سفید و مرد در اینجا امتیاز خاصی ندارند و بلکه
راه و رسم مشارکتی زندگی به تحقق توسعه پایدار از رهگذر حضور همبرابر و آزاد و
مستقل زنان و مردان شهروند ناظر است.
مشارکت
مستقیم یا غیرمستقیم زنان و مردان در امر انتخاب حکامشان فینفسه اهمیت ندارد؛
بلکه بواسطه تامین منافع و تعلقات آنان در عرصههای اقتصادی و فرهنگی و فنی و
آموزشی و اداری و حقوقی معنا میگیرد. این برخلاف حاکمیتهای مطلقه نظیر سلطنت
نامشروط یا ملوکالطوایفی است که اساسا آمریت و عدم مشارکت در زندگی نوعی مانع
از نوسازی جامعه میشد و تنها روابط چهره به چهره و مناسکی و قدرت سنتی به عنوان
منابع حقیقی امنیت اجتماعی و رضایت خاطر شمرده میشدند. انزا و تنهائی، واقعیت
زندگی آحاد این جوامع را تشکیل می داد و در میان نگاه به آسمان و فرمودههای
تمامیتخواه رقم میخورد. لذا زنان و مردان نه شخص که فردی بودند فاقد گذشته و
آینده و در نبود خود به قرینه نبود حریم مدنی، فاقد توان خلاقیت و سازندگی. اگر
مشارکت را از جوامع نوین نیز بر داریم، با اجتماعاتی مواجهایم مرکب از گردهمائیهای
نامرتبط و احتمالا قبایلی بریده بریده مثل محلات مهاجران یا حاشیه نشینها به
منزله قطعاتی از جمعیت فاقد ارتباطات ارگانیک. پیدا است که از این افراد انتظار
مشارکت فعال نمیرود و حضورشان در صحنه سیاست صرفا تصنعی و ظاهری است یا وفاداریهای
قومی و قبیلگی را تداعی میکند که با مشارکت شهروندی زنان و مردان آزاد و همبرابر و
مستقل فاصله دارد.
نوسازی
جامعه مدرن درگرو مشارکت کلیه آحاد آن به منزله ملت است؛ زیرا غیر از این راهی
برای همیاری و ائتلاف در جهت تحقق توسعه پایدار متصور نیست. مشارکت میتواند
فرصتهای غیرمترقبهای برای توسعه پایدار فراهم آورد و انتظارات آرمانی
شهروندان را بدینسو هدایت کند. مشارکت چون به ارتباطات مجهز شود، آگاهی
شهروندان از گزینههای متفاوت برای انتخاب را میافزاید و زندگی را با آزمون و
خطاهای مکرر قرین میکند که عمدتا در تکنولوژی نمود میکنند. پویائی جامعه مدنی
از این زاویه بالا میگیرد و فعالیت دولتهای آنها را در انطباق با این پدیده
میافزاید.
از آن مردان شیرافگن طلب
عشق
کزین مردان
همچون زن نیاید
"سیف
فرغانی"
قدرت
در پارادایم مذکر به شکل مستقیم یا غیرمستقیم از زنان دریغ شده و نابرابری*#*های
جنس- جنسیتی را نیز از حیث تمرکز ثروت و منزلت و معرفت میان زنان و مردان به بار
آورده و از همان*#*ها نیز مایه گرفته است. اوج ناکارآمدی این نابرابری*#*ها در عصر
جدید، یکجانبه*#*نگری*#*های عقل مذکر تا حد جنگ افروزی*#*های فاشیسم و نازیسم بود.
حاکمیت از خودبیگانه در پارادایم مذکر چنان بالا گرفت که حتی مردان را به عنوان
کارگزار منقادسازی زنان نیز قربانی احساس بیهودگی و بی*#*هویتی دست کم در نبود
امکانی چون عاطفه برای غنای عقل می*#*ساخت. نظم تحمیلی اجتماعی نیز یا
به "جنگ همه علیه هم" تعبیر می*#*شد و یا تلاش می*#*گردید به
ضرب قراردادهای ظاهرا دوجانبه و باطنا یکجانبه به نفع مردان برقرار گردد.
الزام
مشارکت مدنی در عصر جدید به تمایزیابی شخصیتی زنان و مردان بر می*#*گردد که این
الزام از تفکیک*#*پذیری ساخت جامعه نشات گرفته است. به عبارت دیگر در حالی که
مرزبندی خرده نظام*#*هائی چون اقتصاد و سیاست و فرهنگ، اساس پیشرفت نظام اجتماعی
واقع شده، شخصیت نیز نمی*#*تواند از تماتزیابی بازماند و امکان تجربه*#*های متفاوت
زنان و مردان در پرتو تفکیک*#*پذیری ساخت جامعه به توسعه پایدار حکم می*#*دهد.
نظام لیبرال نمی*#*تواند شعار برابری شهروندان سر دهد؛ ولی عملا به آزادی و
استقلال زنان و مردان شهروند به نحو نابرابر نظر داشته باشد. در غیر این صورت
تحمیل وحدت از سوی "خود" به "دیگری"جنبه
اجباری گرفته و نمی*#*تواند یگانگی خودخواسته اجتماعی را از رهگذر مشارکت زنان و
مردان در جریان تدوین و اجرا و نظارت اصلاحی بر سرنوشت*#*شان فراهم آورد.
اگر
مشارکت همبرابر زنان و مردان در پیشرد سرنوشت*#*شان کارسازی نشود، قانون*#*گریزی
بالا می*#*گیرد و عزم جامعه در نیل به توسعه جزم نمی*#*شود. اگر منافع زنان و
مردان در پرتو فعالیت*#*شان تامین نشود، چه توقع که آنان به نظم قانونی تحمیلی تن
دهند و قواعدی را پاس دارند که تعلقات*#*شان را بر نمی*#*آورد.
خودآگاهی
مشارکتی، حاکمیتی مستحکم پی میافکند که در آن شرایط تحقق توسعه پایدار در میگیرد.
وفاداری و تعهدی که مشارکت در تعیین و پیشرفت سرنوشت مشترک به زنان و مردان دست میدهد،
افتخاری است که فقط نصیب آحاد جامعه در تشکل*#*های مدنی می*#*شود. این آحاد که کسی
جز زنان آزاد و همبرابر و مستقل نیستند، البته از نقد متقابل نیز بری نیستند و چشم
و گوش به گفتمان*#*های خردمندانه جمعی دارند. استقلال آنان در گرو پیگیری آزاد
منافع و تعلقات*#*شان در فضائی سرشا از همبرابری است و تمایزات جنس- جنسیتی به
عرصه این فرهنگ راه نمی*#*برد.
هویت
زنان و مردان شهروند در این فضای آزاد و مستقل و همبرابر برساخته می*#*شود و
متقابلا این فضا را به اتکای نهادها و سازمان*#*های آزاد و مستقل و همبرابر برآمده
از تعاملات آنان بر میسازد. الگوی مشارکت شهروندی از طریق اصناف و احزاب، دولتی
پاسخگو می*#*آفریند که از خود خواست زنان و مردان آزاد و مستقل و همبرابر نشات
گرفته است. اعمال قدرت مستقیم دولت از تفویض حاکمیت شهرواندن زن و مرد آزاد و
مستقل و همبرابرش زاده می*#*شود و غیرمستقیم از این رهگذر کنترل می*#*گردد. مدیریت
رفت و برگشتی جامعه با این مکانیسم به سازمانی مبتنی بر مشارکت افقی و نه آمریت
سلسله مراتبی عمودی می*#*گراید؛ زیرا زنان و مردان شهروند آزادانه خود را آفریننده
و هدف مشارکت مدنی خویش یافته و استقلال و همبرابری خویش را در این دایره محقق و
محصل می*#*یابند. شاه و رئیس و ریش سفید و مرد در اینجا امتیاز خاصی ندارند و بلکه
راه و رسم مشارکتی زندگی به تحقق توسعه پایدار از رهگذر حضور همبرابر و آزاد و
مستقل زنان و مردان شهروند ناظر است.
مشارکت
مستقیم یا غیرمستقیم زنان و مردان در امر انتخاب حکام*#*شان فی*#*نفسه اهمیت ندارد؛
بلکه بواسطه تامین منافع و تعلقات آنان در عرصه*#*های اقتصادی و فرهنگی و فنی و
آموزشی و اداری و حقوقی معنا می*#*گیرد. این برخلاف حاکمیت*#*های مطلقه نظیر سلطنت
نامشروط یا ملوک*#*الطوایفی است که اساسا آمریت و عدم مشارکت در زندگی نوعی مانع
از نوسازی جامعه میشد و تنها روابط چهره به چهره و مناسکی و قدرت سنتی به عنوان
منابع حقیقی امنیت اجتماعی و رضایت خاطر شمرده می*#*شدند. انزا و تنهائی، واقعیت
زندگی آحاد این جوامع را تشکیل می داد و در میان نگاه به آسمان و فرموده*#*های
تمامیت*#*خواه رقم میخورد. لذا زنان و مردان نه شخص که فردی بودند فاقد گذشته و
آینده و در نبود خود به قرینه نبود حریم مدنی، فاقد توان خلاقیت و سازندگی. اگر
مشارکت را از جوامع نوین نیز بر داریم، با اجتماعاتی مواجه*#*ایم مرکب از گردهمائی*#*های
نامرتبط و احتمالا قبایلی بریده بریده مثل محلات مهاجران یا حاشیه نشین*#*ها به
منزله قطعاتی از جمعیت فاقد ارتباطات ارگانیک. پیدا است که از این افراد انتظار
مشارکت فعال نمی*#*رود و حضورشان در صحنه سیاست صرفا تصنعی و ظاهری است یا وفاداری*#*های
قومی و قبیلگی را تداعی میکند که با مشارکت شهروندی زنان و مردان آزاد و همبرابر و
مستقل فاصله دارد.
نوسازی
جامعه مدرن درگرو مشارکت کلیه آحاد آن به منزله ملت است؛ زیرا غیر از این راهی
برای همیاری و ائتلاف در جهت تحقق توسعه پایدار متصور نیست. مشارکت می*#*تواند
فرصت*#*های غیرمترقبه*#*ای برای توسعه پایدار فراهم آورد و انتظارات آرمانی
شهروندان را بدین*#*سو هدایت کند. مشارکت چون به ارتباطات مجهز شود، آگاهی
شهروندان از گزینه*#*های متفاوت برای انتخاب را می*#*افزاید و زندگی را با آزمون و
خطاهای مکرر قرین میکند که عمدتا در تکنولوژی نمود می*#*کنند. پویائی جامعه مدنی
از این زاویه بالا می*#*گیرد و فعالیت دولت*#*های آنها را در انطباق با این پدیده
می*#*افزاید.
-->
نویسنده : دکتر عباس محمدی اصل درح خبر : 1394-10-18
بازدید : 6213