آفتاب یزد - سهیلا قربانی: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان در سی و دومین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران حضور دارد. نشر روشنگران در نمایشگاه، تنها در دوازده متر فضا جای نفس کشیدن دارد! این فضا حتی برای عرضه چهل و پنج عنوان کتابِ بهرام بیضایی هم کافی نیست! اما شهلا لاهیجی، مدیر انتشارات روشنگران و مطالعات زنان همچنان برای ارزشهایی که به آن معتقد است، میجنگد. لاهیجی میگوید: «وقتی نمایشگاه در «محل دائمی نمایشگاههای بینالمللی تهران» برگزار میشد، برای من روزگارِ دلخواه بود، نه برای فروشِ بیشتر یا کمتر، بلکه عاشقِ فضای نمایشگاه بودم. عاشق جوانانی که با شوق میآمدند کتاب ببینند و ورق بزنند حتی اگر پول خریدش را هم نداشته باشند، یا بعد از دیدنِ غرفههای کتاب، در چمنِ نمایشگاه مینشستند و از هوای بهشتیِ اردیبهشت لذت میبردند. چه روزگار خوشی بود آن روزها... بیضایی میآمد. نویسندگان دیگری هم میآمدند. مشکلات ناشران را میتوانستیم با مسئولین در میان بگذاریم. اما حالا سکوت است و سکوت است و سکوت و برای بعضی از ناشران، فروش است و فروش است و فروش!»
شهلا لاهیجی از تجربه کردن نمیترسد. سال گذشته اعلام کرد قصد دارد در نمایشگاه، به سبکِ تمام نمایشگاههای بینالمللی، فروشِ کتاب نداشته باشد و کتابها صرفا برای عموم به نمایش گذاشته شوند. با این کار، او از نقدینگی در نمایشگاه صرفنظر کرد تا شکلِ دیگری از نمایشگاه را که به استانداردهای نمایشگاههای بینالمللی نزدیک است، نشان دهد. او میگوید: «میدانستم که یک نفر به تنهایی، حرفش در هیاهوی نمایشگاه گم میشود. این جریان نیاز به یک مشارکت همگانی دارد.»
امسال که نشر روشنگران در نمایشگاه، فروشِ کتاب دارد و این سوال مطرح میشود که چرا شهلا لاهیجی راهی را که سال گذشته آغاز کرده بود، امسال دنبال نکرده است؟ با لاهیجی درباره تجربه سال گذشته و عواملی که باعث شده تا او تصمیم بگیرد در نمایشگاهِ امسال، فروشِ کتاب داشته باشد گفتگویی انجام داده ایم که ماحصل آن را در ادامه میخوانید.
* چه تجربهای از حضور متفاوتی که در نمایشگاهِ سال گذشته داشتید به دست آوردید؟
ما سال گذشته در نمایشگاه شرکت کردیم اما فروش نداشتیم، مثل اتفاقی که در نمایشگاههای دنیا میافتد و آن را از شکل بازارِ مکاره خارج میکند. ما فکر کردیم حداقل باید یکبار نشان دهیم که میشود نمایشگاه برگزار کرد و فروش نداشت. قصد داشتم شکلِ دیگری از نمایشگاه را نشان دهم. میدانستم احتمالا عدهای ما را محکوم میکنند و کردند، میدانستم که یک نفر به تنهایی، حرفش در هیاهوی نمایشگاه گم میشود. همه ما میدانستیم که این کار باید به یک جریان عمومیو گسترده تبدیل شود تا نتیجه بدهد و این حرکت، یک تجربه متفاوت است. خیلیها فکر میکردند کار من جنبه نمایشی و خودنمایی دارد، در صورتی که اصلا اینطور نبود. تاسفبار اینکه یک ناشرِ ظاهرا معروف، با من تماس گرفته و میگوید شما در نمایشگاه پارسال کمکار بودید و کتاب نمیفروختید. من میخواستم نشان بدهم که میشود به شکل دیگری هم نمایشگاه برگزار کرد که حداقل کمی تلاش کنیم به استانداردهای نمایشگاههای بینالمللی نزدیک شویم و حاضر شدم بهای اقتصادیاش را بپردازم اما این جریان نیاز به یک مشارکت همگانی دارد. در نمایشگاههای دنیا نهتنها فروشِ کتاب ندارند، بلکه برنامههای مختلفی برگزار میکنند. در نمایشگاه باید تبادلات فرهنگی صورت گیرد تا فرهنگ ارتقاء پیدا کند و حاصل این تبادل فرهنگی، چاپ کتابهای جدید است که باید در کتابفروشیها به فروش برسد. ما در نمایشگاه چه میکنیم؟ سعی میکنیم کتابهای فروش نرفته در انبارمان را بفروشیم و این غمانگیز است. فروش کتاب در نمایشگاه، اشتباه است. برای اینکه باعث میشویم کتابفروشیها تعطیل شوند. میدانید بعد از نمایشگاه چه بلایی سر کتابفروشیها میآید؟! میدانم این صحبتها تلخنامه است اما واقعیت همین است.
* چه عاملی باعث شد راهی را که سال گذشته آغاز کرده بودید، امسال دنبال نکنید؟
مسئله اینجاست که بعد از نمایشگاه هیچ کس با ما تماس نگرفت که جلسهای گذاشته شود و نقاط ضعف، قوت و دستاوردهای این کار برای نمایشگاهِ امسال بررسی شود. تعریف و تمجید، زیاد شنیدیم اما در عمل اتفاقی نیفتاد و هیچ چیز عوض نشد. لازمه ادامهدار شدن این حرکت، این بود که نمایندگانی از طرف اتحادیه ناشران و کتابفروشان نشستهایی داشته باشند تا این جریان را از ابعاد مختلف بررسی کنیم و برنامهریزی پیوستهای برای گسترش این تفکر و ادامه دادنِ حرکتی که آغاز کرده بودیم انجام بدهیم. من از تمام حمایتهای معنوی که از ما شد تشکر میکنم اما واقعیت این است تا زمانی که این حمایتها تبدیل به یک برنامهریزی دقیق برای ادامه و گسترش این حرکت و تبدیل شدنِ آن به یک دستاورد مادی نشود، نتیجهای نخواهد داشت. تجربه اولیهای که ما کردیم و اتفاقا به لحاظ مادی هم بهای سنگینی برایش پرداختیم باید تدوین میشد. خب برای این حرکت، اتحادیه میتوانست کارزارهایی مانند آنچه برای انتخاباتِ اتحادیه انجام داد، برگزار کند اما چنین نشد. از طرف دیگر با توجه به مسائل سیاسی و اقتصادی جامعه که در جریانش هستید، یکباره با بحران اقتصادی در کشور روبرو شدیم. منابع مالی ما محدود است و روی پای خود ایستادهایم. همکارانم در موسسهی خودمان معتقد بودند برای تداوم این حرکت باید توان اقتصادیمان را تقویت کنیم.با این حال دلم میخواست امسال هم از فروش، صرفنظر کنم، اما نشد!! اگر ما یک سال عادی را گذرانده بودیم (نه با تیراژ سیصد و پانصدتا !!) شاید میشد مثل سال گذشته در نمایشگاه، فروش نداشته باشیم. ما هم امسال، فروشِ کتاب خواهیم داشت اما باید بگویم که این نمایشگاه، نمایشگاه دلخواه من نیست. بعضی از ناشران و کتابفروشان به من گلایه کردند و تصور میکنند من جا زدهام. من جا نزدهام. من هیچوقت در زندگیام از خواستههایم جا نمیزنم. همه این خواستهها به صورت یک آرمان در من باقی میماند. نوجوان بودم که آرزوی داشتن مکانی را داشتم که در آن پر از کتاب باشد و مردم در آن کتاب بخوانند و درباره کتابها با هم حرف بزنند. این آرزو با راهاندازیِ «پاتوق فرهنگی» روشنگران برآورده شد که شعارش «یک کتاب، یک صندلی، یک فنجان چای» بود. اما چه بلایی به سرش آمد؟ آنجا بسته شد! اما این به این معنی نیست که من از آرزوی داشتن مکانی که مردم بتوانند رایگان در آنجا کتاب بخوانند و در برنامههای فرهنگی شرکت کنند، دست بکشم. نمونهی دیگر بلایی بود که سر کتابخانه «صدیقه دولت آبادی» آمد و آنجا هم بسته شد! به عنوان رئیس هیئت امنای کتابخانه «صدیقه دولت آبادی» به وزارت ارشاد رفتم و گفتم اگر با من مشکل دارید من از هیئت مدیره بیرون میآیم. کتابخانه را باز کنید، کتابخانه را که نباید بست! من استعفا دادم تا شاید کتابخانه باز شود اما آنجا هنوز هم بسته است! هیچکدام از اینها دلیل نمیشود که از آرزوهایم دست بکشم. اینکه یک روز بتوانیم به سبک تمام نمایشگاههای بینالمللیِ کتاب در دنیا، نمایشگاه برگزار کنیم، یکی از آرزوهای من است.
* واکنش ناشران به حضور متفاوتی که در نمایشگاه داشتید چه بود؟
خیلیها معتقد بودند این کار، خلافِ جهتِ آب شنا کردن است. متاسفانه اکثر ناشران میگویند اگر نمایشگاه، فروش نداشته باشد شرکت نمیکنند. ناشران به امید فروش به نمایشگاه میآیند. حق هم دارند چون یکی از مهمترین منابع کسب درآمد نقدیشان، نمایشگاه است و البته این برمیگردد به نحوه غلطِ بازگشتِ سرمایه به ناشر. ما از همان اول باید بنا را بر عدم فروشِ کتاب میگذاشتیم و مثل همه نمایشگاههای دنیا، در نمایشگاه صرفا به تبادلات فرهنگی میپرداختیم. البته یکی از دلایل عدم توفیق ما در رسیدن به استانداردهای جهانی در برگزاری نمایشگاهها، نداشتن حق کپیرایتِ جهانی است و داشتن حق کپیرایت برای یک کشور، از اختیاراتِ دولتها است و نه ناشران. سی و چند سال است درباره کپیرایتِ جهانی حرف میزنیم. چه زمانی که بعد از ده سال ممنوعیت به نمایشگاه فرانکفورت رفتیم و چه زمانی که از نمایشگاهِ فرانکفورت به ایران آمدند همیشه بحثِ کپیرایت وجود داشته و به ما گفته شده که باید عضو قانون کپیرایتِ جهانی شویم. در جلساتی که در فرانکفورت گذاشته شد، ناشرانِ دنیا به مسئولانی که از طرف ایران در آن جلسه حضور داشتند، گفتند:«چرا کتابهای ما را بدون اجازه چاپ میکنید و سانسورش هم میکنید، این در حقیقت خیانت به نویسنده و ناشر و خیانت به فرهنگِ جهانی است.» متاسفانه اتحادیه ناشران، هیچوقت در این راستا یک تلاش صنفی – عمومی نکرده تا ما هم عضو قانون کپیرایتِ جهانی شویم. شاید هم آنقدر اِشکالاتِ ابتدایی و اولیه زیاد است و لاینحل که آرزوی رسیدن به نمایشگاهِ واقعی، کمیدور از دسترس به نظر میآید. این درحالی است که یکی از اهداف برگزاری نمایشگاههای کتاب در دنیا، آشنا شدن ناشران با یکدیگر است، آشنایی برای خرید و فروش کپیرایت کتابها. چیزی که ما از آن محرومیم. الان هم میبینیم ناشران به خاطر تخفیفهایی که بعضی از ناشرانِ دیگر برای کتابهایشان در نظر میگیرند، مدام درحال انتقاد کردن به هم هستند و معتقدند با این کار دارند نظم بازار را به هم میزنند. البته من نمیدانم میشود کتاب را هم مثل سیبزمینی تابعِ نظم بازار دانست یا نه!! به نظر من اینطور نیست. برای همین سال گذشته شعارهای زیادی به در و دیوار غرفهمان زده بودیم که روی آنها نوشته بودیم: «حق واگذاری آثار مکتوب (کپی رایت) را بومیسازی کنیم»- «کتابهای مورد نیاز خود را از کتابفروشیها بخریم»- «کتابفروشی محله خود را زنده نگه داریم»- «خطر تعطیلی کتابفروشیهای محلی را جدی بگیریم» و ... بُن کتاب، تخفیف نمایشگاه، و بعضی از تخفیفهای اضافی که بعضی از موسسات انتشاراتی میدهند باعث میشود که کتابفروشان تا چندین ماه پس از نمایشگاه، فروش نداشته باشند. نشر، یک زنجیره است که از نویسنده شروع میشود و به کتابفروش ختم میشود. در این زنجیره هر دانهای که پاره شود، کل زنجیره از هم گسیخته میشود و رشتهی اتصال از بین میرود. سال گذشته ما برای حمایت از کتابفروشان و اصلاح تولید و نشر، چنین حرکتی را آغاز کردیم. ضمن اینکه درست است که ما عضو قانون کپیرایتِ جهانی نیستیم و این معضل بزرگی است که باید رفع شود، اما اگر فروش نداشتن در نمایشگاه به یک اصل تبدیل میشد و در نمایشگاه، کتابها صرفا به نمایش گذاشته میشدند، شاید میتوانستیم به بومیکردنِ کپیرایت در کشور برسیم. درست است که تا زمانیکه کتابها را سانسور میکنیم در کپیرایتِ جهانی جایی نداریم اما حداقل با فروش نداشتن در نمایشگاه، این احتمال وجود داشت که بتوانیم کپیرایت را بومیسازی کنیم و جلوی چاپ تقلبی و دزدی از کتابهای همدیگر را بگیریم و نیاز نبود از راههای دیگر جلوی قاچاق کتاب گرفته شود.
* فکر میکنید چرا اتحادیه ناشران اقدامی پیگیرانه برای برگزاریِ نمایشگاه کتاب با استانداردهای جهانی نمیکند؟
نمیدانم! البته اتحادیه باید قدرتمند باشد. من نمیگویم اتحادیه ما مثل اتحادیه کتابفروشان آلمان باشد که میتوانند حتی از خواستههای دولت و وزارت امور خارجه یا هر نهاد دیگر پیروی نکنند و تمایل خودشان را به دولت تحمیل کنند. مثلا وقتی ایران ده سال در ممنوعیتِ شرکت در نمایشگاهِ فرانکفورت بود، وزارت امورخارجه آلمان خیلی تلاش کرد تا اتحادیه ناشران را راضی کند که ایران را بپذیرند اما اتحادیه نپذیرفت، تا اینکه روابط دو دولت بهتر شد، یعنی همان سالی که ما را برای اولینبار بعد از ده سال به نمایشگاه دعوت کردند. اما اتحادیه ما همیشه به نوعی تابع خواستههای وزارت ارشاد بوده و وقتی یک نهاد صنفی، کمک مالی دولت را میپذیرد، به ناچار به خواستههای دولت هم تن میدهد و دیگر نمیشود گفت یک بخشِ مستقل و قدرتمند است که بتواند اهداف اصلی خود را دنبال کند. در نتیجه، اتحادیه به حداقلها رضایت میدهد. شاید علت دیگرش این است که دولت هم در پی به وجود آمدن یک اتحادیه مستقل نیست، بخصوص اتحادیهای که با نویسنده سر و کار دارد!
* با توجه به شرایط اقتصادی جامعه، تصور میکنید چه آیندهای پیشِ روی صنعت نشر کشور است؟
وقتی گِله میکنند که چرا تیراژ کتاب پایین است، میگویم از مردمیکه هم باید غصه پیاز و سیبزمینی و گوجهفرنگی را بخورند و هم غصه اینکه آیا فردا همچنان شغلشان را دارند یا نه، چه انتظاری میتوان داشت؟! این یک موضوع عمومیاست و متاسفانه هیچکس درباره این مسائل حرفی نمیزند. خواندن کتاب هم نیاز به آرامش روح و روان دارد. مردم با وضعیت اقتصادی امروز چگونه آرامش داشته باشند؟! اینجاست که مردم از کتاب خواندن دور میشوند و در نتیجه زنجیره نشر، دچار بحران و از هم پاشیدگی میشود.
منبع : روزنامه آفتاب یزد، 5 اردیبهشت 1398 ، شماره 5439
درح خبر : 1398-02-05 10:24
بازدید : 5740