روزنامه جهان صنعت- فاطمه روشن: فعالیتهایش در این سالها موجب شده تا هرجا اسمی از سانسور باشد، نام او هم به میان بیاید. تنها دو چیز او را دگرگون و به زنی جستجوگر تبدیل میکند؛ یکی «سانسور» است و دیگری «حقوق زنان». از این دو که حرف میزند، چهره و آهنگ صدایش عوض میشود. از سانسور با خشم و از حقوق زنان با اراده و مصمم سخن میگوید.
شهلا لاهیجی ناشری «علیه سانسور» است. در اوایل دهه 60 انتشارات «روشنگران و مطالعات زنان» را بنیان نهاد تا اولین ناشر زن ایرانی لقب بگیرد. انتشاراتش بیش از هر چیزی به حقوق بشر به خصوص زنان پرداخته و خود او هم یکی از چهرههای مطرح بین فعالان حقوق زن است. لاهیجی از ترسها و نگرانیهایی میگوید که سانسور را مسبب آنها میداند، ترس از مرگ اخلاق در جامعه، از نابودی ادبیات و از بین رفتن اعتماد در نسلی که آینده را میسازد.
* به نظر شما در این سالها چقدر در فرهنگ پیشرفت داشتهایم؟
مقوله فرهنگ برای من مثل یک غذای مانده است که کمکم دارد حال خودم را هم به هم میزند. تکرار حرفی که 30 سال است تکرارش میکنم و هیچوقت هم برای خودم نبوده است. سانسور باعث شده در این 30 سال جز در زمان کوتاه هشت ساله آقای خاتمی هیچ اثر قابل توجهی خلق نکنیم. هیچ اثری! حتی در عرصه سینما هم همینطور است چرا، چون فیلمنامه موثری مثل آژانس شیشهای نداریم، اثری رئال که در آن شخصیتهای هر دو طرف حرف میزدند. دیالوگ بود و هر کدام مشکلات خود را مطرح میکرد. همین گفتمان باعث شناخت دردها میشود، اگر دردها را نشناسیم نمیتوان هیچ کاری کرد. به هرحال به گمان من سیاستی که در حال حاضر متولیان فرهنگی کشور دارند جز به نابودی ادبیات، سینما، تئاتر و حتی هنرهای تجسمی نمیانجامد. روزی که ما انقلاب کردیم دنیا پشت ما بود. از روز اولی که ما انقلاب کردیم آیا ما پیشرفت داشتیم؟ باید دقیق از لحاظ اقتصادی، فرهنگی، ارتباطمان با دنیا و... را ارزیابی کنیم. از لحاظ فرهنگی یک نویسنده برجسته داشتیم؟ موسیقیدان برجسته ساختهایم؟
* فکر میکنید سانسور در فرهنگ ما اثر منفی دارد؟
مساله من با هر نوع محدودیت قلم و سانسور شخصی نیست؛ مساله من فرهنگ است. این چیزها فرهنگ را نابود میکند. سابقهدار هم هست. قبلا خود ما داشتیم، کشورهایی مثل اتحاد جماهیر شوروی هم داشتند. بعد از اینکه شور انقلابی و اقسام ماکسیم گورکی و اینها از بین رفتند، تنها هنرمندان اپوزیسیون بودند که چیزی قابل خواندن مینوشتند. حتی هنر و موسیقی هم در شوروی قابل توجه نبود، علتش هم این است که هنر را نمیتوان فرمایشی کرد. به قول کسانی که به آن اعتقاد دارند مثل اسکار وایلد و میلان کوندرا هنر چیزی است برای هنر و نه برای یک عقیده خاص. عقاید عوض میشوند و تغییر میکنند، تحلیل و اصلاح میشوند اما هنر چیزی است که اگر دور تسلسلش تمام شود، یعنی چیزی نباشد که آن را باز زاید و نو کند از بین میرود. نه تنها در روسیه که اقمار اتحاد جماهیر شوروی هم اینطور است. در چکاسلواکی چرا «میلان کوندرا» مشهور میشود. در یکی از کتابهایش میگوید به من گفتند کتاب «شوخی» تو بزرگترین رساله ضدکمونیسم است، من این را ضدکمونیسم یا هیچ ایدئولوژی دیگری ننوشتم. من فقط و فقط یک داستان عاشقانه نوشتم. وقایع زمان من این است و تنها بازگوکننده وقایع دوران خودم هستم. تنها چند نفر هستند که اینکار را انجام دادهاند. واسلاو هاول، رییس جمهور چک اسلواکی و رییس قلم اروپا یکی از کسانی بود که با قلمش فضای کاذب کشورهای توتالیتر را توصیف کرد. نشان میدهد که مردم چطور دورو هستند، یک رویشان بیرون است و روی دیگرشان درون و چون این روح درونی با روح بیرونی هیچوقت با هم یکی نمیشود، در نتیجه یک ریاکاری عجیبی در جامعه بازتولید میشود. چندین نمایشنامه از او به فارسی هم ترجمه شد که البته فکر نمیکنم امکانش باشد. میخواهم بگویم تمام اینها در دنیا تجربه شده است و نمیدانم چرا تجربه را تجربه میکنیم، یعنی چیزی که تجربه و عمل شده و نتیجههای مشخصی داشته را تکرار میکنیم و این جز اتلاف نیرو و فراری دادن مغزها و جدا شدن ما از دنیا چیزی نیست.
* سانسور چه تاثیری بر خوانندگان میگذارد؟
خواننده ایرانی از کتاب خواندن بیزار شده به دلیل اینکه میداند کتاب سانسور شده است. کتابهایی که یک ذره بوی حوادث سیاسی که در این مملکت اتفاق افتاده میدهد و تخیل نیست. اگر کوچکترین اشارهای کنید سانسور میشوید. به روابط عاطفی بین دو نفر اشاره کنید یا از یک شخصیت انتقادی ساده کنید سانسور میشوید. با این شرایط صراحتا میگویم کار ادبیات را در این دوران تمام شده بدانید. یعنی ما نه تنها چیزی خلق نکردیم که ناشرها دست به کار و خلق آثار بیارزشی مثل چگونه قورباغه را قورت بدهیم یا کارهای روانشناسی مثل چگونه یکشبه رییس شوید، چگونه یکشبه پولدار شوید و این صنعت نشر ما را به قهقرا برده. یادمان باشد اوایل انقلاب کتاب با تیراژ پنج هزار تا چاپ میشد و همه هم فروش میرفت. امروز کتاب چاپ میشود با تیراژ 200تا و همه میماند.
* به زعم کسانی که دست به عمل سانسور میزنند یکی از دلایل بالابردن اخلاق و فرهنگ سالم در جامعه است، فکر میکنید با گذشت سالها این اتفاق رخ داده؟
یکی از دلواپسیهای من (با خنده) البته اخیرا آنقدر از این کلمه استفاده بد شده باید بگویم من جز دلواپسها نیستم. این یک دغدغه شخصی است. آنچیزی که بسیار نگرانکننده است تنزل اخلاقی ماست. جامعه ما به خصوص نسلی که قرار است مسوولیتهای فردا را به عهده بگیرد خیلی اخلاق را نشناخته. شما مشکل اقتصادی را در دو دهه میتوانید رفع کنید نمونههای آن آرژانتین، برزیل یا حتی هند. در حال حاضر فرهنگ و موسیقی هند تمام دنیا را گرفته. فیلمهای هندی، بازیگرهای هندی و موسیقی هندی در دنیای غرب پخش میشود و این فرهنگ هند است که بر دنیای غرب تاثیر گذاشته. وقتی میشنوید قایقی حامل تعداد زیادی از جوانان ایرانی در دریاهای اقیانوسیه غرق شده قلب آدم به درد میآید. ما امید را از اینها گرفتهایم و چشمانداز آینده را. ترس دائمی در دلشان انداختهایم. حداقل دو نسل طول میکشد تا بتوانید اخلاق را به جامعه برگردانید. این خیلی نگرانی بیشتری نسبت به مسایل اخلاقی دارد. فحاشیهای سیاستمداران را که میبینم فکر میکنم این فحاشیهای برای چیست. من علوم سیاسی نخواندهام اما به نظرم برای آدمی هم که غیرسیاسی باشد این خیلی عجیب و ناهمخوان به نظر میرسد که گروه مخالف طرف مقابل را تهدید به مرگ کند میدانید این اتفاق اگر در جای دیگر دنیا میافتاد و حساب و کتابی در کار بود، آن آدم را مجرم میشناختند و اقدام میکردند اما اینجا خیلی راحت به طرف مقابل میگویند شما را در گور میکنیم درحالی که همین گروه با اجازه مسوولیت مذاکره را برعهده داشته. من نمیخواهم بحث سیاسی را وارد بحث فرهنگیمان کنم اما میخواهم به ناهماهنگیها اشاره کنم.
* طبق قانون اساسی، اگر سانسوری انجام شود، قانونی است؟
سانسور اشتباهی فاحش و غیرقانونی است، منطبق با قانون اساسی هم نیست. چندین سال شاید نزدیک به 20سال تمام ما اعلام کردیم، بیان کردیم، نوشتیم، گفتیم که اقدام شما در وزارت ارشاد برای بررسی کتاب پیش از چاپ غیرقانونی است و منطبق با قانون اساسی نیست. ما میگفتیم طبق قانون اساسی نمیتوانید به هیچ کتابی پیش از چاپ دست بزنید. این کتابی نیست که بخش خصوصی آن را چاپ کرده باشد چاپ خود شماست و صراحتا طبق بند «3» و «27» آن کار شما غیرقانونی است. شما حق ندارید پیش از اینکه فعلی انجام شده باشد آن را مورد بازجویی قرار دهید. مثل این است که در خیابان کسی را بگیرید و بگویید ممکن است مرتکب قتل شده باشی و بعد مورد بازجویی قرار بگیرد که حالا بگو قتل را انجام دادهای یا نه! این در حقیقت زیر پا گذاشتن حق برائت است که حق همه انسانهاست. اینکار شاید در بخش قضایی انجام شود ولی در بخش فرهنگی به فاجعه میانجامد. بعد کتاب را دست یک کارشناس غیرکارشناس میدهند و او بنا برسلیقه خودش، ترسها و باورهایش کتاب را مورد بررسی قرار میدهد. پس از او کتاب دست نفر دوم میرود. نفر دوم با این استدلال که چرا من برای خودم دردسر بسازم هرچه نفر اول گفته را تایید میکند. به هر حال کتاب چاپ میشود و پس از آن میبینید یا ممنوع شده یا تمام قسمتهای مهم کتاب از بین رفته. نمیشود دو حلقه از یک زنجیر را برداشت، خالی میشود! با ادبیات هم نمیتوان این کار را کرد. جالب است یکی از مسوولان اداره کتاب در دوره آقای رفسنجانی که خیلی هم سختگیر و محافظه کار بود، میگفت ادبیات مثل یک زنجیر به هم پیوسته است و اصلا نمیتوانید به آن دست بزنید بنابراین کل یک اثر را ممنوع کنید. خودش هم این کار را میکرد. در زمان وی 32 کتاب داستانی ما ممنوع بود اما در همان زمان من توانستم مجوز 32 کتاب غیرداستانی به انضمام کارهای بیضایی را بگیرم. کتابهایی مثل «حقوق کودک»، «تاریخچه اسناد حقوق بشر»، «حقوق بشر در ایران» و خیلی کتابها وی فقط رمان را ممنوع کرده بود. یکی از کارمندان وزارت ارشاد به من گفت قانون برای کاغذ است. در اینچنین بیقانونی کار قوه مجریه حفاظت از قانون است. آقای روحانی تکلیف ما را روشن کند آیا به این وظیفه ساده خود عمل میکند؟ این را قاطعانه میگویم که در ارشاد این حفاظت نمیشود چون با آن سروکار دارم. دیگر نهادها را نمیدانم اما در وزارت ارشاد به هیچوجه قانون اجرا نمیشود.
* فکر میکنید این کتابها در حال حاضر اجازه چاپ میگیرند؟
خیر، به هیچوجه. میخواهم بگویم این کتابها در سختترین دوران توانست مجوز بگیرند چون سیاستی دست حاکم بود. این آدم کتابهای آقای رفسنجانی را هم سانسور میکرد. البته ما نباید نگاه به پشتسر کنیم. الان باید ببینیم برای آینده قرار است چه کنیم. آقای روحانی میخواهد چکار کند؟ ایشان باید تکلیفش را با من و منها روشن کند. اگر آقای روحانی معتقد است رنج مردم چه به لحاظ اقتصادی و چه به لحاظ فرهنگی باید کم شود، بفهمد و قبول کند که تیراژ 500 جلد کتاب با کشوری با 79 میلیون جمعیت و 35 میلیون نفر جمعیت بین 15 تا 30 سال و بیشترین جمعیت دانشجو در میزان جمعیت در آسیا و خیلی شاخصههای دیگر فاجعه است. اگر از ایشان بپرسند برایش شرمآور نیست؟
* ما امسال در نمایشگاه فرانکفورت حضور نداریم. فکر میکنید حضور ما آنجا چقدر موثر است در ارتباط با جهان؟
واقعا خوشحالم امسال کسی به فرانکفورت نرفت. امسال ما در نمایشگاه فرانکفورت شرکت نکردیم فکر میکنید چه اتفاقی خواهد افتاد؟ ما برای آنجا خاصیتی نداشتیم از قبل هم نداشتیم، جز پولی که میدادیم. حالا همان پول را هم نمیدهیم کشوری دیگر جایگزین میشود. من 10 سال مهمان افتخاری نمایشگاه بودم. در آنجا خبرنگارها مرتب میپرسند چقدر تیراژ دارید و اولین سوالی که بعد از شنیدن تیراژ پایین ما میگویند این است که پس چطور از لحاظ اقتصادی سر پا هستید؟ سوال درستی است. من به قضایای اقتصادی خیلی نگاه نمیکنم، این حسن من نیست، عیب من است چراکه یک موسسه به هر حال باید به دنبال درآمد هم باشد.
* دلیل این نگاه چیست چرا به دنبال درآمد نیستید؟
به دلیل آرمانگرایی که در انتخاب آثار دارم، نمیتوانم به دنبال این باشم که پرفروشها را هم داشته باشم. هرچند که آثار بیضایی به نسبت نمایشنامه و فیلمنامه بهترین درخواستکننده را دارد یا خیلی از کارهای کوندرا که همیشه درخواستکننده خود را دارد اما کلا موسسه ما یک موسسه درجه یک از نظر اقتصادی نیست. ولی میتوانیم این افتخار را داشته باشیم که تمام آثارمان براساس یک اندیشه منتشر شده است. وقتی موسسهای با این شرایط 60 کتابش در معرض قفل است و تقریبا بیجواب چطور میتواند سرپا بایستد؟ آیا وزارت ارشاد قصد دارد ما را از طریق اقتصادی نابود کند؟ چنین قصدی برای یک حکومت نسبت به ناشر نهتنها غیرمنصفانه که خندهدار است. جنگ فیل و مورچه میشود. اما وجود دارد برای اینکه هیچکدام از ممنوعیتهای این کتابها براساس مفاد قانونی نیست.
* از تجربیاتتان با سانسور در وزارت ارشاد بگویید.
نمایش «عشقه» دو ماه روی صحنه بود. پس مجوز گرفته بود روی صحنه بیاید. وقتی ما همین را کتاب کردیم به همراه ویدیواش درخواست انتشار کردیم هردوی اینها ممنوع شد. وقتی علت را پرسیدیم گفتند تصویری که شما از حضرت خدیجه دارید تصویر یک عشق زمینی است، بنابراین نمیشود. گفتیم این قسمتی از زندگی حضرت خدیجه است که به پیامبر(ص) علاقهمند شده و از او خواستگاری کرده. کتاب و نمایش مجوز نگرفت با این تحلیل. چهار بار تجدیدنظر خواستم و توضیح دادم گفتند نه، ایشان مادر حضرت فاطمه (س) هستند. نمیتواند عشقشان زمینی باشد. در مقابل بیاستدلالی نمیشود دلیل منطقی آورد. خیلی از کارمندان وزارت ارشاد خودشان هم مستاصلاند؛ نه جوابی برای من دارند و نه برای خودشان اما مجبورند و تنها من را به صبوری دعوت میکنند. مگر میتوان مساله فرهنگ را با صبوری حل کرد. بعضی از کتابها چاپ پنجم و ششم هستند، الان به ما میگویند تجدید چاپ نشود. چرا؟ کتابی به اسم «امر وانموده» پایاننامه تحصیلی بود که با درجه عالی هم قبول شده بود از ارشاد بدون هیچ تغییری مجوز گرفت، ما هم چاپش کردیم. وقتی رفتیم اعلام وصولش را بگیریم، گفتند این کتاب ممنوع است. وقتی علت را پرسیدیم، گفتند این کتاب را اشتباهی به بررس دینی داده بودیم درحالی که بررس سیاسی باید میدید. گفتیم مگر نمیگویید فرهنگ ربطی به سیاست ندارد؟
چند سال پیش در دولت خاتمی یکی از کتابهای ما از نویسندهای که واقعا نویسنده است با یک دانش وسیع نسبت به تمام مسایل، برگزیده شد و من به خاطر دارم مدیرکل وقت وزارت ارشاد به من گفت این بهترین رمانی بوده که در تمام طول عمرم خواندهام. 26 صفحه کتاب سازمان ادبیات داستانی سازمان تبلیغات اسلامی به این کتاب فحش داد. اولا نسبتهایی به این کتاب داد که نویسنده بدبخت روحش هم خبر نداشت. این شخصیت منظورش فلان شخصیت است. اینجا منظور فلان نهاد است و بعد کاری کرد که نویسنده که سنش هم بالا بود جرات نکرد برود جایزهاش را بگیرد. من رفتم جایزه را گرفتم در صورتی که دو نهاد یکی وزارت ارشاد که آن زمان به داستان هم جایزه میداد و هم انجمن منتقدان مجلات این کتاب را به عنوان بهترین اثر انتخاب کردند. همین کتاب مارکز دلبرکان غمگین من که اسم واقعیاش چیز دیگری است به هر تقدیری بود چاپ شد و بعد جمع کردند از بازار و بعد راجع به آن در روزنامهها صحبت شد. من خبر دارم حداقل 20 هزار تا به صورت زیرمیزی، قاچاق و غیرقانونی چاپ شد و فروش رفت چون مردم کنجکاو بودند این چه بود. البته این کتاب را ما هم ترجمه کردیم اما هم من و هم مترجم تصمیم گرفتیم به ارشاد تحویل ندهیم چون با روحیهای که از دولت قبل سراغ داشتیم، میدانستیم کتاب رد خواهد شد. بارها و بارها گفتهام مسوولان کتاب خواندن انسان را فاسد نمیکند. کتاب نخواندن انسان را فاسد میکند. خیلی از کتابهایی که اجازه انتشار نگرفتهاند را از اینترنت میخوانند. کتاب دنیای مطبوعاتی آقای اسراری متاسفانه در چاپ چهارمش سانسور شد و چون آقای بیضایی به هیچوجه آثار خود را تغییر نمیدهند، کتاب چاپ نشد و من از گوشه خیابان کتاب را خریدم، بردم به ارشادیها نشان دادم. گفتم شما اجازه چاپ نمیدهید میآید کنار خیابان؛ چقدر بد. حقوق نویسنده، ناشر و... و از همه بدتر شما این کار غیراخلاقی را رواج میدهید. 30 سال است با این نگرش میجنگم. این نگرش کارکرد ندارد. هر زمانی به ارشاد میروم چندین ساعت از عصبانیت میلرزم. مثل خیلی دیگر از صنایع دیگر صنعت نشر هم در حال از بین رفتن است.
* فکر میکنید راهحل مقابله با سانسور چیست؟
ایجاد فضایی واقعا مدنی تا زمانی که ما نهادهای لازم مثل اصناف را نداشته باشیم به این جامعه نمیرسیم. یکی از مشکلات ناشرها این است که یک اتحادیه و صنف قوی ندارند. برعکس سازشی بین اتحادیه و وزارت ارشاد پیش میآید که انگار نماینده خود ارشاد هستند. برای خیلی از ناشرها این یک شغل است و هیچ آرمانی پشت آن نیست. اگر درآمد نداشته باشد یا آن را جمع میکنند یا به دنبال کتابهایی مثل چگونه یکشبه پولدار شویم و قورباغه را چه جوری قورت بده و اینها میروند؛ کتابهایی که به راحتی از الک ارشاد بگذرد. دیگر به دنبال اینکه کتاب حقوق مردم را چاپ کند، نمیرود چون میداند در ارشاد گیر میکند. با این وضعیت به زودی صنعت نشر میخوابد و پشت سر آن صنعت چاپ میخوابد. این دو که به شدت به هم وابستهاند. به زودی کتابخانههای بیشتری تعطیل میشوند و این فقری است که هیچوقت جبران نمیشود. من امیدوارم روزی این شهامت پیدا شود که تکلیف خودمان را روشن کنیم و بگوییم در دنیای امروز قرار است چکار کنیم.
* از شعارهای اصلی آقای روحانی در دوران انتخابات تغییر فضای فرهنگی کشور بود. شما فکر میکنید آیا به این وعده خود عمل کرده است؟
در قانون اساسی تصریح شده انتقاد حق مردم است حالا اینکه انتقاد هم نیست این اشکال است. در مطبوعات هم داریم. انتقاداتی به سیاستهای کلی هست و اشکالاتی را میبینند و به عنوان یک نهاد مطبوعاتی آن را منعکس میکنند. وظیفه مطبوعات این است یک خبر ناخوشایند را باید منعکس کنند نه برای ایجاد هیجان در مردم. چرا میگویند مطبوعات رکن چهارم دموکراسی است برای اینکه وجدان جامعه است که باید تمام نهادهای جامعه را بررسی کند و اشکالاتو آنچه منافع مردم نیست را بگوید. من میدانم دست و بال شما هم بسته است. حتی ممکن است این مصاحبه من چاپ نشود یا سانسور شود چون انتقادی است. ولی باید فهمید کجا یک انتقاد از سر بدخواهی است و کجا نیست. ما این مملکت را دوست داریم، هیچ جای دیگری هم نمیخواهیم برویم. باید آیندهنگری کنیم ممکن است ما اشتباهی کنیم که 50 سال دیگر نسلی که در این دوران نبوده و نقشی نداشتند دچار مشکل شوند. آقای روحانی ترسهایش را کنار بگذارد. ما یکی از شعارهایمان برای تشویق مردم در شرکت در انتخابات این بود که آقای روحانی را زنان انتخاب کردند و واقعا هم همینطور بود به خاطر حرفهایی که در کارزار انتخاباتی زد. در زمان آقای خاتمی هم همینطور بود. زنها و جوانها خاتمی را انتخاب کردند من به عین دیدم و شهادت میدهم. البته همین یکی از اتهاماتی بود که مجلس پنجم به ایشان زد که تو منتخب زنها و جوانهایی پس آدمهای محکمی به تو رای ندادهاند.
دنیا با سرعت برق دارد پیش میرود. آقای روحانی حرف نزند عمل کند. تنها با حرف زدن مشکل حل نمیشود. جادو که نیست. من دو سال پیش نامهای به ایشان نوشتم که در روزنامه بهار هم چاپ شد. گفتم ارزش این رای که به شما دادهاند و عمده آنها هم زن بودند را بدانید. این مردم با یک خردجمعی به شما رای دادند چون احساس کردند روحانی از صلح میگوید، از آشتی با دنیا، از بهتر شدن وضعیت اقتصادی. بوی صلح میدهد در حالی که دیگری بوی جنگ میداد. ملت ما نشان داد در بزنگاههای تاریخی چقدر عاقل است و این خردجمعی بدون تماس با یکدیگر بود. ایشان باید بدانند که فرصت همیشگی نیست.
منبع : روزنامه جهان صنعت
درح خبر : 1394-08-05
بازدید : 8102