يادداشتی از مریم افشار برای كتاب «تحليلی بر بازتاب اسطوره در سينمای بهرام بيضايی»
مريم افشار- در شرح حال اين تحقيق و شكلگيری سوال اين پژوهش بايد اشاره كنم به اينكه نخستين آشنايی من با اسطوره به ترم اول دوره كارشناسی ارشد و كلاسهای شاهنامه برمیگردد. آن روزها هرچه اساطير را بيشتر و بهتر میشناختم، دنيای شگفت و گسترده اسطوره گامهای من را برای دانستن استوارتر میكرد. چند روز يکبار، كتابی به معرفی آقای دكتر محمدی من را به دنيای اسطوره میبرد. هرچه بيشتر درباره اسطوره میخواندم، ترديدهايم در انتخاب موضوع «اسطوره» برای رساله كمرنگتر میشد.
در همان روزها بود كه نخستين سوال آقای دكتر محمدی من را به دنيای سينما و نمايش علاقهمند كرد. «چطور فيلم میبينيد؟» شايد تا آن روز من فيلمها را با يک نگاه كلی و هميشگی میديدم. چند روز بعد جمله فلوبر «چيزی واقعی وجود ندارد، فقط شيوه ديدن وجود دارد» مرا به دنيای تصوير و نمايش كشاند. به راستی كه شيوه ديدن من در اين دو سال دگرگون شد.
اسطوره با آدمی زاده شده، تغيير و تحول پيدا كرده و در پيكره داستانها و حكايات و همراه با آثار هنری و ادبی تداوم يافته است. نمیتوان حضور اساطير را در فرهنگ، ادبيات و هنر، از جمله هنرهای نمايشی كه از روزگار آيسخولوس، اوريپيد و آريستوفانس تا سينمای روزگار ما با اسطوره پيوند استواری دارند، ناديده گرفت. نگاه ويژه به اسطوره در آثار نويسندگان و هنرمندان صرفا به دليل باز روايی اسطورهها در عصر جديد نيست بلكه آنان به دنبال پاسخی برای چرايیهای انسان معاصر از هستیاش میكوشند. در واقع نويسندگان بسياری بر اين باورند كه شناخت و درک ارزش اسطوره يكی از مفيدترين اكتشافات قرن بيستم به شمار میآيد. در اين زمينه بايد گفت از رويكردهای مهم در ادبيات و هنر قرن بيستم نگاه ويژه به ژانر اسطوره است. عصر ماشينی، ظهور تجدد و نوزايی نتوانست در عرصه ادبيات ردپای اسطوره را در مدرنيسم و پس از آن در پستمدرنيسم بزدايد. نويسندگان و شاعران معاصر از وازدگی دنيای صنعتی برای احراز هويت جمعی خود به دنيای اسطوره پناه میجويند.
نمونه بارز آن بهرام بيضايی است كه با بهكارگيری اسطوره و آيين در آثارش به روايت تصويری ريشههای هويت ملی و جهانی دست میيازد. سينمای بهرام بيضايی با بهكارگيری اسطوره و آيين، تاثيرپذيری و پيوند سينما و ادبيات را به خوبی نشان میدهد. ساختار و همكنشی اسطوره و آيين در سينمای بيضايی با دگرديسی و تقدسزدايیهايش ذهن هر بيننده آشنای اساطير را به خود مجذوب میكند.
ساختار زمان در سينمای بيضايی با مولفههايی چون رويداد محوری، تقدس، زايندگی، بيپايانی، توهم ايستايی، سنجشناپذيری و شكستگی، به زمان و روايت اسطورهای نزديک ميشود. در روايتهايی چون مرگ يزدگرد آخرين پادشاه ساسانی و محكوم شدن آسيابان و خانوادهاش، برخورد تارا با مرد تاريخی و شيء مقدسی چون شمشير، مرگ مسافران و آينه زمان اسطورهای و نيز با تكرار آيينها مقدس میشود. زمان اسطورهای و مقدس در سينمای او همچون اسطوره ناسنجيدنی است زيرا زمان اسطورهای دايرهای است و ابديت هيچگاه سنجيده نمیشود. در زمان اسطورهای، قيدهای زمانی نيز رنگ میبازند.
اين نويسنده و سينماگر به خوبی تاريخ و واقعيت را با آنچه در ناخودآگاه ذهن اسطورهانديشاش حک شده، درمیآميزد و با دگرديسی اسطوره، اسطورهشكنی، بازآفرينی اسطوره، ساختار روايی سينمايش را با توجه به تحولات جامعه سامان میدهد. در سينمای او از قهرمان هميشگی تاريخ؛ شاهان، جنگآوران، قهرمانان مرد تقدسزدايی ميشود. بهرام بيضايی با دگرگونی اسطوره میكوشد تا جايگاه زن را در سينما و به تبع آن در جامعه امروزیاش متحول كند. زن را قهرمان میكند و تصور جامعه را نسبت به جنسيت زن و ديدگاه مردسالارانه آن تغيير میدهد. قهرمان زن در سينمای بيضايی مراحل سفر اسطورهای را كه عبارت است از: دعوت به سفر، بازگشت به وطن، پذيرفتن دعوت، يافتن مرشد، ممنوعيت، هنجارشكنی، آزمايش، تعقيب مخالفان، پيروزی و عزيمت طی میكند.
در مورد بازتاب اسطوره و آيين در آثار سينمايی بهرام بيضايی، بررسی ساختاری اسطورهای شدن زمان، دگرديسی اسطوره قهرمان، كشف ساختاری مراحل دهگانه سفر اسطورهای و آيين در سينمای بيضايی، تاكنون كتاب يا رسالهای به صورت مستقل نوشته نشده است. به همين دليل اين پژوهش میتواند ضمن روشن كردن رابطه ادبيات و سينما به تحقيقات ميان رشتهای و نقد اسطورهشناختی آثار ادبی و سينمايی ياری رساند. اين پژوهش حاصل تلاش خودخواستهای است در جهت گسترش هرچه بيشتر ترجمان پيوند اسطوره، آيين، ادبيات و سينما. بهترين گزينه برای انتشار كتاب انتشارات روشنگران بود و من هرگز لطف بيكران و تلاش خانم لاهيجی را در اين زمينه فراموش نخواهم كرد.
منبع : (منتشر شده در روزنامه اعتماد، شماره 3345)
نویسنده : مریم افشار
درح خبر : 1394-06-24
بازدید : 9926