سایت انتشارات روشنگران: کتاب «اگر بودی میگفتی...» نوشتهی «عصمت عباسی» به تازگی در قالب کتاب گویا توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان منتشر شده است. در ادامه، متن یادداشت عصمت عباسی را به انگیزه صوتی کردن این کتاب می خوانید.
«پیرزنی اشرافی لمیده بر یک نیمکت مجلل یا خوابیده روی تختخوابی با حفاظی پارچهای از جنس ابریشم. در کنار او ندیمهاش، زنی جوان، صاف نشسته بر یک صندلی با کتابی در دست و مشغول خواندن.»
این تصویری است که در بعضی از فیلمهای سینمایی که داستان آن مربوط به قرنهای گذشته یا اوایل قرن بیستم است، دیده میشود. پیرزنی که دوست دارد مطالب کتاب را بخواند، ولی یا به دلیل ضعف جسمی و دید ناکافی و یا به دلیل اعتیاد به شنیدن داستان، کسی را استخدام کرده تا برایش بخواند.
همیشه فکر میکردم کار آن ندیمه باید خیلی سخت باشد. به چند دلیل:
1- یا آن ندیمه خودش اهل مطالعه نبوده و مجبور به خواندن میشده.
2- یا ممکن است اهل خواندن و مطالعه بوده ولی مطلب آن کتابی که مورد علاقهی اربابش است را نمیپسندیده،
3- یا اصلا این طوربگیریم که هم اهل مطالعه بوده و هم خواندن آن داستان یا هر مطلب دیگری که بوده، مورد علاقهاش بوده. که این به نظر من میتوانسته از همهی آن گزینههای دیگر، مشکلتر باشد. چرا؟ چون درست در لحظهای که مطلب به جاهای خوبش میرسیده و او گرم خواندن بوده و در حال لذت بردن از این لحظات، پیرزن با دست اشاره میکرده که «بس است!» یا خیلی راحت خوابش میبرده. بعد آن زن جوان هم مجبور بوده کتاب را کنار میز تخت خواب یا نیمکت بگذارد و بلند شود و پی کاری دیگر برود...
خوشبختانه من در آن دوران زندگی نمیکردم و مجبور نبودم ندیمهی کسی باشم و برای کسی کتاب بخوانم و داستان را نیمهکاره رها کنم. هر وقت کتابی را برای خواندن به دست گرفتهام و برایم جالب بوده، تا جایی که برایم امکان داشته، انجام همهی کارهای دیگر را فدای به اتمام رساندن کتاب کردهام.
تا به حال تنها تجربهی من در زمینهی خواندن کتاب برای دیگران، خواندن کتاب کودکان برای بچههای خودم بوده. کاری که برعکسِ کار آن ندیمه، کاری بوده بس لذتبخش. البته اگر خواندن انشا سر کلاس ادبیات را به حساب نیاوریم.
ولی این روزها با توجه به اقدام تحسینبرانگیز انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، در زمینهی صوتی کردن برخی از کتابهایش، من هم به جرگه «کتاب خوانان» وارد شدهام و رمان «اگر بودی میگفتی...» را که سه سال پیش نوشته بودم، خواندهام و به صورت سیدی منتشر شده است.
قبلا چندین بار تکه هایی از خوانش دیگران از کتابهای صوتی را شنیده بودم و راستش درک درستی از این مقوله نداشتم. ولی با شنیدن رمان «سلاخ خانه شماره 5» با صدای زیبای آقای پژمان ابوالقاسمی، رمان زیبای «پسین شوم» نوشتهی آقای محمد رضا مرزوقی و با صدا و لحن خاص و دلچسب ایشان و رمان «چهلم» نوشته و روایت خانم سپیده محمدیان نویسندهی جوان، مستعد و خوش آتیه، علیرغم اینکه قبلا هر سه این کتابها را خوانده بودم، به لذتی جدید دست پیدا کردم.
حال با خواندن رمان «اگر بودی میگفتی...» امیدوارم بتوانم دیگرانی، بیشتر از کتاب کاغذیخوانان را، با این رمان آشنا کنم و آنان را در لذتی که خودم از انجام این کار بردم، شریک کنم.
درح خبر : 1394-02-29
بازدید : 7678