سهیلا قربانی: مراسم رونمایی و معرفی تازههای انتشارات روشنگران و مطالعات زنان روز جمعه بیستم مردادماه 1396 در سالن مشاهیر مجموعهی تئاترشهر با حضور اهالی فرهنگ و هنر برگزار شد. در این مراسم کتابهای «سفر به شب»، «جنسیت و فلسفهی سیاسی انتخابات»، «بنبست خاله رزا»، «متولد 16 آگوست»، «سه نقطه در رویا»، «درام کودک بااستعداد بودن»، «پشت حصار»، «حلقه- نگاهی به ازدواج زودهنگام در ایران» و «تیغ و سنت» معرفی شدند.
علیرضا محمودی ایرانمهر که اجرای برنامه را برعهده داشت، ضمنِ خوشامدگویی به حاضرین از شهلا لاهیجی؛ مدیر انتشارات روشنگران و مطالعات زنان دعوت کرد تا پیرامون وضعیت نشر، کتاب و کتابخوانی صحبت کند.
(به دلیل تعداد بالای کتابهایی که در برنامه رونمایی و معرفی شد، در این گزارش بخش کوتاهی از صحبت سخنرانان را میخوانید. متنِ کاملِ سخنرانیها بصورت جداگانه در سایت روشنگران منتشر میشود.)
* شهلا لاهیجی؛ مدیر انتشارات روشنگران و مطالعات زنان
شهلا لاهیجی صحبتهایش را پیرامون وضعیت کتاب و کتابخوانی در کشور اینگونه آغاز کرد: «روزگاری بود که وقتی خبرنگاران از وضعیت نشر از ما میپرسیدند ما هم ناله میکردیم که وضع نشر اصلا خوب نیست و مردم کتاب نمیخوانند، از کمبود حمایتها میگفتیم و از آقایان مسئولینِ فرهنگی درخواست میکردیم که خطهای قرمزشان را کمتر کنند و انقدر روی کتابهای ما خط نکشند. اما حالا متاسفانه به قدری مشکلات زیاد شده که اصلا کسی به کتاب آن هم با تیراژ دویست و پانصدتایی اعتنا نمیکند. درنتیجه خودمان با خودمان مصاحبه میکنیم و میگوییم که وضع کتاب خیلی بد است، نشرِ کشور در یک بحران عمیق به سر میبرد و مردم مطلقا علاقهای به کتاب خواندن ندارند. این را هم
گردن رسانههای مجازی نیندازیم. چون ما همیشه کم کتاب میخواندیم، فقط حالا خیالمان را راحت کردیم و دیگر اصلا کتاب نمیخوانیم. وقتی برای هشتاد میلیون جمعیت، کتاب فقط با تیراژ دویست و پانصدتایی در کشور منتشر میشود برای همهی متولیان فرهنگ خجالتآور است. ما باید بدانیم در کجا هستیم و با این فرهنگ میخواهیم چکار کنیم. البته این موضوع تنها مختص به کتاب نیست. چون شامل فیلم، موسیقی، تئاتر و نمایشگاههای نقاشیمان هم میشود. قطعا پیشرفت یک کشور از طریق فرهنگِ آن کشور ممکن میشود. همهی ما میدانیم که توسعهی اقتصادی بدون توسعهی فرهنگی نتیجهاش همان میشود که در دورهای شاهد آن بودیم، حرف سازندگی زدیم ولی برایمان سرانجامی نداشت چون جامعه از نظر فرهنگی رشد نکرده بود. قصد ندارم امروز شکوه و گلایه کنم. امروز برای ما روز خوبیست چون توانستیم برای تعدادی از کتابهایمان مجوز بگیریم، هرچند هنوز بیش از پنجاه عنوان کتابِ مجوزنگرفته در وزارت ارشاد داریم. اما بابت کتابهای مجوزگرفته سپاسگزاریم و امیدواریم مدیران فعلی توجه بیشتری داشته باشند.»
لاهیجی در ادامه به پروژهی صوتی کردن کتابهای روشنگران اشاره کرد و گفت: «در طول چندسال گذشته تعدادی از کتابهای روشنگران را در قالب کتاب گویا همراه با سیدی منتشر کردیم و همچنان تلاش میکنیم کتابهایی را که مورد استقبال قرار میگیرند در قالب شنیداری نیز منتشر کنیم. ضمن اینکه تعدادی از کتابهای ما توسط مجموعهی «واوبوک» بصورت صوتی درآمده و از طریق سایت این مجموعه میتوانید به آنها دسترسی داشته باشید.»
* سهیلا مهاجر ایروانی؛ نویسندهی کتاب «سه نقطه در رویا»
«سه نقطه در رویا» داستانی تخیلی است که بعنوان اولین تجربهی نویسندگی سهیلا مهاجر ایروانی منتشر شده. نویسنده در توضیح انگیزههای نگارش این رمان گفت: «من همیشه برای فرار از تلخیهای دنیای واقعی، به رویاهایم پناه میبردم. رویاهایی که در آنها خودم تصمیم میگرفتم و میتوانستم دستوراتی صادر کنم و این مرا خوشحال میکرد. چون میتوانستم قدرتمندی دلخواهم را داشته باشم. دلیل اصلیام برای نوشتن یک داستان تخیلی، تلخ بودن دنیای واقعیت بود. یک دنیای مجازی را برای خودم انتخاب کردم چون در آن شکست و ناکامی وجود نداشت. وارد این دنیای تخیلی میشدم تا کامم شیرین شود. تقریبا دوازده ساله بودم که این رویاها برایم شکل گرفتند. آنزمان برای خوشحالی و رضایتمندی اطرافیانم دلم میخواست شهردار شوم، قدرت داشته باشم و شادیهایی را که دوست داشتم فراهم بکنم. همینطورکه سنم بالاتر میرفت تخیلاتم قویتر میشد البته بیشتر شکل منطقی به خودش میگرفت. تا اینکه بالاخره دیپلم گرفتم و از ایران رفتم. زمانی که به ایران برگشتم انقلاب شده بود و همهچیز تغییر کرده بود. ازدواج کردم و در طول مسیر زندگی در کنار همسرم، مشکلات عدیدهای را که سرراهمان بود برطرف کردیم. در تمام این دورانها تخیلات من همچنان همراهم بود تا اینکه حدود پنج سال پیش وقتی به یکی از دوستانم دربارهی تخیلاتم صحبت میکردم پیشنهاد داد که شروع به نوشتن کنم و این نوشتن سه سال طول کشید. همزمان مرا با کتاب «زنانی که با گرگها میدوند» آشنا کرد که خیلی در این راه توانست به من کمک کند. درنهایت کتابم داستانی شد دربارهی سه زن از سه گوشهی متفاوت دنیا و سه نوزاد شاخدار. شاخهایی که در همهجا به معنی اهریمن و دیو و دد بود در قصهی من راه دیگری رفت و نمادی شد برای صلح و آبادانی و عشق، و به زنان کمک کرد تا روح زنانگیشان بیدار شود. تلاش کردم آرمانشهر و مدینهی فاضلهای را که دلم میخواست به تصویر بکشم. درنهایت توسط دوستم با انتشارات روشنگران آشنا شدم و خانم لاهیجی با چاپِ این داستان، فرصتی در اختیارم گذاشت. خوشحالم که یکی از رویاهایم به حقیقت پیوست.»
* محمد رحمانیان
معرفی کتاب «سفر به شب» بهرام بیضایی
محمد رحمانیان صحبتهای خود را دربارهی کتاب «سفر به شب» بهرام بیضایی با این عنوان آغاز کرد که چگونه میتوانیم از کتاب «سفر به شب» بیشتر لذت ببریم... رحمانیان گفت: «من همیشه در مورد آثار بهرام بیضایی دچار تزلزل آراء میشوم. هر اثری که از ایشان میخوانم فکر میکنم بهترین کار اوست. تا همین چند روز پیش تصور میکردم «آینههای روبرو» که چندروز است آن را به صحنه بردهام بهترین کار ایشان است و از زمانیکه خانم لاهیجی کتاب «سفر به شب» را به من دادند، دیدم که این کتاب بهترین اثر ایشان است. بنابراین اجازه بدهید لذتی که من از خواندن این اثر بردم با ارائهی کدهای ساده و ارجاعاتی که بیضایی در این اثر به آثار قبلیاش داده، تکمیل کنم. بنابراین بیراه نیست با این عنوان آغاز کنم که چطور میتوانیم از «سفر به شب»
بیشتر لذت ببریم. چندین مولفهی مهم در این اثر وجود دارد که بیضایی در آثار قبلیاش بارها با زبانها و اَشکال مختلف آن را بازگویی و بازنمایی کرده. یکی از آنها چیزی است که بیضایی به آن «شاهمیران» میگوید؛ دورهای که یک شاه از بین رفته و هنوز شاه دیگری جایگزینش نشده. بسیاری از آثار بیضایی در این دوره میگذرد. مهمترینِ آن «مرگ یزدگرد» است؛ شاه مرده و هنوز شاه دیگری جایگزین نشده و در یک دورهی آشوبزدهی تاریخی به سر میبریم. اثر مهم دیگر بیضایی در این ارتباط، فیلمنامهی «تاریخ سری سلطان در آبسگون» است و آن داستانِ فرار معروفِ تاریخیِ سلطان محمد خوارزمشاه از دست مغولان و پناه آوردنش به جزیرهی آبسگون و همهی رویاها، کابوسها و اتفاقاتی که در آن جزیره برایش رخ میدهد. و باز هم به این مسئلهی تاریخی اشاره میکند که در این دورهی شاهمیران چه بر سر ملت، تاریخ و فلسفه میآید و چطور معانی رنگ میبازند و کلماتی مثل خیانت، وطن و... معانی تازهتری به خود میگیرند. «عیار تنها»، «خاطرات میرکفنپوش» و «تاراجنامه» نمونههایی هستند که به دورهی شاهمیران اشاره میکنند. بیضایی در دوران جدید هم آثاری دارد که مسئله شاهمیران را بررسی کرده و مهمترینِ آن «اِشغال» است. «اِشغال» در زمانی چندروزه میگذرد که رضاشاه از سلطنت خلع شده و هنوز شاه جدید بر سر کار نیامده و در این دورهی چندروزه، زن و مردی که به دنبال گمشدهشان میگردند در یک بازیابی نهایی به خودشان میرسند، خودشان را پیدا میکنند و معنای عشق را یکبار دیگر در خودشان کشف میکنند. «آینههای روبرو» هم دقیقا به تاریخی اشاره دارد بین خروج شاه در بیست و ششم دیماه هزاروسیصدو پنجاه و هفت تا پیروزی انقلاب در بیست ودوم بهمنماه هزاروسیصدوپنجاه و هفت. در این اثر نیز به آشوب دورهی شاهمیران اشاره شده و فیلمنامه با حمله به محلهی قلعه آغاز میشود. در این آشوبِ به پا شده هرکس به خودش اجازه میدهد درمورد هر طبقه و قشری تصمیم بگیرد، قضاوت کند و قضاوتش را به اجرا بگذارد. از همهی اینها که میگذریم به «سفر به شب» میرسیم. «سفر به شب» در یک منطقهی روستایی تقریبا همان زمانی را روایت میکند که «اِشغال»؛ یعنی خروج رضاشاه و هنوز نیامدن جایگزینی برای او که به جایش تصمیمگیرنده باشد. از همینجاست که نطفهی اصلی تمام ماجراهایی که در «سفر به شب» هست بسته میشود. «سفر به شب» نسبتی با فیلمنامههای قبلی بیضایی دارد و مهمترینِ آن «پروندهی قدیمی پیرآباد» است که در آنجا هم یک اتوبوس و یک منطقهی روستایی حرف اول را میزنند. اتوبوس هم در این اثر و هم «پروندهی قدیمی پیرآباد» بعنوان شناسهی اصلی اثر محسوب میشود که هم محل وقوع داستان است و هم لوکیشنی است که اگر حذف شود کلیت داستان از هم گسیخته میشود. فیلمنامهی دیگر «زمین» است که از نظر شیوهی روایت و نحوهی بکارگیری عناصری که متعلق به جامعهی مدرن هستند و کمکم وارد جامعهی سنتی میشوند کارکرد دارد. از نظر آثار جادهای باید بگویم که بیضایی چند فیلمنامه دارد که در جاده اتفاق میافتد. مثل مسافران، مقصد، سفر. جاده برای بیضایی به معنای سلوک است.
عروسی، از کهنالگوهایی است که بیضایی به آن علاقمند است. تعداد زیادی از آثار او درعروسی میگذرد یا به عروسی مربوط میشود و یا عروسی تکمیلکنندهی حوادث داستان است. مثل فیلمنامهی «آهو» در مجموعهی «آهو، سلندر، طلحک و دیگران»، «مسافران»، بخشی از فیلمنامهی «زمین»، «شب سمور» و یک اثر چاپنشده با عنوان «قلعهی کولاک». عروسی برای بیضایی تنها یک مراسم ساده نیست. به نظرم این مسئله برمیگردد به آیینهای باروری، نو شدن زمین و تمام آیینهایی که از زن و زنانگی در اسطورهها و کهنالگوهایمان وجود دارند. یکی دیگر از مولفههای بیضایی در تعدادی از آثارش، مراسم عروس به حجلهی خان بردن است. براساس بسیاری از اسناد به جا مانده، نمونههایی از این مراسم در قرن هفتم، هشتم و نهم در ایران وجود داشته و در «سفر به شب» بصورت گذرا به آن پرداخته میشود. نمونهی این مراسم را در اثر دیگری از بیضایی با نام «آهو» میتوانیم ببینیم. از دیگر مولفهها، گفتار موزون و مقفاست. دو اثرِ بیضایی به نام «جنگنامهی غلامان» و «طرب نامه» اساسا بر اساس ریتم و فرم شعر موزون و مقفاست. در «سفر به شب» شخصیتی به نام «تحفه» هست که از دو نمایشنامهی اخیر (طربنامه و جنگنامهی غلامان) میآید. «جامه دیگر کردن» یکی دیگر از مولفههاست که در بسیاری از آثار بیضایی مثل شخصیت «سحا» در «عیارنامه»، قهرمانانش جامه بدل میکنند و کَس دیگری میشوند. مهمترینش را در «پردهی نئی» میتوانیم پیدا کنیم. رسم جامه بدل کردن احتمالا از یک رسم نمایشی میآید. شاید مثلا از نمایشهای شبیهخوانی که معمولا جامه بدل میکردند و شخصیتهای مختلف را میآفریدند. در «سفر به شب» جامه بدل کردنِ «تاجیک» یکی از مهمترین شاخصههای فیلمنامه است که اگر حذف شود فیلمنامه از هم گسیخته میشود.
رحمانیان در پایان گفت: «همیشه بیضایی با شکسپیر مقایسه شده که فکر میکنم مقایسهی خوبیست. یکی از دلایلش اینست که شکسپیر هم به نوعی آثارش ارتباطی با شاهمیران دارد. سه اثر بزرگ شکسپیر؛ «هملت»، «مکبث» و «شاه لیر» به دورانی میپردازد که شاه رفته یا کشته شده و هنوز شاه فعلی نتوانسته قدرتی به دست بیاورد. علاوه بر زبان، شخصیتپردازی و بازیهای روانی که در بین آثار بهرام بیضایی وجود دارد، به نظرم او هم مانند شکسپیر در آثار بزرگ خودش به مسئله شاهمیران، آشوب و کائوس که جامعه به آن مبتلا میشود بسیار اندیشیده است.»
* نیسان فروزین؛ مترجم کتاب «درام کودک بااستعداد بودن»
«پیام فوری از مادر زمین» عنوان کتابی است که سال گذشته با ترجمهی نیسان فروزین توسط نشر روشنگران منتشر شد. کتاب «درام کودک بااستعداد بودن» اثر دیگری است که توسط فروزین ترجمه شده. نیسان فروزین در معرفیِ نویسندهی کتاب «درام کودک بااستعداد بودن» گفت: «آلیس میلر درسال 1923 در خانوادهای یهودی به دنیا آمد. تحصیلات خود را در رشتهی فلسفه جامعهشناسی و روانشناسی دنبال کرد و مدرک دکترای خود را از دانشگاه بازل سویس دریافت نمود. در دوران زندگی خود شاهد جنگ دوم جهانی، ظهور نازیسم و یهودیستیزی بود و به شدت تحتتاثیر شرایط وحشتناک دوران خود یعنی اروپای بعد از جنگ بود.»
«آلیس میلر صدای کودک درون را در "درام کودک با استعداد بودن" مطرح کرد.» فروزین با بیان این مطلب گفت: «میلر واژهی پداگوژی مسموم را برای توصیف آموزش خشن والدین و مربیان تعلیم و تربیت استفاده کرد که شامل کتک زدن، تحقیر، بیاعتنایی و بیمهری بود و رشد عاطفی-هیجانی کودک را متوقف میکرد. میلر پس از بیست سال روانکاوی و مطالعه بیوگرافی افرادی مانند هیتلر، استالین و سایرین به این نتیجه رسید که ریشهی اختلالات «نوروز» و «روانتنی» ناشی از سوء رفتار والدین است. او که تجربه تلخی از دوران کودکی خود داشت پس از تحقیقات و بررسیهای خود و آزمودن نقاشی خودجوش توانست حدیث نفس خود را بیان کند و به حقیقت تحریفنشدهی کودکی خود پی ببرد. او میدانست که هیچ کودکی ذاتا شرور نیست و به بزرگترها بستگی دارد که با روش درست تربیتی، پاسخگویی به نیازها و خواستههای اساسی و مهمتر از همه همدلی با کودک به او مجال دهند تا بالندگی و شکوفایی را تجربه کند و بتواند مسئولیت احساسات خود را بپذیرد.»
مترجم کتاب «درام کودک بااستعدادبودن» در پایان گفت: «این کتاب نمایش یا بازنمود احساسات و عواطف کودک درون در فرآیند روانکاوی است. صدای کودک حساس و بااستعدادی است که برای بدست آوردن مهر و محبت والد بهویژه مادراز بیان احساس و نیازهای طبیعی خود دست میکشد و در نتیجه دچار گمگشتگی، افسردگی و از دست دادن سرزندگی طبیعی میشود.»
* منصوره یزدانی؛ روانشناس
منصوره یزدانی با توجه به کتاب «درام کودک بااستعدادبودن» به مسئله خشونت علیه کودکان اشاره کرد و گفت: «مسئلهی خشونت علیه کودکان و نادیده گرفتن حقوق آنها، تنها مربوط به دورهی معاصر نیست؛ بلکه اگر در سیر تاریخی به سوی گذشتههای دور بازگردیم و به دورهی اساطیر برسیم، در اسطورههای ملل مختلف، شاهد فرزندکشی و حذف فیزیکی فرزندان خواهیم بود. به طور مثال در شاهنامه و در قصهی رستم و سهراب به عنوان یکی از داستانهای اسطورهای ایران، با این تراژدی مواجه هستیم. رستم از سه ویژگی قهرمانی، نفوذ دولتی و دیوانی و خردمندی و خردورزی برخوردار است؛ اما برای حفظ قهرمانی و فرمانروایی، خردورزی را کنار میگذارد و تمام نشانههایی که موجب شناختن سهراب میشود را نادیده میگیرد و به این ترتیب تراژدی با مرگ قهرمان داستان شکل میگیرد. وقتی از اسطورهها وارد هزارتوی تاریخ میشویم، این خشونت آشکار، به صورت واضحتری نمایان میشود و اگر در اساطیر به صورت نمادین و سمبلیک با این قضیه مواجهیم، در دورهی تاریخی به شکل واقعی با آن روبرو هستیم و درواقع در چنین وضعیتی، مسئلهی فرزندکشی با بهانهی «قهرمانی» معنا ندارد، بلکه تنها برای حفظ «قدرت» به راحتی نسل بعدی کشته، نابینا و یا اخته میشود. خانم آلیس میلر نویسنده کتاب «درام کودک بااستعداد بودن» نیز تحتتاثیر جنگ جهانی دوم و نوعِ تربیتی که بر او اِعمال شد، به نوعی با این خشونت مواجه بوده است. با نزدیک شدن به دورهی معاصر، خشونتِ آشکار دورههای گذشته، به نوعی به خشونت پنهان تبدیل میشود؛ چراکه هرچند در ظاهر با ارائه خدمات ویژه به کودکان مواجهیم، اما درواقع بسیاری از والدین سعی دارند قدرت از دست رفتهی خود را با اِعمال زور بر کودکان به خود بازگردانند؛ بسیاری از والدین با کمپلکسهای روانی و عقدههای فرونگشاده وارد عرصهی والدگری میشوند و براساس قدرتی که قبلا از آنها گرفته شده است، تعیین میکنند که نسل آینده چگونه باید زندگی کنند. بسیاری از والدین ما قربانی نادیده گرفتهشدن توسط والدینشان هستند و به همین ترتیب این رفتار استبدادگونه را در پروسهای معیوب ادامه میدهند.»
یزدانی در ادامه به معرفیِ چهار نوع سبک والدگری از «دایانا بامریند» پرداخت: «از بین چهار سبک والدگری مستبدانه، والدگری سهلگیرانه، والدگری بیبندوبار، و والدگری مقتدرانه، بهترین نوعِ والدگری، والدگری مقتدرانه است اما متاسفانه جامعهی امروزِ ما تلفیقی است از والدگری مستبدانه و والدگری سهلگیرانه. حتی اگر از محیط خانواده فراتر برویم و جامعه را در نظر بگیریم، متوجه میشویم که ما اجتماعی داریم با والدی قوی و سختگیر؛ به بیان دیگر برای تمام افراد اجتماع تعیین میشود که چه چیز خوب یا بد است، اما در قبال این درخواستها نه حمایتی صورت میگیرد و نه رابطه تعاملی برقرار است و سرویس و خدمات ویژهای هم ارائه نمیشود. بنابراین برای حفظ مسئولیتپذیری افراد اجتماع هیچ راهی به جز تقویت و تشویق والدگری مقتدرانه نخواهیم داشت؛ در غیر اینصورت با نسلی مواجه خواهیم شد که یا از احقاق حقوق خود ناتوان است و یا با ترفند و حیلههای مرسوم در پی گرفتن حقوق فردیِ خود اقدام خواهد کرد و بر جامعه مناسبات بیمارگونه حاکم خواهد شد. در چنین اجتماعی افرادی که در کودکی محبت غیرمشروط دریافت نکردهاند، در پی تاییدات بیرونی دست به هر کاری خواهند زد.»
* شهلا لاهیجی
معرفی کتاب «جنسیت و فلسفهی سیاسی انتخابات» (نویسنده: دکتر عباس محمدی اصل)
شهلا لاهیجی در غیاب دکتر عباس محمدی اصل گفت: «دکتر محمدی اصل بیش از هفتاد عنوان کتاب دربارهی جنسیت نوشته است که اولین کتاب ایشان توسط نشر روشنگران منتشر شد؛ کتاب «جنسیت و مشارکت». نویسنده در این کتاب عنوان کرد که در بخشی از حاکمیت، بینشی وجود دارد که جای زن در خانه، کارش پرورش فرزند و محیطش محدود به خانه است. جالب است بدانید مادری که قرار است بهشت زیر پایش باشد وقتی صحبت از حقوق پیش میآید با سر در جهنم بیحقوقی فرو میرود. چون در حقوق مدنی و قانون اساسی برای مادران هیچگونه حقی درنظر گرفته نشده و مادران هیچگونه حقوقی نسبت به فرزندان خود ندارد. تا جایی که حتی به راحتی می توانند فرزندش را از او بگیرند. تا چنین نگاههای اشتباهی به زنان عوض نشود و تا نتوانیم از تواناییهای زنانمان برای حضور در تمام سطوح جامعه استفاده کنیم، وضعمان بهتر از این نخواهد شد. ما باید باور کنیم که همه یک ملت هستیم، همه یک کشور هستیم. یک کشور با سابقهی تاریخی. هرچند من امروز خیلی به آن سابقهی تاریخی افتخار نمیکنم، چون حالا که دارم تاریخ مینویسم میبینم اشکالات زیادی وجود داشته. در هر حال ما از گذشته تا به امروز درحال تلاشیم و در این تلاش، زن و مرد در کنار یکدیگر بودهایم. حالا اینکه چرا فکر میکنند ما زنان توانایی نداریم و شایسته نیستیم برایم تعجبآور است. اینروزها زیاد میشنویم که از کلمهی «شایستهسالاری» استفاده میکنند. من با کلمهی «سالار» مخالفم. ما دنبال «بیسالاری» هستیم. ما «سالار» نمیخواهیم. ما مردان و زنانی میخواهیم با حقوق مساوی و دارای مشارکت کافی برای هردو جنس در جامعه. وقتی میگویند که ما زنان شایسته نداریم حالمان بد میشود. ما در تمام زمینهها زنان شایسته و توانمند داریم. زنان توانا در بخش اقتصاد، پزشکی، و... عدهای از آنها ماندند و عدهای دیگر رفتند. چرا پیش از این برای آنهایی که رفتند موقعیتی فراهم نکردیم که در سرزمینشان بمانند و بخشی از امتیازاتی که در نقاط دیگر دنیا بدست آوردند در سرزمین خودشان به دست بیاورند. چرا از آنها استفاده نکردیم و آنها را به کار نگرفتیم. باید بگویم که قسمت عمدهی نویسندگان خوب ما درحال حاضر زنان هستند. بخش عمدهای از روزنامهنگاری و ارتباطات ما به دست زنان است. متاسفانه میبینیم در حوزهی مدیریت هم امکانی به زنان داده نمیشود. قصد ندارم مسئله را با فمینیسم ترکیب کنم چون ما هنوز فاصلهی زیادی داریم با فمینیسمهای مختلفی که در دنیا وجود دارد. ما امروز داریم بر سر حق حیات حرف میزنیم. وقتی دختر سیزدهسالهای را شوهر میدهیم یعنی او را جوانمرگ میکنیم. نه مرگ فیزیکی، بلکه مرگ روحی. و جالب اینجاست که همین دختر سیزدهساله را که شوهر میدهیم و باید یک خانواده را اداره کند، حق رای ندارد و نمیتواند در سرنوشت کشورش شرکت کند. استقلال مالی هم ندارد، چون شغلی ندارد. البته خوشبختانه زنان طی چندسال گذشته توجه و تلاش زیادی برای ورود به صحنهی اقتصاد داشتند. اینکه زنان کارآفرینی میکنند، دستشان در جیب خودشان است و استقلال مالی دارند، بهترین شروع است و زنان طی چندسال گذشته در این مورد موفق شدند. امروز دیگر فقط «بابا نان داد» نیست. در بسیاری از مواقع بابا و مامان با هم نان میدهند. و حتی خیلی از مواقع میبینیم که مامان تنها نان میدهد.»
لاهیجی در ادامه به حضور نمایندگان زن درعرصهی سیاست اشاره کرد و گفت: «در چهار کشور اروپایی، وزراء دفاع، زن هستند. البته شاید به این دلیل که زنان از جنگ متنفرند، چون هر موجود زایندهای از تخریب متنفر است. امسال در مراسم تحلیف آقای دکتر روحانی چهار نماینده از کشورهای خارجی در مقابل تیم تماممردانهی ایران بودند. همین اتفاق خودش گویای هزاران حرف بود. کتاب «جنسیت و فلسفهی سیاسی انتخابات» میگوید که فلسفهی حضور زنان در امور سیاسی، اجتماعی، قضائی و اقتصادی نهتنها ضروری، بلکه حیاتی است. و به زنان کشور توصیه میکند «در همهجا حاضر باشید، حضور خود را نشان دهید، همانگونه که در شورای شهر و روستا این کار را کردید.» امیدواریم بگذارند زنان هم بخشی از مسئولیتها را در کشورمان برعهده بگیرند و این خرد دوجنسیتی در یک جامعهی بیسالار به وجود بیاد.»
* سپیده محمدیان؛ نویسندهی کتاب «متولد 16 آگوست»
از سپیده محمدیان تاکنون کتابهای «چهلم»، «آمدن، ماندن، رفتن»، «روایت حوا و خوشهی گندم» توسط نشر روشنگران منتشر شده و رمان «متولد 16 آگوست» آخرین اثر داستانیِ اوست. محمدیان در توضیحی مختصر از پیامدهای آشناییاش با نشر روشنگران گفت: «من حسب حادثه و از اقبال خوش در سن هفدهسالگی با انتشارات روشنگران آشنا شدم و شاید اگر این آشنایی اتفاق نمیافتاد با توجه به اینکه نویسندهای منزوی هستم و دورهی نویسندگان منزوی تمام شده، همین اندازه هم نمیتوانستم با جامعهی کتابخوان ارتباط برقرار کنم. هرچند این جامعه در ایران بسیار مهجور، کوچک و تعدادشان نسبت به جمعیت کل کشور غمانگیز است.»
محمدیان در معرفی کتاب خود گفت: «خانم سهیلا مهاجر ایروانی حرف زیبایی دربارهی داستان کتابشان زدند که گفتند رویاهایشان را در داستان آوردهاند. من خیلی وعدهی رویا در مورد «متولد 16 آگوست» نمیدهم. چراکه این رمان دربارهی رویاهای زنگزده و آرزوهای حسرتبار آدمهاست. آدمهایی که ناگهان در جایی از زندگی با این مواجه میشوند که درگیر تعارف و رودربایستی با یکسری مفاهیم مثل پدر و فرزندی، مادر و فرزندی، عشق و زندگی هستند. «متولد 16 آگوست» دربارهی مادران و زنانی است که با جهان اتیسم مواجهند. داستان در یک جزیرهی مهگرفته اتفاق میافتد و ما در قصه با جهانی روبرو هستیم که شخصیتهایش با دغدغههای دوست داشتن، عاشق بودن و درماندگیهای مربوط به آن، با مادرانگی، پدری و فرزندی، هراس از مرگ و تنهایی مواجهند. اما کوشش اصلی داستان به تصویر کشیدن زندگی مادرانی است که فرزند اتیسمی دارند. با توجه به اینکه در «روایت حوا و خوشهی گندم» به موضوعی بومی مثل قتلهای ناموسی در جنوب، و در «چهلم» به یک جهان اختصاصی زنانه پرداخته بودم، در این کتاب تلاش کردم تا جهانیتر به مسائل نگاه کنم. شاید این همان سیر و حرکتی باشد که هر نویسندهای میتواند داشته باشد و من در این مسیر تصمیم گرفتم به سمت مسائل جهانیتر بروم. داستان «متولد 16 آگوست» در جزیرهی مهگرفتهای خارج از ایران اتفاق میافتد که اسمی از آن برده نمیشود. و شاید همهی ما به نوعی آن جزیره را درونمان داشته باشیم.»
محمدیان در پایان گفت: «در نگارش کتاب، هم از طرف مادرم دکتر سودابه عسگری که روانشناس هستند و با موارد متعددی از مادران مواجه بودند که دغدغههای اینچنینی داشتند، کمک فراوانی به من شد و هم از طرف انجمن اتیسم ایران که در مسیری که کار نگارش میشد در کنار من بودند. با نوشتن این کتاب تلاش کردم قدمی برای فعالان اتیسم بردارم و کتابم را به آنها تقدیم کردم. ضمن اینکه هرگونه درآمد حاصل از فروش کتاب هم به انجمن اتیسم ایران تقدیم میشود.»
* شهلا لاهیجی
معرفی کتاب «پشت حصار» (نویسنده: محبوبه بهزاد فرشید)
نویسندهی کتاب «پشت حصار» در پرورشگاه بزرگ شده است. «پشت حصار» یعنی پشت دیوارهای پرورشگاه. متن کتاب، غمِ زندگی در پرورشگاه و قضاوتِ آدمها دربارهی کسانی است که در پرورشگاه بزرگ میشوند. شهلا لاهیجی با بیان این مطلب گفت: «بسیار شنیدهایم که میگویند: «فلانی سر سفرهی مامان و باباش بزرگ نشده» درحالیکه خیلیها که به اصطلاح «سر سفرهی مامان و باباشون بزرگ شدن» وضعیت بهتری ندارند. ولی این بیخانمانی، بیخانوادگی و این تنهایی و بچههایی که نمیدانند چه چیز پشت سرشان بوده و ناگهان خودشان را در فضای پرورشگاه پیدا کردند واقعا قصهی غمانگیزیست. مسئلهی غمانگیزِ دیگر این بود که نویسنده با صندلی چرخدار به دفتر ما آمد و گفت که من شرح زندگی خودم را در پرورشگاه نوشتم. من اول خیلی جدی نگرفتم. یکی از دوستانم هم صحبتی دربارهی ایشان کرده بود ولی آن را هم جدی نگرفتم. مدتی گذشت و وقتی صفحات اول کتاب را خواندم متوجه شدم اشتباه کردم. چون کتابِ مهم و خوشقلمی بود. امروز خانم محبوبه بهزاد فرشید اینجا نیستند چون ایشان در اتریش زندگی میکنند و همچنان روی صندلی چرخدار. گویا بعد از اینکه از پرورشگاه بیرون آمدند در یک سانحهی رانندگی فلج شدند. او چنان روحیه و اعتماد به نفسی دارد که آدم را مبهوت میکند. به قدری کتاب «پشت حصار» خوب بود که انجمن خیریهی امام رضا تصمیم دارد آن را در تیراژ صدهزارتایی منتشر کند. البته ما هشدار دادیم که گمان نمیکنیم صدهزار آدمِ کتابخوان در کشور داشته باشیم، اما فعلا با بیستهزارتا شروع کردند و از روزی که این کتاب در برنامهی خندوانه معرفی شد، تلفن دفتر ما لحظهای قطع نشد. نشر روشنگران، چاپخانه و نویسنده هیچکدام انتفاعی از کتاب نبردیم و تمام عوایدش را به خیریهی امام رضا تقدیم کردیم که تصمیم دارد فضای پرورشگاهها را کمی شبیه فضای خانه کند. امیدواریم مسئولینی که این کار را بر عهده گرفتند تواناییاش را داشته باشند تا این فضا را بوجود بیاورند و بچهها کمی احساس کنند که در خانه هستند، نه اینکه این حس را داشته باشند که بچههای بیخانمان و بیخانوادهای هستند که نه از گذشتهشان خبر دارند و نه میتوانند برای آیندهشان تصمیم بگیرند.»
* علیرضا مجابی؛ نویسندهی کتاب «بنبست خاله رُزا»
علیرضا مجابی با رمانهای «خیلی خوشبختم خانوم صادقی» و «در جستجوی فرخنده» با نشر روشنگران همکاری داشته است. «بنبست خاله رُزا» آخرین اثر داستانیِ این نویسنده است که توسط نشر روشنگران منتشر شده. «رمان با عنوان «خطر آمریکا جدی است» که یکی از شعارهای کلیدی حزب توده بود، به ارشاد فرستاده شد و ده سال در آنجا خاک خورد، تا بالاخره بعد از حذف و اضافه کردن چند فصل به کتاب، با عنوان جدید «بنبست خاله رزا» دوباره به ارشاد فرستاده شد و با چهار مورد ایراد که دو مورد آن منجر به از دست رفتن دو نکتهی طنزآمیزِ داستان شد در کمال تعجب مجوز گرفت.» مجابی با توضیحِ این مطلب گفت: «کتاب، طنز موقعیت است و البته طنز کلامی هم دارد. خاله رزا بعنوان شخصیت محوری داستان، خالهی همهی بچههای دانشجویی است که چندسال از آنها بزرگتر است و چون سِمت ریاست آنها را برعهده دارد به او خاله میگویند. «خاله رزا» شاید هم به نوعی استنباط ذهنیِ دوری باشد از شخصیت رزا لوکزامبورگ که در بسیاری از متون پذیرفتهشدهی مارکسیسم رایج برای اولینبار تجدیدنظر کرد. رمان هم تلخ است و هم شیرین. تلخ بخاطر فاجعهای که موج جنبش چپ در ایران ایجاد کرد و شیرین از این منظر که دلم نمیخواست در بازگفت این رویدادها تماما تلخیها را به مخاطبانم بدهم، به همین خاطر به شکل طنز آنها را نوشتم. بنبست خاله رزا کمدی سیاه است و این سبک نگارشی من است. سبک نوشتاری خاصی که تلفیقی است از ادبیات فاخر، نثر ژورنالیستی، فولک، ترانههای قدیمی و ازجمله فیلم فارسی و... قصد دارم از این طریق هم خواننده خوشحال باشد و هم به فکر وادار شود که چرا باید این اتفاقات برای آدمهایی که مستحق زندگی و سرنوشتی بهتر از این بودهاند بیفتد.»
مجابی به یکی از انگیزههای نگارش این رمان اشاره کرد و گفت: «در دههی سی و چهل وقتی وارد دانشگاههای ایران میشدی مجبور بودی گرایش سیاسی داشته باشی. یعنی فرد بیطرف وجود نداشت. در کتاب هم با کمی طنز به این موضوع اشاره میشود. درواقع حق انتخابی وجود نداشت که کسی بتواند نسبت به این جریانات و گرایشات تحقیق کند و با علم و آگاهی دست به انتخاب بزند. شاید یکی از انگیزههای نوشتن این رمان برای من همین بود که متوجه شدم جریان چپ دانشجویی ایران در دههی چهل و پنجاه از چپِ نو در اروپا عقب بود و اطلاع درستی از مارکسیسم و نظریهای که نقد شده و مثلا مبارزهی طبقاتی از آن کنار گذاشته شده بود نداشت، بلکه از اساس با آنچه که به نام نظریهی چپ به خورد ما داده میشد، متفاوت بود. در واقعیتِ امر در غرب از همان موقع، سیاست به عنوان یک امر منطقی و نه هیجانی تلقی میشد و نیاز به آموزش و آکادمی داشت که در قالب یک پلاتفرم مشخص و مثل بقیهی احزاب از طریق انتخابات وارد پارلمان میشد و قدرت را به دست میگرفت. در حالی که در ایران همین امروز هم کتابهای چند صد صفحهای دربارهی استالین و مائو و کاسترو چاپ میشود و طرفدار دارد که از اساس با نظریات مارکس و تغیرات پذیرفتهشده در آن توسط رهبران چپ نو در جهان و ازجمله هربرت مارکوزه و آنتونیو گرامشی و رزا لوکزامبورگ و مکتب جدید فرانکفورت و یورگن هابرماس تفاوت اساسی دارد و بسیار تعجببرانگیز است.»
در پایان، مجابی در توضیحِ کتاب «در جستجوی فرخنده» که سال گذشته منتشر شده، گفت: «فرخنده دختری افغان است که به جرم سوزاندن قرآن (به او اتهام دروغین زده شد) به طرز وحشتناکی کشته شد و جنازهاش را سوزاندند. این کتاب به سفارش خانم لاهیجی نوشته شد. رمان انرژی زیادی از من گرفت چون دلم میخواست ویژگیهای سبک خودم را در آن حفظ کنم و این در حالی بود که باید یک داستان تلخ را روایت میکرد. اطلاعاتم دربارهی فرخنده محدود به اخبار اینترنتی بود و به هیچ منبع دیگری دسترسی نداشتم، و همین کار را برایم سختتر کرد. با توجه به اینکه اساس کار من طنز سیاه اجتماعی است، در بخشهایی از رمان که مربوط به نابرابریهای جنسیتی است، اشارات طنز فراوانی آوردم. مثل زمانیکه راوی داستان به قبرستان میرود و میبیند که اینجا دیگر همه با هم برابرند. البته نمیدانم چرا تا امروز استقبال خوبی از کتاب نشده. شاید ما ایرانیها، مهاجران یا افغانها را دوست نداریم. اما به هر حال تلاش میکنیم کتاب را به افغانستان بفرستیم تا در دسترس علاقمندان قرار بگیرد.»
* رایحه مظفریان؛ نویسندهی کتاب «تیغ و سنت»
رایحه مظفریان در معرفی کتاب «تیغ و سنت» گفت: «من در سال 87 دانشجوی ارشد جمعیت دانشگاه شیراز شدم و از همان زمان شروع به نوشتن پایاننامهام با عنوان «ختنه ی زنان و ناقصسازی جنسی زنان در ایران» کردم. آنروزها هیچ اطلاعات دقیق و جامعی در اینباره وجود نداشت. تصمیم گرفتم به منطقه قشم بروم و در طول تمام سالهایی که در اینباره تحقیق میکردم متوجه شدم که متاسفانه قشم یکی از بالاترین آمار ناقصسازی جنسی زنان را در ایران به خودش اختصاص داده است. در استانهای هرمزگان، کردستان، کرمانشاه و جنوب آذربایجانغربی این مسئله همچنان مرسوم است و با وجود تمام تلاشهایی که بعد از نوشتن پایاننامهام بعنوان کتابی که میبینید و تاسیس کمپین انجام گرفته، متاسفانه همچنان سکوتی در جامعه نسبت به آن حاکم است. در جامعهی ما واژههایی مثل حریم، حساسیت، خط قرمز، تابو، مانع از این میشوند که فعالان اجتماعی بتوانند درمورد موضوعات و مشکلاتی که در جامعه وجود دارد راحت و واضح حرف بزنند. بسیاری هستند که پتانسیل و انرژی زیادی دارند که با هزینهی شخصی در مناطق مختلف دربارهی موضوعات مشابه بهویژه ناقصسازی جنسی زنان صحبت کنند و بنویسند اما متاسفانه هر بار حراستی میشوند و این غمانگیز است. «تیغ و سنت» مجموعهایست از نظرات فقها، آیات عظام (آیتالله خامنهای، آیتالله مکارم شیرازی، آیتالله سیستانی و...) در مورد ناقصسازی جنسی زنان و قوانینی که میتوان از آنها در جلوگیری از ناقصسازی جنسی زنان در ایران استفاده کرد اما متاسفانه این قوانین مورد استفاده قرار نمیگیرند چون کلمهی حریم و عدم دخالت در تصمیمگیریهای والدین مانع از آن میشود. از طرفی حربهی حریم شخصی، مانع از فعالیتهای ما در جهت افزایش آگاهی عموم میشود و این راه را برای یک فعال اجتماعی سخت میکند. نتیجهی آن پایاننامه و این کتاب، کمپینی شد با نام "گام به گام تا توقف ناقصسازی جنسی زنان در ایران" که علاوه بر فعالیتهایی در عرصهی عمومی روی وبسایت هم تمام اطلاعات لازم دراین زمینه را منتشر میکند.»
* رایحه مظفریان؛ نویسندهی کتاب «حلقه- نگاهی به ازدواج زودهنگام در ایران»
مظفریان در توضیحِ کتاب «حلقه- نگاهی به ازدواج زودهنگام در ایران» گفت: «حلقه دربارهی ازدواج زودهنگام کودکان در ایران مجموعهای از آمارهایی است که از سال 86 تاکنون ادارهی ثبت احوال به صورت رسمی منتشر کرده و سایر موضوعاتی است که به دلیل ازدواج زودهنگامِ به وجود میآید: مثل کودک همسری، کودک مطلقگی، کودک بیوگی، کودک سرپرستی و کودک والدی که آمار این موارد به مشروح در کتاب آمده است. در همین زمینه هم باز کمپینی داریم با نام "گام به گام تا توقف ازدواج کودکان در ایران" که جزییات تمام تغییرات دراین زمینه را منتشر میکند. اما درمورد موضوعاتی مثل ازدواج کودکان یا ختنهی دختران هربار با این مشکل مواجهیم که نمیتوانیم مجوز دریافت کنیم چون این موضوع برای مسئولانی که باید مجوز بدهند حراستی و خط قرمز محسوب میشود. بطور مثال چند روز پیش برای دریافت مجوزپژوهش دربارهی ازدواج کودکان به فرمانداری یکی از استانها مراجعه کردم. نامهی درخواست مجوز را معاونت سیاسی- اجتماعی امضا کرده بود. منشی باید برای ارجاع به دبیرخانه نامهی جدیدی تایپ میکرد. اما وقتی عنوان پژوهش را دید گفت ما نمیتوانیم چنین معرفینامهای بدهیم. این موضوع آسیب اجتماعیست و خط قرمز است. عصبانی شدم و گفتم اگر من بعنوان جامعهشناس اجازهی پژوهش و مطالعه دربارهی آسیبهای اجتماعی را ندارم، پس چه کسی اجازه دارد و مسئول است که دربارهی آن صحبت کند؟ وقتی چنین ازدواجهایی ثبت میشود خط قرمز است، نه وقتی دربارهی آن حرف زده میشود. متاسفانه تلاشی که برای حذف یک فعال اجتماعی در جامعهی ما میشود، برای حذف آن آسیب اجتماعی نمیشود.»
نویسندهی کتاب حلقه در ادامه گفت: «نمایندگان مجلس بعنوان راس هرم فعالان اجتماعی از اطلاعات و تحقیقات کنشگران اجتماعی استفاده میکنند و در مورد تغییر قوانین سن ازدواج صحبت میکنند اما به راحتی صرف اینکه مجلس مخالفت کرده و ما هنوز علت این مخالفت را نمیدانیم از آن گذر میکنند و این مسئله بدون هیچ راهکاری به دورههای بعدی موکول میشود. بدون درنظر گرفتن اینکه هر لحظهای که ازعدم وضع قانون و فشار بر افراد جامعه میگذرد، به تعداد قربانیهایمان هم اضافه میشود. با شعار اینکه: "حتی یک قربانی هم برای ما زیاد است."»
مظفریان در پایان یادآور شد: «قطعا بدون حضور فعالان اجتماعی نمیتوان مشکلات اجتماعی را حذف و تغییر ایجاد کرد. رییس جمهور اخیر فرانسه برای حزب تازه تاسیسی که قرار بود پانصد نفر را بعنوان نمایندگان آتی به مجلس معرفی کند دو شرط تعیین کرد: اول اینکه نیمی از نمایندگان باید زن باشند، دوم اینکه نیمی از نمایندگان باید ازفعالان اجتماعی باشند. حالا خودتان قضاوت کنید که جایگاه فعالان اجتماعی در کشور ما کجاست؟!»
* برای دیدن عکسهای این مراسم میتوانید به بخش «گالری عکس» در سایت روشنگران مراجعه کنید.
نویسنده : سهیلا قربانی
درح خبر : 1396-05-21 03:25
بازدید : 8539