سایت روشنگران- عصمت عباسي: در خیابان از کنار زنانی می گذری که یک چرخ خرید را به دنبال می کشند یا یک بغل سبزی خریده و چند کیسه سنگین را حمل می کنند. از کنارشان می گذری، حتی نگاهی به آنها نمی اندازی و اگر هم از راه لطف نگاهت را نثارشان کنی، تصوری از آنان نخواهی داشت جز آن که مبدا حرکتشان بازار است و مقصدشان آشپزخانه. تنها چیزی که در پسِ این گذرندگان می بینی، روزمرگی است. فکر می کنی امروزشان تکرار دیروز است و فردایشان تکرار امروز. شاید لحظه ای دلت برایشان بسوزد، ولی بعد با بی حوصلگی به راهت ادامه می دهی و دنبال افکار والایت را می گیری و یا دنبال تصویری چشم نوازتر به آن سوی خیابان نگاه می کنی.
من در این کتاب سعی کردم با پس زدن لایه ی روزمرگی، نشان دهم که دنیای زنان خانه دار فقط خاکستری نیست.
روزشان می تواند سرشار از رنگهای زیبا، عطرها خوش و مزه های خوب باشد. رنگها، عطرها و مزه های متنوع. میخواستم نشان دهم که روزمرگی هم می تواند زیبایی های خودش را داشته باشد. در رمان «اگر بودی می گفتی..» تلاش کردم دنیا، افکار، رویاها و کابوسهای یکی از این زنان را به تصویر بکشم. زنی که زندگی را دوست دارد و دنیا را با همه خوبیها و بدیهایش به آغوش می کشد. زنی که همسر، دختر، خواهر و مادر است. قهرمان داستان تلاش می کند صادقانه سفری به درون خود و گذشته اش داشته باشد و در کنار انجام وظایف روزمره، محیطی شاد برای همراهانش در سفر زندگی فراهم کند. حال این همراهان می توانند همسر و فرزندانش باشند یا همسایگان سالمندی که می توانند هیچ سنخیتی با او نداشته باشند.
با نوشتن این رمان تلاش کردم دوره ای از زندگی هم نسلانم، خوشی ها و دردهایشان را مرور کنم و امیدوارم موفق شده باشم.
درح خبر : 1392-09-11
بازدید : 6099