شهلا لاهیجی: این روزها همه آنهایی که دستی در عرصهی فرهنگ دارند از ناشر گرفته تا فیلمساز از نویسنده تا بازیگر از ممنوعالقلم تا ممنوعالچهره از خود میپرسند این بحران فرهنگی که اکنون به آن دچاریم به کدام سو خواهد رفت؟ آیا مشکلات پیچیدهای که پیشپای اهالی فرهنگ و هنر است با رفتن یکی و آمدن آن دیگری برداشته میشود؟
آیا دوباره میشود کتاب خوب خواند، فیلم خوب دید و موسیقی دلنشین شنید؟ آیا دوباره میشود میزنشینان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای مراجعهکنندگان هزار حاجب و دربان نداشته باشند و هر کارمندی به صرف آن که آن طرف میز نشسته به مراجعهکنندگانی که نه به میل خود بلکه به اجبار و به ناچار به آنان مراجعه میکنند در کمال بیحرمتی فرمان «برو بیرون» ندهند و به یاد داشته باشند که حقوق و دستمزد و اضافه کار و پاداش برنج و روغن و بستههای «مناسبی» که دریافت میکنند از صدقه سری مالیات و ثروت ملی همان مراجعهکنندهی بینوا است. آیا میشود روزی برسد که هر ناشر که کتاب برای بررسی بیش از چاپ تحویل میدهد بیش از شش ماه منتظر نماند و عاقبت با جواب (غیرقابل چاپ) روبرو نشود. آن هم فقط به این دلیل که بررس مربوطه دچار توهم بوده و با بررسی کلمات نه محتوای جملهها دربارهی کتاب نظر داده و مثل همیشه ناشر بخت برگشته سرنوشت خود و کتابش در برداشت سلیقهای کسانی است که درباره کتاب فقط از منظر و دریچهی عقاید خودشان نظر میدهند و این ناشر است و سلیقهی بررس.
در سایر زمینههای فرهنگی هم کم و بیش همین سیاست حاکم است و جالب آن که حتی در همین یک وزارتخانه سیاستها در شاخههای مختلف هنری و ادبی متفاوت است. مثلاً کتابی حتی بعد از چاپ مکرر ممنوع میشود اما از روی همان کتاب نمایشی روی صحنه میآید به خواست علاقمندان تمدید مدت میشود و به صورت مکتوب (نمایشنامه) هم اجازهی انتشار میگیرد و بالعکس نمایشی با نوعی دیدگاه مذهبی روی صحنه میرود به دلیل استقبال دوستداران بیش از دو ماه و نیم روی صحنه میماند اما چاپ متن به صورت کتاب (نمایشنامه) ممنوع میشود و ویدئو آن نیز اجازه انتشار و تکثیر نمیگیرد.
بهانه این است که نمایش روی صحنه خصوصی بوده اما کتاب امری عمومی است یعنی دو ماه و نیم شبی دو سانس هر بار بیش از دویست نفر نمایش را دیدند و خطری فرهنگ و اعتبار نظام را خدشهدار نکرد اما اگر همین مضمون در تیراژ اندک 500 جلد منتشر شود تمام حرمت مقدسین و نظام فرو میریزد «واقعاً که جلّالخالق» اینها که گفتم نمونههایی است که خودم با آن سر و کار داشتهام و با دلیل و مدرک میتوانم ثابت کنم وگرنه موارد شنیده از دیگران که سر به فلک میزند.
این روزها اهالی فرهنگ از خود میپرسند با رفتن آن که میرود و با آمدن آن که میآید آیا حقوق مردم آنگونه که در قانون اساسی در مورد آن تأکید شده از نو مبنا و مبدأ تصمیمگیری خواهد بود؟ آیا مثلاً فیلمهایی که در جشنواره هم برنده جایزه میشوند ماهها در محاق توقیف نمیمانند و فیلمهایی که شهرت جهانی پیدا کردهاند برای کسب مجوز نمایش در داخل کشور نباید چندین ماه این در و آن در بزنند.
آیا میشود آثار نویسندگان جهان را بدون ترس از شکستن قوانین جهانی و بدون وحشت از سانسور آنگونه که هست با حفظ حقوق صاحب اثر چاپ کنیم و متقابلاً آثار نویسندگان برجستهی ایرانی در چارچوب قوانین کپی رایت از سوی ناشران جهان منتشر شود؟
این روزها همه آنهایی که دستی در صنعت نشر یا صنعت سینما یا صحنهپردازی تأتر یا نمایشگاههای هنرهای تجسمی دارند از خود میپرسند آیا با رفتن این یکی و آمدن آن دیگری چاپخانهداران مجبور نخواهند شد کارگران خود را اخراج کنند، صحافان متخصص مجبور نخواهند شد کار صحافی را رها کرده و مثلاً به جای کار کتاب به کار کباب بپردازند؟ کتابفروشان به ویژه آنهایی که دستشان به جایی بند نیست و امتیازات ویژه ندارند از خود میپرسند آیا میشود کار کتاب رونق بگیرد وضعیت پشت جلد به دلیل گرانی کاغذ و سایر ملزومات چاپ مراجعهکنندهی اندک را نرماند و او کتاب دلخواهش را به حسرت زمین نگذارد و فرار را برقرار ترجیح ندهد و کتابفروشان هم به این فکر نیفتند که کتابفروشی را به کبابفروشی تبدیل کنند؟
این سوالها این روزها دائماً در ذهن همه آنهایی که خود را از اهالی فرهنگ میدانند میگذرد. اشکال ما مردم این است که به دلیل سدهها زندگی در سلطهی دیکتاتورها همیشه تصور کردهایم که حیات و مماتمان به دست زورمند حاکم است. حکم این حاکم همچون فرمان خداوند بیبرو برگرد و بیچون و چراست و باید حکماً اجرا شود.
همیشه بر این گمان بودهایم که حق نداریم بپرسیم «چرا» به همین دلیل است که اولین وزیر دولت نهم با کمال بیپروایی حکم میدهد که حمایت او و وزارتخانهی تحت وزارت او تنها از آن «خودی»ها است. اگر این گفته از دهان هر وزیر دولت دیگری در جهان بیرون میآمد آن وزیر و آن کابینه سقوط میکرد. اما در اینجا آنها که در سکوت کردند اهالی فرهنگ بودند و از این شخص سوال نکردند که چگونه به خود اجازه میدهد که در میان اهالی فرهنگ تفرقه بیاندازد و به مجیزگویان اجازهی رشد دهد؟
این روزها اهالی فرهنگ و هنر از هر رشته از خود میپرسند با رفتن آن که میرود و آمدن آن که میآید آیا اوضاع بهتر خواهد شد؟ گمان من بر این است که راه نجات از وضعیت بحرانی همهی رشتههای مربوط به فرهنگ و هنر، تغییر دیدگاه اهالی آن نسبت به حقوقی است که قانون به آنها اعطا کرده اما ما توان استفاده از آن را نداریم. چون همیشه منتظریم کسی برود و کسی بیاید که بتواند همه چیز را زیرورو کند. هیچ چیز تغییر نخواهد کرد مگر آن که نگاه صاحبان قدرت در این سرزمین به مقولهی فرهنگ و هنر عوض شود تا زمانی که از سوی یک کتاب با تیراژ زیر هزار جلد یک فیلم با نمایش حداکثر یکماه یک تأتر با تعداد اندک صندلی و مدت زمان حداکثر دو ماه روی صحنه یا نمایشگاههای یک روزه هنرهای تجسمی خطری قدرتشان را تهدید میکند امکان تحول در مقولهی فرهنگ بیش نخواهد آمد.
اولین وزیر ارشاد دولت دهم در آخرین روزهای برقراریش اعلام حضور در نمایشگاه کتاب فرانکفورت را کرده بیآن که هدف و برنامه خود را برای این حضور گرانقیمت در این هنگامهی بیارزی اعلام کند. همانگونه که سالهای قبل هم به همراه تعداد زیادی از کارمندان ارشاد و صرف هزینهی هنگفت در این نمایشگاه حاضر شده و حتی اندک تجربهای از آن همه نظم و زیبایی از آن همه احترام و تکریم به ناشر و بازدید کننده از آن همه برنامههای متنوع فرهنگی و هنری از آن همه دیدنی و آموختنی نیاندوخته تا در کولهبار آموختهها در نمایشگاههای داخل ایران به کار گیرد زیرا اصولاً هدف یک سفر پرهزینه بوده و نه «آموختن و به کار بستن» به یاد داشته باشیم اگر نتوانیم در سفره گشادهی آموزهها و اندوختههای فرهنگ جهانی لقمهای از خود با وزنی و وزنهای جهانپذیر بگذاریم مجبوریم چون امروز خوشه چین فرهنگهای دیگر باشیم. اگر به همهی اهالی فرهنگ کشورمان بیآن که آنان را به مطلوب و نامطلوب تقسیم کنیم حرمت نگذاریم، دیگران آنان را از ما میدزدند همانگونه که نوابغ علمی کشورمان را دزدیدهاند و میدزدند.
درح خبر : 1392-09-11
بازدید : 5731