مریم نورائینژاد: کتاب «معرفت شناسی فمینیستی از دیدگاه لیندا مارتین آلکوف» اولین کتاب تالیفی نویسنده جوان مریم روایی است که در 206 صفحه، با شمارگان هزار نسخه توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان در سال 91 منتشر شده است.
این کتاب که براساس اندیشههای پروفسور لیندا مارتین آلکوف استاد فلسفه، مطالعات زنان و علوم سیاسی دانشگاه سیراکوز نیویورک، تالیف شده؛ دربردارنده چهار فصل خاستگاه فمینیسم و نظریه شناختی فمینیستی معاصر، رویکردهای اصلی آلکوف در فلسفه و علم اجتماعی فمینیستی معرفتهای جدید است.
پیشگفتار کتاب حاوی گذری کوتاه به معرفتشناسی فمینیستی از نگاه مولف و شرح حالی از زمینههای مطالعاتی و دیدگاهی آلکوف به عنوان فیلسوف معاصر در زمینه معرفتشناسی فمینیستی است. کتابها و برخی عناوین برجسته مقالات آلکوف با عنوان کامل انگلیسی و همه مشخصات انتشاراتی با دقت زمانبندی تاریخی؛ مورد توجه مولف قرار گرفته و گزارشی کوتاه از فعالیتهای حال حاضر وی، بعنوان یکی از صد فیلسوف تاثیرگذار در ایالات متحده آمریکا؛ ارائه شده است.
در مقدمه، نویسنده معرفتشناسی فمینیستی آلکوفی را یک برنامه پژوهشی دانسته و یادآور میشود که: «بیشک معرفتشناسی فمینیستی با پرداختن به پرسش اساسی در باب معرفت، در صدد بهبود درک ما از دانایی و بهینهسازی فرآیندهای شناسایی است.»
فصل اول کتاب با مروری بر خاستگاه تاریخی و اجتماعی فمینیسم در فرانسه، انگلستان و ایالات متحده آمریکا به مبحث چیستی فمینیسم وارد میشود و در زمینه تاثیرات سایر جریانهای فکری معاصر بر اندیشه فمینیستی بحث میکند. انواع دیدگاههای فمینیستی ازجمله فمینیسم لیبرال، رادیکال، مارکسیست و سوسیالیست با برجسته کردن دیدگاههای صاحبنظران این زمینهها به شکل مبسوط توضیح داده شده و مولف با تشریح دیدگاههای صاحبنظران به عرصههای جدیدتری چون فمینیسم و روانکاوی رسیده و بر دیدگاههای فیلسوفان معاصری چون لوس ایریگاری هم اشاره و تمرکز کرده است.
رویکردهای فلسفی و معرفت شناختی فمینیستی معاصر در فصل دوم کتاب مورد بحث قرار گرفته است. از نظر مولف « فلسفه فمینیستی میتواند نقدی سیاسی از نظام فلسفی باشد و یا نقد کل فلسفه به عنوان جریانی مردانه یا مذکر». فیلسوفان فمینیست با توجه به آراء فیلسوفان بزرگی چون فوکو، دریدا، سارتر، لاکان و... درباره حقیقت و معرفت توانستهاند به شیوههای مختلفی به نظریهپردازی درباره تفاوت جنسی بپردازند. برخی از این فیلسوفان معتقدند که فلسفه فمینیستی میتواند علم را در رسیدن به اهدافش در مسیر درست قرار دهد و غفلتورزی گروهی از دانشمندان مرد را افشا نماید. بعنوان مثال ساندار هاردینگ به عنوان یک فیلسوف آمریکایی عقیده دارد که: «فلسفه فمینیستی نشاندهنده بازگشت سرکوبشدگان و نمایش ریشههای خاص اجتماعی هرگونه معرفت ظاهرا انتزاعی و جهانشمول است. این کار میتواند بنیانی را برای نظریههای اجتماعی مناسبتر که در آن فلسفه و دانش تجربی دوباره وحدت مییابند و به یکدیگر غنا میبخشند، فراهم کند.» (ص 64)
در این فصل انتشار آثار سیمون دوبوار؛ آغاز رسمی فعالیتهای فمینیستی در نهضت فمینیستی در نظر گرفته شده و تحلیل وی از «زن به مثابه دیگری» پیشبرنده تئوری فمینیستی فرانسوی تلقی میشود. معرفتشناسی تجربهگرا که تجربه را اصیلترین منبع توجیه معرفت میداند نیز در این فصل مورد بحث قرار گرفته و مولف، نظر خواننده را به شکاف بین تجربه زنان از جهان و نظریات علمی موجود برای اندیشیدن درباره تجربه جلب میکند. فمینیستهای تجربهگرا در این دیدگاه بر این باورند که تجربه زندگی شخصی به شدت سیاسی تلقی میشود. بنابراین یکی از شاخصهای پژوهش فمینیستی دوران معاصر این است که پژوهشگر باید دائما کارش را با تجربه شخصیاش بسنجد چراکه «اساسا معرفت و علم بدون جهتگیری امکان ندارد و حقیقت امری پیچیده و چندبعدی است و به همین دلیل یک نظریه خاص نمیتواند تمامی ساختار واقعیت را به دست دهد.» (ص 85)
نظریه دیدگاه زنانه بیان میکند که واقعیت اساسا دستنخورده در دسترس ما قرار ندارد بلکه بر ساختهای اجتماعی بوده و عوامل اجتماعی متعددی مانند قدرت، نژاد، سن و طبقه اجتماعی میتوانند بر شکلگیری و فهم گروهها و طبقات از واقعیت تاثیر بگذارد. این نظریه به متفکران فمینیست کمک میکند تا بتوانند تجربهها و دریافتهای متفاوت زنان از واقعیت را به عنوان یک برساخته اجتماعی، همردیف با دریافتهای مردانه معرفی کنند و آنها را معتبر اعلام نمایند. بررسی دیدگاههای آلکوف در خصوص معرفتشناسی فمینیستی قسمت پایانی این فصل را تشکیل میدهد. از نظر آلکوف سلسله مراتب جنسی تنها عامل موثر در فرایند تولید معرفت نیست بلکه نژاد، طبقه، فرهنگ و سن را نیز در برمیگیرد. وی در کتاب مهم «معرفتشناسیهای فمینیستی» با طرح پرسشهای متعدد درخصوص راههای شناخت علمی بر این مسئله تاکید دارد که معرفتشناسیهای فمینیستی برای آشکار کردن زمینههای اجتماعی کارشان باید ابتدا قادر به تامل در باب خود نیز باشند چراکه منبع اعتبار بودن گفتههای مردان نسبت به گفتههای زنان بیشتر از آنکه نیاز به مطالعه فلسفی داشته باشد، نیازمند مطالعه جامعهشناختی است. رویکردهای اصلی آلکوف در فلسفه با درنظر گرفتن تجربه فردی و زندگی خانوادگی آلکوف شروع میشود. او شکلگیری تفکر فلسفی خود را ناشی از زندگی در یک خانواده پرجمعیت، فقیر و لاتین تبار میداند. نگاه آکادمیک وی با تلاش برای تغییر ارزشگذاری «هانا آرنت» در کتاب «وضعیت انسان» شروع میشود. آلکوف استدلال آرنت مبنی بر بالاتر بودن ارزش کار دانشمندان و هنرمندان نسبت به کار کارگران مزارع و کارخانهها را بیعدالتی صرف میداند و استدلال میکند که «کار واقعی به معنی کار یدی است که حاصل دسترنج کارگران کارخانهها و مزارع است و نه کار به معنی حرفهها و هنرها.» از نظر آلکوف کار یدی از هر کار دیگری ضروریتر است زیرا طبیعی و ضروری بودن واقعیتی مادی را بیان میکند. این دیدگاه در واقع به دیدگاه «پیشا فمینیستی» آلکوف تبدیل میشود. او معتقد است منشا پذیرش و دریافت ایدهها در افراد، مستقل از هویت اجتماعی و تجربه تجسمیافته آنها نیست و «خود» به طور بنیادی جنسیت یافته و نژادی است. (ص 126)
آلکوف در زمینه رابطه معرفتشناسی فمینیستی با سیاست بر این باور است که فمینیستها تنها به این بسنده نمیکنند که سرکوب و فرودست نگه داشتن زنان را ناعادلانه، غیرطبیعی و غیرضروری بدانند، بلکه همچنین به دگرگون سازی این وضعیت سرکوبگرانه تعهد دارند. فمینیسم در رویکرد نظری و عملی خود تقدیرباور نیست؛ بنابراین سرکوب و فرودستی زنان را تقدیر محتوم نمیداند و جویای تغییر وضع موجود بوده و اضافه میکند فمینیسم با این خواست دگرگونی کردارها و رفتارهای اجتماعی؛ حرکتی فرهنگی نیز هست. این فصل ملموسترین فصل کتاب در رابطه با دیدگاههای آلکوف است چراکه به نظر میرسد مولف از روش پرسش و پاسخ با وی بعنوان تامینکننده منابع اطلاعاتی این فصل استفاده کرده است. از خلاصهای از شرح حال و زندگی شخصی گرفته تا نظر وی در خصوص خودشیفتگی انسان غربی، رابطه عشق و عقل، دینباوری و خانواده و.... همه و همه این فصل از کتاب را خواندنیتر کرده است. آلکوف استدلال میکند که «فمینیسم چیزی جز بازگویی خواستهای اولیه زنان نیست و به همین سبب هم هیچ برخوردی با مذهب ندارد، بلکه برعکس تا آنجا که مذهبها در کار ارزشگذاری و معنادهی به زندگی بشر باشند، فمینیسم پارهای جدانشدنی در هر مذهب است.» وی بر این باور است که «برابری زنان با مردان در گرو دگرگونیهای اجتماعی و تغییر راه و رسمهای کنونی است که بیشک به معنای تغییر مذهب نیست بلکه در بازتوزیع عادلانهتر ثمرهها و بهرههای معرفتی و علمی آن است.» (ص155)
فصل آخر کتاب با عنوان علم اجتماعی فمینیستی: معرفتهای جدید، معرفتشناسی های جدید؛ دربردارنده نظریه فمینیستی آلکوف است که دو وجه واکنشی و سازندگی نسبت به معرفت و دانش دارد. وجه واکنشی یعنی بررسی نظریههای انتقادی موجود و مفاهیم مربوط به خود نظریه و شناسایی روشهایی که تفاوت جنسی در گذشته و حال به واسطه آنها برساخته شدهاند و وجه سازندگی به معنی تولید نظریههای جایگزین و استانداردهای نظری که صرفا درصدد نقض نظریههای پیشین نیستند بلکه درصدد تغییر شکل راهبردی آنها هستند. نتیجهگیری مبسوط کتاب نیز در همین فصل گنجانده شده و مولف به پنج اصل بنیادی در معرفتشناسی اشاره میکند که عبارتند از: « اصل گنجاندن دانش در متن زندگی، اصل وساطت ضروری انسان، اصل علیت غالب، اصل بینالاذهانی بودن یا فرایند تعامل معرفت و اصل تنوع علمی یا قواعد چندین شکلی آن.» (ص197)
درنتیجهگیری آمده است که معرفتشناسی فمینیستی علاوه بر نقد معرفتشناسیهای گذشته به بازآفرینی نظریه معرفت نیز میپردازد که شامل صورتبندی دوباره مرزهای معرفتشناسی، فلسفه سیاسی، اخلاق و دیگر حوزههای فلسفی میشود و نظریههای فمینیستی عصر معاصراثبات کردهاند که جنسیت نمیتواند به عنوان مقوله تحلیلی بدون توجه به فاکتورهای تعیینکننده دیگری چون نژاد، طبقه، فرهنگ، سن و ... در نظر گرفته شود. بر همین اساس جنسیت بعنوان عنصری سازنده در روابط پیچیده با نظامهای هویتی و سلسله مراتبی دیگر مورد توجه قرار گرفته و سنجیده میشود. آلکوف شناخت و معرفت را اساسا فرایندی اجتماعی میداند و نه فردی و بر همین اساس نظریه معرفت را نظریهای میداند که هم از ارزشگذاری تعاملی برخوردار است و هم فعالیتهای معرفتی را با شکلی فرهنگی در نظر میگیرد. وی با تحلیل نظر کانت در تقسیم مکان عمومی و خصوصی و گنجاندن عقل در مکان عمومی و محدود کردن زنان به خانه بعنوان محل خصوصی نشان میدهد که چطور مردانهسازی عقل، باعث راندهشدن زنان از حوزه معرفت شده است. او با شکلی هنرمندانه و با قرار دادن خود در ردیف زنان دیگر؛ علیرغم داشتن عنوان پروفسور بر این باور است که: «زنان اگر میخواهند از اعتبار و مرجعیت معرفتی برخوردار شوند، این وظیفه خود ماست که به صورتبندی مجدد نقش تجربه بدنی در رشد و توسعه معرفت بپردازیم.» با توجه به اینکه آلکوف خود یکی از پایهگذاران جریان معرفتشناختی فمینیستی است، این پژوهش به عنوان نخستین متن فارسی درباره وی میتواند افق جدیدی را برای علاقمندان به جریانهای فکری معاصر باز کند. نویسنده با تالیف این کتاب ایده جالبی را پیاده کرده چراکه کتاب علاوه بر تجزیه و تحلیل و بررسی دیدگاههای آلکوف، از مقدمات تاریخی و اجتماعی فمینیسم نیز دورنمانده و با اشارات مفصل به آنها، ذهن خواننده کمتر آشنا به حوزه فمینیسم را آماده ورود به این عرصه میکند. باید به مولف جوان این اثر تبریک گفت که توانسته با چنین کتابی، پای بحث معرفتشناسی فمینیستی را به ادبیات فارسی باز کند. کاری که قبلا با چنین شکل منسجم تالیفی، حاوی نگاه تاریخی اجتماعی از یکسو و تلاش برای تجزیه تحلیل دیدگاههای فلسفی از سوی دیگر؛ کمتر اتفاق افتاده و توانسته خواننده علاقمند این عرصه را با چشمانداز وسیعتری در زمینه فلسفه فمینیسم روبرو کند. به جرات میتوان ادعا کرد که با خواندن چنین اثری؛ شناختی عمیق از آراء و افکار نظریهپرداز برجسته، لیندا مارتین آلکوف حاصل خواهد شد و خواننده ترغیب خواهد شد که در انتظار آثار این چنینی بیشر به زبان فارسی در مورد آراء دیگر بزرگانی چون لوس ایریگاری، هلن سیکسو، دوروتی اسمیت، ساندرا هاردینگ و... باشد.
درح خبر : 1392-08-28
بازدید : 8202