به مناسبت 18تیرماه؛ روز ادبیات کودک و نوجوان
سهیلا قربانی: بنفشه حجازی نویسندهی کتاب «ادبیات کودکان و نوجوانان» ویرایش جدیدی از کتاب را ارائه داده است که بزودی توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان منتشر میشود.
به مناسبت روز ادبیات کودک و نوجوان با بنفشه حجازی گفتگویی کردیم تا علاوه بر طرح دستاوردهای تازه از ویرایش جدید کتابش، نظر ایشان را از وضعیت ادبیات کودک و نوجوان در کشور جویا شویم.
* چرا تصمیم به ویرایش مجدد کتاب گرفتید؟
این کتاب، یک کتاب درسیست .چند سال پیش که آن را طی چند ترم به دانشجویان کتابداریِ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تدریس میکردم، کلیات جزوهی مربوطه را متناسب با نیازهای آنان تغییر دادم و یا تجدید نظر کردم که درنهایت به صورت کتابی البته باز هم کاملتر از زمان تدریس منتشر شد. حال پس از گذشت چند سال از ویرایش دوم آن و دریافت بازخورد خوانندگان و دانشجویان تصمیم گرفتم که باز هم نگاهی به آن بیندازم و برخی قسمتها را که مختصر آمده، کاملتر کنم تا شاید بتواند مناسبتر از نسخهی فعلی ارائه شود.
* در ویرایش جدید به چه دستاوردهای تازهای رسیدید؟
در ایران طبق آخرین بررسیهای عزیزان نویسنده و شاعرِ دنیای کودکان، اگر نگوییم پسرفت که پیشرفتی هم نسبت به دهه 60 و 70 شمسی دیده نمیشود و اخبار و ایدهها همچنان نسبت به آنسوی جهان عقبتر است، البته به غیر از اتفاقات میمون و مبارک در عرصهی پرداخت جوایز...
ضمن اینکه شرح کاملتری از قصهگویی و نمایش خلاق را به ویرایش جدید افزودهام. این مطالب را به مدت دو سال در مجله «رشد تکنولوژی» به عنوان ماده درسی دانشگاه تربیت معلم برای گنجاندن این حوزه در دروس این دانشگاه مینوشتم که گویا با صفر شدن رشد جمعیت ایران، رد شد. وقتی که متوجه شدم در کتابخانههای عمومی بخصوص کتابخانههای شهر تهران علاقهای به برگزاری کارگاههای قصهگویی وجود دارد، این امر انگیزهی کار مجددم روی کتاب را بیشتر کرد و مواردی دیگر که در پیشگفتار کتاب به آن اشاره خواهد شد.
* اشارهای کردید به ادبیات و نمایش خلاق. چرا در ایران کتابهای گروه نوجوانان علیرغم اهمیت این گروه سنی، از خلاقیت کمی برخوردارند؟
در ردهی نوجوانان اصولا تولید کتاب همیشه کم بوده و این گروه دنیایی بین کودکان و جوانان یا بزرگسالان را مجبورند به نحوی طی کنند. نوجوانان از مصرفکنندگان ادبیات کلاسیک بزرگسالان هستند و اگر کتاب برایشان جاذبه دارد به این خاطر است که با دنیای بزرگسالی آشنا میشوند وگرنه دیگر چه بخوانند؟ چند ماجرای پر از پند و نصیحت و یا شعار که ادبیات نیست. نوشتن برای نوجوانان بسیار دشوار است و با وجود خط قرمزهای نشری، عدهی کمی از نویسندگان وارد این وادی میشوند، بخصوص که به غیر از آشنایی با ادبیات و نوشتن باید از ویژگیهای رشدی و روانی نوجوانان هم مطلع باشند. اما نوشتن به قصد آموزش و راهنمایی و نصیحت هم موفق نخواهد بود. ادبیات خلاق نیازمند آماده کردن بستری مناسب است.
* آماده سازی این بستر و اجرایی کردن آن نیازمند همیاری و همفکری چه بخشهایی است؟
اگر بپذیریم که ادبیات، امری خلاق است و باید بهطور طبیعی اتفاق بیفتد شاید آمادهسازیِ بستر لزومی نداشته باشد. احساس ضرورت این مبحث، شناخت نیازهای نوجوانان، تشویق نویسندگان و افراد جستجوگر در این فضا، برگزاری کارگاههای آموزشی، صحبت وهمدلی با نوجوانان، ترجمه آثار ارزشمد برای این گروه و... است.
* در ادبیات بهویژه ادبیات ردهی کودکان و نوجوانان، پرورش نویسندگان طنز و آموزش طنزنویسیِ خلاق شاید همیشه بعنوان آخرین موارد خلاقیتهای نگارشی در نظر گرفته میشود. این در حالیست که داستانهای طنز و فکاهی در رشد ذهنی و اجتماعی کودکان و نوجوانان تاثیر شگرفی دارد، چه بسا تاثیر آموزشی بیشتری در مقایسه با داستانهایی داشته باشد که مستقیما "بایدها" و "نبایدها" را متذکر میشود. با این حال چرا هیچگاه در این بخش بصورت متمرکز سرمایهگذاری نشده؟
طنز که زمینهی نگاه انتقادی میخواهد یا با لبخند، جهان را نقد میکند در دنیای بزرگسالان هم کمیاب است و چندان پرورشی نیست؛ همچون ریواسِ کوهی در کوهپایهها میروید. متاسفانه در پرورش هیچ یک از خلاقیتهای دیگر هم سرمایهگذاری نمیشود که بخواهد برای این جنبه کاری بشود. یکی از استدعاهای من از سیستم این بود که در دروس دانشگاه تربیت معلم، نمایش خلاق گنجانده شود تابچهها در درس ادبیات فارسی و با اجرای کوتاه داستانها کار گروهی و تجزیه و تحلیل ادبی یاد بگیرند و ریزنگر شوند، حالا میخواهد «چوپان دروغگو» باشد که کلا از کتابها حذف شده به همراه «کوکب خانم ومهمانهایش» و «حسنک کجایی» و «تصیم کبری» یا همینها که ممکن است باشد. اما ای بسا آرزو که...
* چرا در نگارش داستانها به افسانههای خودمان توجهی نداریم؟
شاید چون کیفیت افسانههای ایرانی به گونهای است که با ضوابط فعلی نشر همسو نیست. امید که از گنجینههایی که برخی تهیه کردهاند، دوستان ادبیات کودکان بهره ببرند.
* یکی از مهمترین معضلاتی هم که مولفان و مترجمان با آن روبرو هستند قصهی قدیمی سانسور است. حذف افسانهها و اسطورهها و یا داستانهای قدیمی که پیش از این به دفعات منتشر شده بودند و حذف واژهها یا جایگزینی نامناسب در ترجمهها. اینکه خودمان توجه چندانی به افسانههای قدیمی نداریم یک مسئله است، و اینکه مجبور به حذف افسانهها و اسطورههای ایرانی شویم یک مسئلهی دیگر. اما درنهایت کودکان هستند که متضرر این اتفاقات میشوند...
در زمینه تالیفات ایرانی بحث بالاتر از حذف واژه است. بحث حذف فرهنگیست که دامن آرش کمانگیر و بستور و زال و ضحاک و سیمرغ و چوپان دروغگو وچه و چه را میگیرد و حالا در آن طرف آبها چقدر از اینگونه افسانههای حماسی نوشته میشود و از دل آنان چه نوآوریهایی میشود حتما مطلع هستید، چون هرچه نباشد ما مصرفکنندگانِ خارجیپسند خوبی هستیم! البته در این بخش از ادبیات کارهای زیبایی هم شده است ولی از نوشتن تا چاپ، از خریدن تا خوانده شدن، از خواندن تا عمل کردن همیشه فاصله است. بخصوص که تلاش و سیاست فرهنگی ما تک بعدی است. در زمینهی ترجمه آثار حتما همان ابتلائات آثار بزرگسالان حاکم است و چون کار تقریبا شُسته رُفته و تمیز شده به دست ما خوانندگان میرسد شاید نتوان فهمید که چه اتفاقی افتاده است. مثل تصویر نیست که ببینیم خانم براون روسری و مقنعه سر میکند!
* با در نظر گرفتن محدودیتهای نشری و کمبود سطح کیفی و خلاقهی آثار مختص به کودکان و نوجوانان، به نظرتان کتابهایی که امروز مختص کودکان و نوجوانان منتشر میشود توانسته در جذب مخاطب موفق عمل کند؟
این سوال را شاید آمار نشر کتابهای ویژهی کودکان و نوجوانان بتواند بهتر پاسخ بدهد اما چون از کیفیت و صلاحیت بسیاری از این آثار مطمئن نیستیم و یا حتی از ابلاغ ذهنی آنها پس از خریداری شدن هم بیاطلاعیم نمیتوان از جذب صحبت کرد؛ یعنی شمارگان و گردش مالی دلیل خوبی برای موفقیت حتمی دستیابی به اهداف ادبیات نیستند؛ چراکه کیفیت مناسب مسئلهای خاص است که کمتر کتابی میتواند به آن متصف باشد.
* با توجه به نسل جدید کودکان و تاثیر وسایل ارتباط جمعی و ارتباط با انواع بازیهای کامپیوتری و اینترنت، شیوهی پرداخت و نگارش داستانها نیازمند چه تغییراتی است تا با خواستهی کودک امروزی همسو باشد؟
من زمانی مثل خیلیها از مخالفان کمیک استریپ بودم (با سابقه آن و مخاطبان بزرگسال آن و اهداف سیاسی آن کار نداشتم) که در این کتاب هم مبحثی را به آن اختصاص داده بودم ولی به راستی دارم فکر میکنم که باید تجدیدنظر کنم یا نه. البته با توجه به تغییرات عمدهای که در نوع طراحی و موضوع شده است فکر کنم شاید بتواند با فیلم و بازیهای کامپیوتری کمی مقابله کند و کفه را به نفع کتاب سنگینتر سازد. البته باید ذکر کنم که منظورم داستانهای مصور مبتنی بر افسانههای حماسی نیستند که ماجرا، گفتکو و زبان آن فاقد مضار کمیکهای ستیزهگرایانه و غیراخلاقی ترجمهایست و آنها جای خود را دارند. با توجه به این که حتی قصهای مثل ماجراهای «تن تن و میلو» و سایر قهرمانان دنیای کارتون به صورت واقعی با هنرپیشههای نامدار سینما ساخته میشوند ما چقدر میتوانیم به "لذت کتابی" قصه «سیندرلا» امیدوار باشیم، حال آنکه چندین فیلم جالب با هنرپیشههای مطرح در اکران هستند که بعضا برای کودکان هم ممکن است مناسب نباشند.
زمانی پسر من که الان خودش پدر است از علاقمندان پرو پاقرص قصههای مَندرآوردی پدرش بود که با آبوتاب، رعایت قوانین تردد و راهنمایی و رانندگی را با دخالت شخصیتی به نام «علی دیو» (نام پسرم علی است) برای او میگفت. وقتی علی دیو تنوره میکشید و بچهها را از روی خطکشی عابر پیاده هدایت میکرد بچه به جای خوابیدن بلند میشد و مینشست و ماجرایی شاد میشد در خانه... منظورم این است که خیال و فانتزی و ماجرا را میشود در کنار اخلاقیات سختگیرانهمان بگذاریم و خیلی نخواهیم بچهها را تیتیش بار بیاوریم. چرا باید بنشینند و مدام هری پاتر و ارباب حلقهها را نگاه کنند و ما دلمان خوش باشد که خودمان تولید نمیکنیم که مبادا انحراف پیش بیاید. جرات نمیکنیم یک خط فراتر از اصولمان حرکت کنیم!!
* و درنهایت هم به آفت خودسانسوری عادت میکنیم. غافل از اینکه نتایج تمام این اتفاقات به کودکان آسیب میرساند و این درحالیست که در دنیا برای ادبیات کودکان و نوجوانان نیرو و هزینهی زیادی صرف میشود؛ حتی دقت و سرمایهای بیشتر از ادبیاتِ مختص بزرگسالان...
بله، کودکان همان بزرگسالان آیندهاند که اگر با دنیای ادبیات آشنا شوند در آینده بزرگسالانی متعادلتر و فرهیختهتر خواهیم داشت و بسیاری از تلاشهایی که در حال حاضر برای تربیت و آموزش بزرگسالان انجام میشود دیگر لزومی نخواهد داشت.
* راهکاری پیشنهاد میکنید تا ارتباط کودک امروز با تکنولوژی و اینترنت، تهدیدی برای کتاب خوانیشان محسوب نشود؟
تکنولوژی با هجوم خود تیغ دو دم مشهوریست که یکی از فرزندانش خنجر اینترنت است. عیبش درارتباط با کودکان و نوجوانان این است که جای انسان را میگیرد. پدر شده است؛ مادر همه شده است. برای پدر و مادر هم همه چیز شده است و از وظیفهی سنگین سرگرم ساختن بچهها معاف کرده است. زمانی جهان در پی نوشتن داستان بر دامان زنان بود که حتی در مزارع نیز بچهها تصاویر قصهای را بر لباس مادرانشان ببینند. حالا همه دست به دامان تهیهکنندگان فیلم و کارتون هستند تا بچهها بنشینند و پلک هم نزنند و در سکوت به پفک سق بزنند و «مینیون» ببینند. به نظرم ما آخرین مرثیهسرایان کتاب این قهرمان حماسی بشریت هستیم و جنازهی کتاب بر دستمان مانده... تبلتها که برای ما کتاب دیجیتالی دارند امید که به جای بازی و فیلم داستانهای مناسب کودکان و نوجوانان را نیز نشان دهند و ادبیات غنی جهان را بنویسند تا بچهها بخوانند و تخیل کنند، خودشان تجسم کنند، نه خیال و فانتزی بزرگسالی را ببینند که ساختن این کارها شغلش است و همه با دیدن کار او مثل او شوند، مثل او ببینند و همه یکسان شوند. این یکسانسازی بشر، خطر بزرگ بشریت است. همانند مشابهسازی آزمایشگاهی همه یک سیندرلا دارند، همه یک رویا، همه یک سرزمین که هرچه پیش میرود کپیکاری و تقلید عظمت تولیدات اولیه را هم حذف میکند. شاید روزی قرص یک داستان را بفروشند و بچهها با یک لیوان آب بخورند و بعد ببینند رستم چگونه با سهراب میجنگد در یک ثانیه!! سیمرغ پر میکشد مثل پتروداکتیل و زال دیگر همان بیماری است که در خطر خون آلوده است. به کسی چه که زال پهلوان است و عاشق است و سر در پی رودابه دارد و پدر رستم است.
* شما در بخشی از کتاب «ادبیات کودکان و نوجوانان» بطور مفصل به شعر و انواع شعرکودکان پرداختید. مبحثی که علیرغم اهمیتش کمتر مورد توجه است. به نظر شما چرا شعر بعنوان یکی از نیازهای اساسی و از عوامل مهم رشد فرهنگی کودکان شناخته نمیشود و خانواده، مربیان، معلمان و تمام افرادی که در آموزش کودکان نقش دارند نگاه جدی به تاثیرگذاری شعر در زندگی بچهها ندارند؟
شعر و موسیقی با هم کاری کارستان میکنند و آوای زبان بیش از کلمات در ذهن و روح شنونده تاثیرگذار است که برای کودکان این تاثیر مخصوصا بسیار است. بچهها با «لالایی» شروع میکنند با «لیلی حوضک» مینشینند و با «دست دستی باباش میاد» میرقصند و با سایر شعرها به مدرسه میروند و با هیچانهها زنگ تفریح مفرحی میسازند و بعد وارد «توانا بود هرکه دانا بود» میشوند و زیباییهای شعر عروضی را میفهمند؛ گیرم یک زمانی با تشر، ترکه، خطکش! حالا بگذریم. اما لزومی نمیبینم که خانوادهها چندان از تاثیر شعر آگاه باشند و بفهمند که مثلا گنجینهی لغات بچههایشان زیاد میشود و چه و چه. همین که این کارها را میکنند، همین که شعرهای زمان کودکی خودشان را سینه به سینه انتقال بدهند، و فقط منتظر «حسنی نگو یه دسته گل» نباشند حتما بچهها از «ما گلهای خندانیم، فرزندان ایرانیم» لذت خواهند برد. اگر به خودمان نگاه کنیم میبینیم که آبشخور شعری ما در ایران بسیار است، حتی کوچه باغی عابری ما را شاعر میکند... باور کنید.