گفتوگو با نویسنده رمان «متولد ۱۶ آگوست»
نوا ذاکری
در جهانی که زندگی میکنیم، اتفاقات و موقعیتهای عجیبی که شاید هیچگاه تجربهشان نکنیم اما کتابها این فرصت را به ما میدهند با بسیاری از اتفاقات، مکانها، حادثهها و شخصیتهایی آشنا شویم که شاید در طول عمر خود، حتی به آنها نزدیک هم نشویم؛ کتاب «متولد 16 آگوست» نوشته سپیده محمدیان، از این دست کتابها است.
محمدیان در این اثر که به همت نشر روشنگران و مطالعات زنان منتشر شده است به زندگی و سرنوشت مادرانی پرداخته است که دارای فرزندانی با اختلال اوتیسم هستند. نویسنده از این مادران با عنوان «مادران یخچالی» یاد میکند؛ مادرانی که کمترین بازخورد عاطفی را از کودکان خود دریافت میکنند و هرگز نمیتوانند احساسات یک مادر که دارای فرزندی طبیعی است را تجربه کنند. «دلدار» شخصیت اول این رمان، از وطن دور است و در گوشه ای از دنیا که همیشه مهآلود و سرد است، در انجمن مراقبت از کودکان اوتیسم مشغول به کار است و زندگیاش را با این بچهها و مادرانشان قسمت میکند. چالش داستان زمانی است که پدر دلدار(حمید) برای برگرداندن دخترش، به محل زندگی او میآید و «دلدار» را خالی از هرگونه احساس و میل به زندگی مییابد و تلاش میکند که شور زندگی را به او برگرداند.
ناشر در معرفی این کتاب نوشته است:«ورود به حباب تنهایی آدمها، هراسشان از مرگ، حسرتشان در عشق و اندوهشان در پذیرش واقعیتهاى انکارناپذیر زندگیشان است. تجربه مقطعی از زندگی است که شکاف میان رویاهای زنگزده گذشته و باور آیندهای عاری از آنها به چشم میآید. ترس از دلبستن و دل کندن،هراس از دست دادن کسانی که چون جان دوستشان داریم و درنهایت تندادن به تغییر،گذرگاههایی است که آدمهای داستان (متولد ١٦ آگوست) از آن عبور میکنند».
از مهمترین دغدغههای این رمان، تنهایی انسان مدرن و ترس از مرگ و عشق است. شاید در این برهوت داستان ایرانی، «متولد 16 آگوست» یکی از آن کتابهایی باشد که ارزش خواندن دارند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«آدمها برای هر لحظهای که دور از هم تجربه میکنند، یک قدم یا گاهی صد قدم از آنچه سابقا بودند، فاصله میگیرند. حتی اگر به اندازه فقط یک هفته از هم دور باشند، باز هم این زمان را در دو جهان متفاوت و با دو جریان متفاوت از فرآیند شدن، طی کردهاند. دلدار همه آدمهای اطرافش را درون حبابهای جدا از هم میدید. حبابهایی که گاهی به هم نزدیک میشدند، زیادی نزدیک و ترک برمیداشتند و معلق، بیحفاظ، آسیبپذیر و متزلزل میماندند تا زمانی که بتوانند باز یک حباب، یک سپر جدید برای تنهایی خودشان دست و پا کنند. مثل حرفی که تیلور درباره تنهایی اوبرون در دنیایی دیگر، در جزیرهای خالی از سکنه زده بود. فکر کرد که بچههایی مثل او هیچ وقت نمیتوانند از حباب تنهاییشان خارج شوند یا دستکم تجربه نزديکی به کسی را داشته باشند. شاید هم در مورد آنها اصلا حبابی در کار نبود. شاید جهانشان شفاف و حبابگونه نبود. یک جایی، یک سرزمین کشف نشده یک نفره بود. از این فکر، ناامیدی عمیقی وجودش را پر کرد... »
حقوق مادی این اثر متعلق به انجمن اوتیسم ایران است و هرآنچه از فروش کتاب به دست آید، در اختیار این انجمن قرار میگیرد تا برای بچههای اوتیسم هزینه شود.
با سپیده محمدیان، درباره این اثر به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید:
* خانوم محمدیان، شما با نگارش این کتاب، چند موضوع مختلف اعم از اختلافهای فرهنگی، خانوادگی، نسل جدید و بزرگ شدن تنهایی انسان در دنیای مدرن صحبت کردید. اما به نظر میرسید مهمترین دغدغه این کتاب، تنهایی انسان مدرن و شباهت آن با تنهایی بچههای اوتیسم است. نظر خودتان در این باره چیست؟
اصولا تنهایی انسان، هراس از مرگ و عشق، سه موضوع و دغدغه اصلی انسان است که ناچار میشود آن ها را بپذیرد. شاید هراس از مرگ و عشق، هرکدام مقطعی داشته باشند اما تنهایی مقطعی ندارد و از یک سنی به بعد به هرشکلی مجبوریم آن را بپذیریم؛ همین تنهایی برای من نقطه کلیدی بود. انسان یک جایی مجبور میشود از توهم اینکه کسانی کنار او هستند تا تنهاییاش را پر کنند خارج شود؛ این چالشی است که «دلدار» با آن مواجه است که بیشباهت به جهان بچههای اوتیسم نیست. من در کارهای قبلیام همواره به مسائل و مشکلات زنان توجه داشتهام.
* علت اینکه یک کشور خارجی را برای قرار گرفتن شخصیتها کنار هم در نظر گرفتید چه بود؟ صحبتی از این نمیشود که این کشور کجاست اما با جایی مواجه هستیم که به نظر یک جزیره مهآلود و بارانی میآید. این کشور کجاست؟
زمانی که شروع به نوشتن کردم با انجمن اوتیسم ایران کار میکردم؛ حدود سه سال پیش. آن زمان خودم در آمریکا بودم. مکانی که داستان در آن اتفاق میافتد، ناشناخته است. یک جزیره مهگرفته که بیشباهت به جهانِ بچههای اوتیسم نیست. آن زمان خاطرم هست که امکانات کافی برای بچههای اوتیسم در ایران فراهم نبود و خانوادهها ناچار میشدند بچههایشان را که به اختلال مبتلا بودند از ایران ببرند. در واقع این مهاجرت و کمبود امکانات در ایران برای این بچهها باعث شد تا داستان شکل بگیرد؛ امکاناتی که در خارج از ایران به بچههای اوتیسم داده میشود، به مراتب بیشتر است. اما مهاجرت برای خانوادهها کار سادهای نیست، آنها حتی پس از مهاجرت هم دلشان میخواهد به وطن خود بازگردند اما از بسیاری امکانات محروم میشوند.
* قهرمان داستان –دلدار- بسیار خنثی است و تا پایان هم به همین شکل میماند. فکر میکنید داشتن چنین کاراکتری کمی ریسک نبود که بتواند با مخاطب همراهی کند؟ اصلا شخصیت دلدار چطور شکل گرفت؟ آیا نمونه عینی در بیرون داشت؟
نمیدانم شما اسم مادران یخچالی را شنیدهاید یا نه؛ مادرانی که فرزندانشان دارای اختلال اوتیسم یا سندروم داون هستند، از افسردگی شدیدی رنج میبرند. بازخورد عاطفی بچههای اوتیسم بسیار پایین است. بچهها با اختلال کم و زیاد بازخوردهای عاطفی متفاوتی دارند که در این کتاب، پایینترین میزان این بازخورد و بالاترین حد اختلال اوتیسم در نظر گرفته شده است. این مادران دچار نوعی بیتفاوتی هستند. «دلدار» در تمام طول زندگیاش خنثی نبوده است. این وضعیت خنثی بودن که به آن اشاره کردید، از بررسی وضعیت مادران اوتیسم نشأت گرفته است. خانم غفاری، مدیر انجمن اوتیسم ایران به من اجازه میدادند که در جلسات مادران حضور داشته باشم. من از میان تمام این مادرانی که دیدم، شخصیت «دلدار» را بیرون آوردم. این مادران امیدها و انگیزههای دیگران را ندارند و درگیر بحران فرزندان اوتیسم خود هستند. این ریسکی که به آن اشاره کردید وجود داشت. شخصیتهاي کتابهای دیگر من، همه کنشگر بودند یا دستکم حرکتی رو به جلو داشتند اما «دلدار» این حرکت را ندارد. مادرانی که فرزندانی با اختلال اوتیسم دارند، اينكه از روحیهای بالا برخوردار باشند، انگشتشمارند.
* بچههاي اوتیسم، بهخصوص آن پسرکی که تا پایان داستان هرگز حرف نزد، نماد چه چیزهایی بودند؟
در بین بچههایی که در مرکز اوتیسم هستند، «اوبرون» جایگاه ویژهای دارد. به طور کل تمام این بچهها نماد هستند؛ اسامی آنها که هرکدام به معنای ستاره یا یک سیاره است، نشان از تنهایی آنها و اختصاصی بودن دنیایشان است. تا جای ممکن، سعی کردم این نمادها رو نباشند تا داستان به شکل واقعیتری پیش برود و بتواند با کسانی که به هرشکل با بیماران اوتیسم درگیر هستند، کمکی کند. بیماری اوتیسم یک مساله تخصصی است و وارد شدن به آن نیز تخصص میخواهد. کتابهای زیادی درباره اوتیسم نوشته شده است اما این اولین رمانی است که در این زمینه به نگارش درآمده است و به زندگی و دغدغه مادرانی میپردازد که با کودک اوتیسم خود درگیر هستند. من تلاش کردم در این رمان فضایی ایجاد کنم که مخاطب را با این موضوع درگیر کند. به اعتقاد من، در نوشتن دست آدم بسته است و به همین دليل به استفاده از نمادها روی میآورد.
* در داستان، ما با یک راوی ثابت روبه رو نبودیم بلکه راوی همواره در حال گردش از یک شخصیت به شخصیت دیگری بود. دلیل این انتخاب چه بود؟
راوی چرخشی وسعت دید ما را نسبت به دنیاها و شخصیتها بیشتر میکند و دایره بازتری از زوایای آدمها را به ما میدهد. من نمیتوانم برای خودم ساختاری تعریف کنم و با آن ساختار پیش بروم. ممکن است در ابتدا با یک ساختار کار را شروع کنم اما در میانه راه ممکن است تمام آن را برهم زنم و با ساختار دیگری پیش بروم.
* نگارش این گونه رمانها تا چه اندازه میتواند مخاطب را با موضوع ناشناخته ای مانند اوتیسم یا سندروم داون آشنا کند؟
ما باید به تجربههای متفاوتی از عنوانهای متفاوت برسیم؛ تجربه متفاوت مادران کودکان اوتیسم. آنها هر اندازه تلاش کنند، نمیتوانند پاسخ زیادی از فرزندان خود بگیرند.
این بچهها متفاوت فکر میکنند و در جهان دیگری زندگی می کنند که برای ما ناشناخته است. خوشبختانه در این مسیر، انجمن اوتیسم ایران با من همراه بود. من بیشتر از اینکه با بچه ها کار کنم، با مادران آشنا شدم.
اساسا آنقدر مواردی که به عنوان یک کنشگر اجتماعی باید به آنها بپردازیم زیاد است که نمیتوان از کنشگران اجتماعی انتظار داشت با همه اینها آشنا باشند. من در حد توان خودم تلاش کردم تا در یک رمان کوتاه، مخاطب را با دنیای مادران اوتیسم آشنا کنم. یک رمان طولانی قطعا نمیتوانست مخاطب را با خود درگیر کند.
مردم این روزها ترسِ از دست دادن زمان دارند و همین ترس مانع خواندن کتابهای حجیم میشود. سعی کردم در یک رمان کوتاه، مخاطب را به دنیایی ببرم و او را با جهانی آشنا کنم که هرگز تصوری از آن نداشته و ممکن است تا آخر عمر هم تصوری نداشته باشد. تا روزی که مادر کودک اوتیسم زنده است، درد و رنج و سختی میکشد. من تلاش کردم یک تصور کلی از این جهان به مخاطب ارائه کنم.
* آیا اثر ممیزی هم شد؟
دو کتاب دارم که مجوز نگرفته است اما ممیزی روی این کتاب بسیار کوچک و در مواردی خندهدار هم بود. در مجموع چیزی که به اثر آسیب بزند وجود نداشت.
* در حال حاضر مشغول انجام چه کاری هستید؟
در حال حاضر روی یک کار پژوهشی درباره سینمای اصغر فرهادی کار میکنم. یک کار داستانی هم بهتازگی شروع کردم که قهرمان آن یک مرد پنجاهساله است که بیشتر در دوران کودکیاش زندگی میکند و به نظر میرسد ایدهآلترین دوران زندگیاش، همان کودکی است.
منبع : روزنامه قانون، شماره 1093 ، 25 آذر 1396
درح خبر : 1396-09-25 15:01
بازدید : 4813