شهلا لاهیجی: «امسال در نمایشگاه کتاب فرانکفورت شرکت نمی کنم!»
سهیلا قربانی: تصمیم گرفتیم با شهلا لاهیجی؛ مدیر انتشارات روشنگران و مطالعات زنان که ده سال بعنوان مهمان دائمی نمایشگاه بین المللی کتاب فرانکفورت حضور داشته گفتگویی پیرامون برنامه های این نمایشگاه داشته باشیم که متوجه شدیم وی تصمیم جدیدی را درباره حضور در نمایشگاهِ امسال اتخاذ کرده است. **خانم لاهیجی! آیا امسال هم به روال سال های گذشته در نمایشگاه کتاب فرانکفورت شرکت می کنید؟ امسال برای اولین بار به مسئولان نمایشگاه فرانکفورت اعلام کردم که در نمایشگاه شرکت نمی کنم. بخشی از این تصمیم برمی گردد به بی حاصلی حضور ناشرانی که عضو کپی رایت نیستند . البته نمایشگاه فرانکفورت مهمترین رویداد فرهنگی جهان است اما مسئله اینست که در آن تنها حقوق کتاب مبادله می شود. وقتی ما عضو کپی رایت نباشیم در این مهم جایی نداریم و حضورمان بیهوده به نظرمی رسد. البته ناشرانی هم هستند که مدعی خرید وفروش حقوق کتاب هستند.
** رعایت قانونی که دولت ایران از آن پشتیبانی نمی کند می تواند تاثیری هم در وضعیت نشر کشور داشته باشد؟ مسئله همینجاست که ما قانونی در کشور نداریم که حامی این خرید و فروش باشد. وقتی عضو این جریان بین المللی نیستم هیچ قانونی هم از آن حمایت نمی کند. نمونه اش هم دعواهایی بود که مکررا در چند سال گذشته بین ناشران اتفاق افتاد. ماجرا این بود که کتابی بوسیله ی ناشر دیگری که از روی ترجمه ی انگلیسی به فارسی برگردانده شده بود از سوی یک مترجم و ناشر دیگر منتشر شد. حرف نویسنده و ناشر به جایی نرسید چون مترجم دوم گفته بود که من از حق خودم بعنوان ترجمه ی کتاب انگلیسی استفاده کردم و وظیفه ندارم بابت آن به یک ناشر دیگر و حتی مولف اثر توضیحی بدهم. اینها نشانه ی بیهودگی خرید حقوق کتاب در ایران است. البته برخی ناشران علاقمندند که به تصور خودشان کتاب ها را با اخلاق چاپ کنند و اصرار بر خرید حقوق کتاب دارند. اما خودشان هم به این مسئله واقف هستند که این تنها یک حرکت اخلاقی است و به هیچ وجه نمی تواند ریشه های تجاری و اقتصادی داشته باشد. تا زمانیکه دولت تصمیم نگیرد وارد جریان کپی رایت جهانی شود این کار هم به نتیجه ای نمی رسد.
** حضور ده ساله ای که بعنوان یک ناشر در نمایشگاه داشتید دستاوردی هم برایتان داشت؟ سال 76 که مصادف بود با اولین دوره ی اصلاحات در کشور ، سال آشتی کنان ما با نمایشگاه هم بود. مسئولان نمایشگاه آلمان می خواستند حسن نیت شان را نسبت به تحولات ایران و به دولت اصلاح طلبی که حداقل ادعای اصلاح طلبی داشت اثبات کنند و به ظاهر تجلیلی کرده باشند از دولت جدیدی که نسبت به قلم و اندیشه و ادبیات نگاه مثبت دارد. به اشتباه یا درستی این برداشت کاری ندارم. چون تا قبل از آن به مدت ده سال ناشران ایرانی از شرکت در نمایشگاه محروم بودند. حتی اتحادیه ناشران آلمان به قدری قدرتمند بود که دولت آلمان نتوانست اتحادیه را مجاب کند که ممنوعیت را بشکند و ایرا ن را به نمایشگاه دعوت کند. چون ان زمان ایران روابط تجاری گسترده ای با آلمان داشت و دولت آلمان تمایل داشت این ارتباط را حفظ کند. دولت آلمان فشار زیادی به اتحادیه آورد اما موفق نشد. این نشاندهنده ی تفاوت نوعِ اتحادیه های ما با اصل چیزی است که ماهیت اتحادیه ها را تشکیل می دهد.
** اتحادیه آلمان دلیل مخالفتش را هم اعلام کرد؟ بله. همان زمان اتحادیه بطور علنی اعلام کرد بخاطر مسائل مربوط به حکم قتل سلمان رشدی به ایران اجازه ی حضور در نمایشگاه را نمی دهد. البته یادم هست که دو ناشر دولتی با اسامی آزاد در نمایشگاه شرکت کردند اما ظاهرا فقط حضور داشتند و هیچ فعالیتی نداشتند. سالی که ما به نمایشگاه دعوت شدیم به من غرفه ی بزرگی داده شد که تقریبا 16 متر بود. برای من شانسی بود تا بتوانم جمع زنان ناشران ایرانی را در آن فضا معرفی کنم. سال اول من اسامی تمام زنان ناشر را برده بودم و این اسامی را در یک استند به دوزبان فارسی-انگلیسی در غرفه نصب کرده بودم و سردر غرفه زده شده بود: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان-جمع زنان ناشر. همین مسئله باعث بوجود آمدن صف طویلی از خبرنگاران شد.
** پس فرصت مناسبی برای معرفی ناشران و نویسندگان ایرانی فراهم شده بود... درسته اما مسئله تنها این نبود. ما به نوعی عامل هیجانِ نمایشگاه فرانکفورت بودیم. چون اولین حضور ما در نمایشگاه همزمان شده بود با دوره ی اصلاحات در ایران. خبرنگاران زیادی هم به غرفه ی ما آمده بودند تا در این باره سوال بپرسند. تعداد خبرنگاران به قدری زیاد بود که ما مجبور شدیم به آنها بگوییم به صف شوند و هرکدام جداگانه پرسش ها را مطرح کنند. صف خبرنگارن، واقعا صف خبرنگاران بود.
** یعنی پرسشِ واحدِ خبرنگاران در ارتباط با اوضاعِ سیاسی در ایران بود؟ بله. وضعیت سیاسی و تاثیراتی که دولت بر فرهنگ داشت. همه جویای وضعیت فرهنگی در ایران بودند و ما نمایشی داده بودیم که مثبت و اثرگذار بود. به قدری اطلاعات آنها از ایران و کتاب های ایرانی ضعیف بود که وقتی عنوان کردیم تعداد زنان ناشر ایرانی نسبت به کشور آلمان بیشتر است، شگفت زده شدند و همین مسئله باز هم سوالات دیگری به دنبال داشت. ما سعی می کردیم چهره ی مثبتی از وضعیت فرهنگی ایران به مردم آلمان نشان بدهیم. و مهمتر از آن در شرایطی که افراد مجاز بودند تنها ده دقیقه با رئیس نمایشگاه گفتگو کنند، من و اقای .... کیائیان که آن زمان دبیر اتحادیه بود، موفق شدیم سه ساعت با رئیس نمایشگاه درباره مسئله کپی رایت گفتمان کنیم تا ببینیم آیا می شود توافقی بین ما و ناشران آلمان ایجاد شود یا نه.
** راهکار قابل اجرایی هم پیشنهاد شد؟ رئیس نمایشگاه به ما گفت این نمایشگاه یک مکان اقتصادی است و ما نمی توانیم ناشران را ملزم به انجام کاری کنیم. درسته که اتحادیه ناشران اتحادیه پرقدرتی است اما این مجموعه در مقابل خارج قدرتمند است، درداخل مجبور است تمام اصول دموکراسی و حقوق اعضایش را رعایت کند. به همین جهت نمی توانیم به ناشران تکلیف کنیم مگراینکه خود ناشران مایل به این کار باشند. و اگر کل مجموعه این امتیاز را برای ما قائل نشود، آنچنان قدرتی نخواهد داشت. وقتی هم که به ایران آمدیم من گزارشی از شرح حال نمایشگاه و اهمیت کپی رایت نوشتم و بعنوان نماینده نشر ایران در متن گزارشم درخواست کردم تا مسئولین با نگاه جدی تری این موضوع را بررسی کنند. جوابی که داده شد این بود که شرکت در کپی رایت به نفع مادی ناشران ایران نیست. درحالیکه این حرف عام پسندی بود. مسلم است اگر به ناشر بگوییم بابت کپی رایت کتاب موظف هستی مبلغی را برای چاپ کتابی که قرار است با تیراژ 3000- 4000 در ایران منتشر شود پرداخت کنی، سودی برای ناشر و مترجم نخواهد داشت. اما واقعیت چیز دیگری بود. تصویب قانون کپی رایت در ایران، دست وزارت ارشاد را برای هرنوع کنترل روی کتاب می بست. در اینصورت وزارت ارشاد نمی توانست چیزی از کتاب را حذف کند یا به بعضی از ناشران توصیه کند که جای بخش حذف شده بخش تازه ای را اضافه کند. درواقع ما در یک حذف دوجانبه محبوس شده بودیم. از طرفی هم هیچ تجمعی نداشتیم تا برای ناشران توضیح دهیم حضور در کپی رایت یک جریان دوجانبه است و از این طریق ما می توانیم کتاب هایمان را هم به جهان معرفی کنیم و عضوی از بدنه ی نشر جهانی شویم. قطعا در چنین شرایطی ناشران ، زیانی را متحمل نمی شدند. اما متاسفانه به این جریان یک سویه نگاه شد و این ذهنیت اشتباه قوت گرفت که در این جریان فقط ما باید بابت کپی رایت کتاب ها هزینه بپردازم و هیچ سود دیگری برایمان نخواهد داشت. هزینه کپی رایت کتاب هم می بایست از طریق ارز پرداخت شود. ارز را هم که نمی شود از گوشه ی خیابان خریداری کرد و برای این کار هم که ردیف بودجه ای تعیین نشده پس همه چیز به زیان ماست. بحث در همینجا خاتمه پیدا کرد و به دومین سال حضورمان در نمایشگاه کشیده شد. من سال دوم در نمایشگاه شرکت کردم ضمن اینکه از من و آقای کیائیان خواسته شد دو زن و دو مرد ناشر دیگر را هم به نمایشگاه معرفی کنیم. این درخواست صرفا به دلیل شناخت ما نسبت به ناشران بود و هیچ دلیل دیگری نداشت. در همان نمایشگاه بود که از گروه نمایندگی ایران برای ما نشست گذاشتند و در ان ناشران مختلف جهانی درباره وضعیت نشر در ایران گفتگو کردند. فکر میکنم طبق روال معمول اقایان وزارت ارشاد که معمولا گروه عظیمی از ارشاد در نمایشگاه حضور دارند هم در جلسه بودند. از ما هم خواسته شده بود که در جلسه شرکت کنیم. بخصوص اینکه من به زبان تسلط داشتم و می توانستم گفته های سخنرانان را ترجمه کنم. متاسفانه در جلسه صحبت هایی شد که خوشایند نبود. آنها نه تنها به ما گفتند که شما عضوی از بدنه ی نشر جهانی نیستید بلکه به ما لقب سارقان فرهنگی را هم نسبت دادند! این حرف خیلی سنگینی بود. حتی برای من که طرفدار کپی رایت بودم شنیدن این حرف، سرم را به زیر انداخت.
** اما باید پذیرای این واقعیت باشیم مادامی که عضو کپی رایت نباشیم با چنین حملاتی از سوی مولفان و ناشران خارجی هم مواجه خواهیم شد... با این وجود برای منِ ایرانی حتی بعنوان یک منتقد هم شنیدن چنین حرف هایی که ممکنست ما را به بدترین شکل ممکن قضاوت کنند دلپذیرنبود! بعد ازبازگشت نشستی در یکی از سالن های پارک لاله برگزار شد و نمایندگانی که از طرف دولت ایران در نمایشگاه شرکت کرده بودند موضوعات مختلفی را مطرح کردند. پیشنهادات زیادی ارائه شد اما هیچکدام به نتیجه نرسید و ما دوباره با همین وضعیت وارد نمایشگاه تهران شدیم. همان سال هئیت بزرگی از کشور آلمان به ایران آمدند و از من خواسته شد در جلسه ای که آلمانی ها با مسئولان ایرانی داشتند حضور داشته باشم. آلمان ها باز هم در این جلسه عنوان کردند به نفع ایران است که عضو کپی رایت شود. اما جواب ها همان هایی بود که قبلا هم داده شده بود و این همچنان برای من تعجب آور بود. چون بارها گفته شده بود که ایران تمایل دارد در نمایشگاه فرانکفورت شرکت کند و من متعجب بودم اگر مایل به حضور مداوم در نمایشگاه است پس چرا با جریان کپی رایت همراه نمی شود!
** بغیر از شما ناشران دیگری هم بعنوان مهمان به نمایشگاه دعوت شدند؟ یکبار نشر چشمه و ققنوس بعنوان مهمان دعوت شدند ومتناوبا از ناشران دیگر هم دعوت می شد. با اینکه تعداد کمی از ناشران را دعوت می کردند اما همین هم جای امید داشت. یادم هست یکبار ناشری از رشت دعوت شد که متاسفانه بدلیل عدم آگاهی از برنامه ها و قوانین نمایشگاه با این تصور که مجاز به تک فروشی است هزینه کلانی کرده بود و تعداد زیادی کتاب آورده بود، بدون اینکه اطلاعی از هزینه ی کلانی که باید صرف آوردن کتاب از گمرک به غرفه ی نمایشگاه کند داشته باشد. نتیجه این شد که کتاب ها تا روز آخر به غرفه نیامد و ناشر مجبور شد کتاب ها را به ایران برگرداند. این مسائل ثمره ی عدم برگزاری برنامه توجهیی و توصیفی برای ناشرانی بود که راهی نمایشگاه می شدند. مسئولین هم تکلیفی بر خود نمی دانستند که برای آگاهی ناشران از فضای نمایشگاه فرانکفورت برنامه ی توجیهی برگزار کنند. این درحالی بود که وقتی از طرف نمایشگاه برای ما دعوت نامه می آمد، به ما توصیه می شد که چه نوع کفش و لباسی بپوشیم. چون هوای آلمان در ماه اکتبر غیرقابل پیش بینی بود.
** ناشران براساس چه سیاستی دعوت می شدند؟ تسلط ناشران به زبان انگلیسی در این انتخاب اهمیت ویژه ای داشت. شاید یکی از نقص هایی هم که بعضی از ناشران داشتند، اشنایی نداشتن با مقوله زبان بود. از سال 2006 یک بخش آموزشی به برنامه های نمایشگاه اضافه شد که ناشران آلمانی موفق، تجارب خودشان را با ناشران دنیا مبادله می کردند. برای کسی که در این سمینارها شرکت می کرد لازم بود که به زبان انگلیسی تسلط داشته باشد. اهمیت این مسئله تا جایی پیش رفت که از طرف مسئولان نمایشگاه عنوان شد که باید با ناشران بدون واسطه (مترجم) ارتباط برقرار کرد.
** بین بخش ناشران دولتی با ناشران مستقل ایرانی پیوستگی بود یا همچنان دودستگی و مرزبندی بین این دوگروه وجود داشت؟ متاسفانه این مسئله عمده ترین مشکل ما در نمایشگاه بود. چون هیچ تفاهمی بین غرفه ی دولتی ایران با بخش اندک غیردولتی که در نمایشگاه شرکت می کردند وجود نداشت و این جدایی خیلی به چشم می آمد. من هم تصمیم گرفتم از ناشران بخش خصوصی غیر وابسته یک سی دی تهیه کنم و مهمترین اثار ناشران داخلی را با ذکر نام کتاب و مشخصات کامل ناشر را در آن قید کردم. هزینه ی زیادی صرف این کار شد و این سی دی ها را نقاط مختلف نمایشگاه گذاشتم. با این کار سعی کردم هم کمبود حضور اتحادیه ای که توانایی شرکت داشته باشد را جبران کرده باشم و هم بی توجهی دولت نسبت به بخش خصوصی.
** پیامد مثبتی هم داشت؟ خب انعکاس این مسئله در نمایشگاه فوق العاده بود. اما مشکل همچنان باقی بود. مشکل ما این نبود که کتاب های ما را نمی شناختند مشکل اینجا بود که ما عضو کپی رایت نبودیم. همانجا برخی از ناشران مدعی شدند که حقوق کتاب خریدوفروش کردند اما به نظرم نمی آید که با چنین شرایطی این امر شدنی و منطقی باشد.
** با توجه به اینکه ما همچنان از پذیرش و اجرای کپی رایت در ایران ممانعت می کنیم، فکر می کنید حضور ایران در نمایشگاهی که برپایه ی اقتصادی بنا شده و هدف اصلی اش خریدوفروش کپی رایت کتاب است، می تواند پیامد مثبتی برای صنعت نشر ایران به همراه داشته باشد؟ مسئله نوع نگاهمان به مقوله فرهنگ است. من گمان می کنم تا زمانیکه نگاه مشخصی نسبت به فرهنگ و عوامل فرهنگی در کشور نباشد اوضاع بر همین منوال خواهد بود. این نمایشگاه صرفا عرضه ی حقوق کتاب نیست. در بخش های مختلف بحث های مختلفی در ارتباط با فرهنگ، سیاست، اجتماع، حقوق بشر، آزادی قلم و... مطرح می شود. مثلا هر سال نمایشگاه یک مهمان افتخاری دارد و سالی که هند، مهمان افتخاری بود تمام جنبه های فرهنگی کشور هند نمایش داده شد و با ناشران هندی درباره موضوعات متعدد و مشکلات تنوع زبانی صحبت می شد. جالب است که هند یکی از بزرگترین و شلوغ ترین نمایشگاه های کتاب دنیا را دارد. با اینکه هند بودجه نداشت تا کف نمایشگاهش را آجر کند ، اما باز هم نمایشگاه کتاب دهلی با همان زمین خاکی اش، مثل همیشه شلوغ و آشفته است. نمایشگاه دهلی به دلیل حمایتی که دولت از نوشتن در کشور دارد، باعث شده تا کتاب های هندی در سال های اخیر به زبان های گوناگون ترجمه شود و نویسندگان هند بیش از قبل به دنیا شناسانده شوند. هند به هیچ عنوان هزینه پست از ارسال کتاب نمی گیرد. خب این را می توانیم مبنا بگیریم؛ مضاف براینکه بیشتر ناشران هندی از کاغذهای بسیار ارزان استفاده می کنند درنتیجه قیمت کتاب ها خیلی پایین است. بعضی از ناشران غربی هم از این امکانات استفاده می کنند و کتاب هایشا ن را در هند چاپ می کنند. حتی اوایل سده ی گذشته هم کتاب های زیادی از ایران برای چاپ به هند فرستاده می شد. نمونه اش هم چاپ های اول کتاب های صادق هدایت در هند بود. امکاناتی که هند دارد در کنار نمایش فرهنگ این کشور در نمایشگاه فرانکفورت بدون شک تاثیر زیادی در ایجاد ارتباط و خریدوفروش حقوق کتاب در نمایشگاه دارد. گستردگی برنامه های نمایشگاه به قدری است که کتابی درباره برنامه های نمایشگاه فرانکفورت چاپ می شود!
** با توجه به اینکه روشنگران چندسالی است به اختیار در نمایشگاه کتاب تهران شرکت نکرده، تصور نمی کنید عدم حضورتان در نمایشگاه فرانکفورت باعث فاصله گیری از فضای نمایشگاهی شود و فرصت ارتباط مستقیم با مردم را در یک فضای نمایشگاهی ازدست بدهید؟ درست است که از فضای نمایشگاه فاصله می گیریم اما من برای دوری از هردو موردی که عنوان کردید دلیل منطقی دارم. برایم جالب و عجیب بود وقتی گفتم در نمایشگاه تهران شرکت نمی کنم طعنه زنان گفتند که تو دوست داری در نمایشگاه های خارج از ایران شرکت کنی و خودت را به نمایش بگذاری!! اما علتی که من در نمایشگاه شرکت نمی کردم حذف تعدادی از ناشران داخلی در نمایشگاه تهران بود. این انتخاب یک امر کاملا شخصی بود؛ و علیرغم تصور آقایان! من به تلافی در نمایشگاه فرانکفورت شرکت نکردم. و امسال هم حضور در نمایشگاه واقعا به نظرم بیهوده می آمد.
** پس چرا در طول این ده سال در نمایشگاه شرکت کردید؟ همیشه به تغییر نگرش دولت درباره مسئله کپی رایت امید داشتم اما مسئله اینجاست که در طول دهه ی گذشته هرچه پیشتر رفتیم انگار فاصله ی دیدگاه مسئولین با مسئله ی کپی رایت هم بیشتر شد. از طرفی هم با اینکه بخاطر نداشتن قانون کپی رایت، اجازه هیچگونه مبادله ی کتاب نداشتم اما فکر میکنم در طول این سالها هرآنچه را که باید از این نمایشگاه می آموختم بدست آوردم و در مقابل هرآنچه را هم که می توانستم به این نمایشگاه عرضه کردم. البته سال گذشته اواخر ماه مارچ برای اولین بار در نمایشگاه لایبسیک که قریب به هفتصد سال قدمت دارد شرکت کردم. مخاطب ویژه نمایشگاه لایبسیک، آلمان ها بودند که از سراسر مدارس آلمان و کشورهای آلمانی زبان به این نمایشگاه آمدند. این نمایشگاه به قدری در کشورشان فراگیر بود که گاها صف طویل اتوبوس ها کیلومترها نرسیده به نمایشگاه ایجاد می شد. باید بگویم که من در این نمایشگاه هم بسیار آموختم؛ حتی بیشتر از نمایشگاه فرانکفورت. در آنجا بود که برای اولین بار دیدم که چگونه بحث های تاریخی به صورت نمایش بوسیله ی دانش آموزان مدارس اجرا شدند و این برایم تجربه ی متفاوت تری بود. شاید هم بخاطر دیدن نمایشگاه لایبسیک و بی حاصل بودن حضورم در نمایشگاه فرانکفورت برای عرضه ی کتاب، تصمیم گرفتم امسال در نمایشگاه شرکت نکنم.
** می توانیم بگوییم نمایشگاه کتاب لایبسیک را جایگزین نمایشگاه فرانکفورت کردید؟ نه. من فقط بعنوان مهمان برای بازدید از نمایشگاه دعوت شده بودم و صرفا جنبه ی فرهنگی این نمایشگاه برایم اهمیت داشت. لایبسیک جنبه ی فرهنگی داشت و فرانکفورت جنبه اقتصادی. این موضوع را سخنرانان نمایشگاه لایبسیک هم عنوان کردند و حتی متوجه شدم که نسبت به نمایشگاه فرانکفورت حالت رقابتی هم دارند. چون نمایشگاه فرانکفورت بعنوان یک نمایشگاه اقتصادی، بودجه ی کلانی در اختیار داشت و لایبسیک علیرغم اینکه اولین نمایشگاه کتاب دنیا بود همیشه با مشکل مالی مواجه می شد. به هرحال همیشه بخش فرهنگی با مشکلات اقتصادی دست به گریبان است و لایبسیک هم خارج از این قاعده نیست. اما یکی از برنامه هایی که توجهم را جلب کرد تشویق مردم به کتابخوانی بود. درواقع دانش آموزان، کتاب های ادبیات کلاسیک جهان را در قالب نمایش اجرا می کردند و لباس های ویژه ای را مختص به فضای شخصیت های داستان به تن می کردند و در سالن های مختلف نمایشگاه قدم می زدند. این کار باعث ایجاد انگیزه و کنجکاوی در بازدیدکننده ها می شد و موج جمعیت بود که به این نمایشگاه سراریز می شد. در یکی از نشست هایی که با مدیر نمایشگاه لایبسیک داشتیم او با تاسف می گفت که فقط هشتاد درصد از مردم آلمان کتاب می خوانند و من از این حرف واقعا شوکه شده بودم. جالب بود که او غصه می خورد و می گفت باید برای کتابخوان کردن بیست درصد باقی مانده، چاره ای بیاندیشند.
** از سرانه ی مطالعه ی کتاب در ایران هم حرفی به میان آمد؟ راستش را بخواهید ترجیح دادم اصلا صحبتی در این باره نکنم!!
** بعنوان یک ناشر در بخش مستقل، امسال توجه دولت به نمایشگاه فرانکفورت را چطور ارزیابی کردید؟ قصد ندارم منتقد دائمی برنامه های فرهنگی باشم و فقط در یک جمله می گویم که ما باید تصمیم بگیریم یکبار برای همیشه نوع نگاهمان را به فرهنگ مشخص کنیم.
** تصمیم دارید سال بعد در نمایشگاه حضور داشته باشید؟ نمی دانم. با اتفاقاتی که روزانه در اطرافمان جریان دارد نمی توانم با قطعیت به این پرسش پاسخ دهم. شاید برایتان جالب باشد بدانید چندی پیش شنیدم یکی از مسئولین وزارت امور خارجه ی ایران به یکی از مسئولین نمایشگاه فرانکفورت گفته بود که چرا شما همیشه از یک شخص خاص دعوت می کنید؟! البته مسئول نمایشگاه به من گفت که جوابی به این سوال نداده اما واقعیت این بود که من باید جواب این پرسش را می دادم و می گفتم به این دلیل که شما حقوق نوشتن را رعایت نمی کنید. حتی در جلسه ی دیگری، یکی از مسئولان که اتفاقا در عرصه مطبوعات هم فعالیت داشت، خطاب به مسئولین نمایشگاه این پرسش را مطرح کرد که چرا ما را بعنوان مهمان ویژه در نمایشگاه مطرح نمی کنید؟ عموما مسئولان نمایشگاه پاسخی به این پرسش ها نمی دهند اما می شود بازتاب جواب هایشان را در مطبوعات شان دید. به هرصورت امسال به خواستِ شخصی تصمیم گرفتم به نمایشگاه نروم. شاید هم پیر و خسته شده ام. با این حال امسال به خودم استراحت دادم تا اگر سال آینده هنوز جانی برای حضورِ دوباره داشتم، و یا نگاه مسئولین به این مقوله تغییر کرده بود، با حرف تازه ای برای گفتن در نمایشگاه شرکت کنم .