چندي پيش كتاب «هزارافسان كجاست؟» از آثار پژوهشي بهرام بيضايي به همت انتشارات روشنگران و مطالعات زنان رونمايي شد.
زاويه ديد بهرام بيضايي به عنوان يك پژوهشگر كه در اين كتاب پژوهشهايي براي شناسايي خاستگاه «هزار و يك شب، را مدنظر داشته است، پيشتر در تلاشهاي روشنگرانه زندهياد حميد عاملي نيز ديده مي شد. حميد عاملي درباره خاستگاه ايراني «هزار و يك شب» بر اين نظر تاكيد داشت كه عنوان اصلي اين كتاب، «هزارشب هخامنشي» بوده است اما ،بيماري و آزردگي زندهياد حميد عاملي از مديريت وقت راديو، او را خانهنشين كرد و سرانجام نتوانست به پژوهش خود جامه عمل بپوشاند وراهي ديار باقي شد.
اما هنرمند گرانقدر بهرام بيضايي، پرتوان و كوشا پس از اينكه سال گذشته كتاب «ريشهيابي درخت كهن» را به خوانندگان آثارش ارائه كرد، اين گفتار را در كتاب «هزارافسان كجاست.» پي گرفت.
اين كتاب پژوهشي دقيق، دور از احساسات و البته با حس حقيقتجويي است. اگرچه نويسنده كتاب «هزارافسان كجاست؟» از افتادن در ورطه شوونيسم پرهيز كرده است، امّا نثر با تكلّف و پر از كنايههاي خاص رسمالخط و لحن بيضايي شايد درخور اين پژوهش نباشد. و بازهم، اگرچه چنين لحني در پژوهش، ريزش مخاطب - در پي تشويش خاطر و برهم زدن تمركز خواننده- را، به دنبال دارد، امّا شهلا لاهيجي ناشر كتابهاي بهرام بيضايي اين نظر را زياد مقبول نميداند:«شيوه گفتار او مستقل است امّا ديرفهم نيست. شما به عنوان مثال مگر در كتابهاي «بندار بدخش» يا «مرگ يزگرد» واژهاي عربي ميبينيد؟ در حالي كه زبان فارسي امروز آكنده از كلمات عربي است ولي با اين وجود معتقدم اين آثار با مخاطب خود ارتباط برقرار ميكند. بهرحال بايد پذيرفت كه متن كتاب، براي پژوهشگران و خواننده خاص است و نه مخاطب عام.»
اين در حالي است كه رسم الخط بهرام بيضايي كه سخت در تلاش است اصيل و ايراني بنويسد حتي با پژوهشگر صاحب سخن ديگر،دكترجلال الدين كزازي،تفاوتي مشهود دارد.به هرحال حساسيت بهرام بيضايي و بيطرفي او در نقل منابع و مآخذي كه تاكنون درباره هزار و يك شب برشمرده است، بي بديل و يكتا است. كما اينكه در صفحه54 كتاب، نظر نويسنده كتاب افسون شهرزاد( به همت جلال ستاري، نشر توس) را به شدت رد ميكند ولي در صفحه بعد و در پينوشت، از او به عنوان نخستين كساني كه در مورد هزار و يك شب، تحقيقي مكوب را ارائه دادهاند، ستايش ميكند!
شهلا لاهيجي درباره حساسيّت بهرام بيضايي در تدوين آرا و نظرات ديگران و خود در كتاب «هزارافسان كجاست؟» ميگويد: «اين كتاب در 175 صفحه در سال 1385، مجوز ارشاد گرفت و آماده چاپ بود، اما بيضايي در آن زمان اعلام كرد كه فصلي ديگر از مجموعه اسناد بايد به كتاب اضافه شود. ما در اين شرايط، دو باره حروفچيني را آغاز كرديم و سرانجام پس از چندين بار حروفچيني كه به خاطر وسواس اين نويسنده بود، اين كتاب امسال چاپ شد.»
لاهيجي درباره نمونه وسواسها و حساسيتهاي بيضايي در خلق يك اثر گفت: ما براي روي جلد كتاب «اشغال»، مجبور شديم كه بنابرنظر بهرام بيضايي به كتابخانه ملّي برويم و به روزنامههاي اطلاعات سالهاي ابتداي دهه 20 رجوع كنيم و واژه «اشغال» را با همان فونتي كه چاپ شده بود، به چاپ برسانيم. سرگذشت انتخاب روي جلدهاي كتابهاي پرده نئي، تاراجنامه و پيكره روي جلد كتاب مرگ يزگرد، همگي نشانه وسواس و دقّت اوست. شما چشمان پيكرههاي روي جلد اين كتابها را در هيچ جاي ديگري به اين اصالت نميبينيد.»
اما بهرام بيضايي با انتشار كتاب «هزارافسان كجاست؟»، هفتمين اثر پژوهشي خود را پس از «هيچكاك درقاب»، «ريشههاي درخت كهن»، «نمايش در چين»، «نمايش در ژاپن»، «سر زدن به خانه پدري» و «نمايش در ايران»، ارائه كرده است، لاهيجي در اين زمينه ميگويد: «او براي كتاب نمايش در ايران، سعي داشت، كاري بزرگتر و وسيعتري را ارائه بدهد، گرچه تاكنون نيز خدمت او به ادبيات نمايشي ايران و فرهنگ نمايشي ايران بسيار بزرگ و ارجمند بوده است، اما براي پژوهش بيشتر درباره كتاب «نمايش در ايران» به نظر ميآيد او بسيار دست تنها است و فرد يا افرادي همگي را نمييابد كه با تشكيل تيمي پژوهشي، كار را به انجام برساند.»
مديرانتشارات روشنگران و مطالعات زنان با اشاره به كتاب «داستان دليله مُحتاله و مكر زنان به قلم كتايون مزداپور، دليل غفلت فرهنگي در شناسايي اصالت ايراني هزار و يك شب معتقد است:« هزار و يك شب به اين بهانه نفي ميشد كه كتابي گمراهكننده زنان است. حتي اگر از نظر واژهشناسي به كلمه «مُحتاله» بنگريم متوجه ميشويم كه مرد ميتوانسته است عيّاري كند اما زن اگر در شرايط اجتماعي مجبور به تدبير ميشده است، محكوم به محتاله بودن و سليطهگري است. در صورتي كه در متن اين كتاب متوجه ميشويم كه كتاب هزار و يك شب، مدتها در اقصي نقاط ايران و در كوي و برزن، همانند تعزيهخواني، پردهخواني ميشده است.و حتي در ابتداي كتاب هزار افسون كجاست،با اين جمله از هزار ويك شب مواجه مي شويم كه:ملك شهرباز گفت اي شهرزاد،مرا زاهد كردي ،و از كشتن زنان و دختران پشيمان گشتم،واز كردار ناصواب خود به ندامت اندرم؛اگر از پرندگان حكايتي داري بازگو...»
اما كتاب پژوهشي بهرام بيضايي همچنانكه مملو از ارجاعات و مآخذ است سخت به پژوهشگران غربي بي اعتنا است. دليل اين امر را لاهيجي چنين ارزيابي ميكند: «بيضايي در اين كتاب، اسنادي را كه ارائه ميدهد به منزله آن نيست كه اين سند متقن و كافي است. گو اينكه او هيچ سندي را نيز بي استدلال ارائه نداده است. سندهاي او ريشههاي شرقي دارد. چون مستشرقان غربي، بي انصافي را تا بدانجا پيش بردهاند كه هزار و يك شب را نه تنها ايراني ندانستهاند و اصالت آن را عربي عنوان كردهاند، بلكه با نخوت و غرور، بخشي از هزار و يك شب را ساخته خود(غربيان) ميدانند؟!
در اين دنياي پر از تركيبها و درهم رفتگي فرهنگها، پژوهش اين كتاب، همّت و وقت زيادي را لازم داشته است.»
شهلا لاهيجي، درباره چهره زن در كتاب هزار و يك شب، گفت: «چهره زنان در اين كتاب، زنان حماسي دوران شكست است. زناني كه كاملاً معمول هستند. اصولاً در اين كتاب، زن، قهرمان نيست. همانند چهره آرش بيضايي كه ستوربان سادهاي بيش نبود، و زه كمان را با دل كشيد و نه با دست و بازو، چهره زنان در هزار و يك شب، معمولي است.»
اين ناشر و نويسنده و پژوهشگر درباره سختي كار در پژوهش فرهنگشناسانه، افزود:« ما ملتي مكتوب و با فرهنگي مستندي نيستيم و بيشتر فرهنگ ما ريشه شنيداري دارد. آنچه در كتاب «هزارافسون كجاست؟» گردآوري شده، قطعات پراكندهاي است كه با دقّت و پشتكار بيضايي فراهم شده است. در طول تاريخ فرهنگها چنان با يكديگر ممزوج شدهاند كه بخشي از اسطورههاي ملّي، ديوهاي اسطورههاي ديني قلمداد شدهاند و اين پراكنش اسطورههاي ديني و ملي چنان وسعتي ايجاد كرده است كه جمعآوري اين موارد، نيازمند پژوهشي بزرگ است.»
بهرحال انتشارات روشنگران و مطالعات زنان پس از 26 سال انتشار كتابهاي بيضايي، در زماني اقدام به چاپ اين كتاب كرده است كه، كالبد فرهنگ اصيل ايران در تهاجم فرهنگي غرب، بيش از پيش، مورد تاراج قرار گرفته است.كما اينكه مولوي و فردوسي و عمادالدين نسيمي و شايد بعدها عطار نيشابوري را هم به مدد پژوهشگران و مستشرقان غربي در كام همسايگان ببينم!
«هزار و يك شب» شايد كتابي باشد كه ايرانيان معاصر كمتر خوانده باشند، اما روايتهاي مكتوب و كارتوني و سينمايي از آن توسط ناشران غربي و خاور دور و هاليوود، بارها و بارها وارد خانههاي ما شده است از سفرهاي گاليور گرفته تا پويانمايي ماجراهاي سندباد ساخته ژاپنيها و فيلمهايي با روايت كارگردان ايتاليايي به نام پازوليني، نشان ميدهد؛ يار در خانه و ما گرد جهان ميگرديم. شايد هم نميگرديم!