* یادداشت اختصاصی از دکتر عباس محمدی اصل
شخصی
که علائق و انگیزههایش از آن خود اوست– یعنی بیان طبیعت خود اوست که در
دل فرهنگ خود او تعدیل و توسعهیافته– میتوان گفت شخصیت دارد... اگر شخصی
از عقل سلیم و تجربه نسبی برخوردار شد، بهترین روش برای شکل دادن به موجودیتش شیوه
خاص خود اوست؛ نه اینکه به خودی خود بهترین روش باشد، بلکه به دلیل اینکه از آن
خود اوست.
"جان استوارت میل"
سیاست
نمیتواند قدرتمندان نظم اجتماعی را برقرار سازد، مگر اینکه پیروزمندانه از
پشتیبانی فرهنگ برخوردار باشد. از این رو انتقال ارزشها و هنجارها به زنان و مردان
هر جامعه اساس ثابت و تحول سیاسی آن به شمار میآید. در صورت انتقال
موفقیتآمیز و موثر ارزشها و هنجارها است که این مولفهها بخشی
از شخصیت زنان و مردان عضو جامعه شده و دانش و مهارت و آمال و گرایشهای
آنان را تشکیل میدهد. بنابراین قسمتی از فرایند جامعهپذیری به این مهم
اختصاص مییابد.
در
عصر جدید، جامعهپذیری بر این مبنا میکوشد مشارکت سیاسی زنان و مردان عضو
جامعه را جلب کند. بر پایه این جامعهپذیری است که زنان و مردان شهروند
در مییابند اساس حاکمیت، حضول آزاد و مستقل و همبرابر خودشان در عرصه
قانونگذاری و اجرا و نظارت اصلاحی بر آن است. به علاوه چون برای این زنان و مردان
مسجل میشود کم و کیف زندگی اجتماعیشان منوط به این مشارکت سیاسی است،
لذا بیشترین حد انگیزش را برای حضور فعال در عرصههای مختلف سیاسی پیدا
میکنند و قرار نیست چنین حضوری از بیرون و تحت تاثیر فشار و جبری تحمیلی یا به
نیابت از دیگران صورت گیرد. زنان و مردان شهروند ضمنا به کسب مهارتهای
لازم در این راستا میپردازند تا مثلا بتوانند کاندیدای منتخب جامعه شده
یا قادر باشند نمایندگان قانونگذار و مجری و داور بر جریان سیاستورزی را
به نحو شایسته و کارآمد برگزینند و بالاخره حقوق و تکالیف خویش را در قبال حاکمیت
دریابند یا شیوههای قانونمند مطالبه آنها را به نحوی موفق تحقق بخشند.
انتقال
این ارزشها و مهارتهای سیاسی به زنان و مردان شهروند جامعه جدید قاعدتا نمیتواند
همچون انتقال سایر الگوهای فرهنگی به شخصیت آنان، سریع و یکپارچه صورت گیرد. خصوصا
اینکه پارادایم مذکر طی هزارهها از روابط نابرابر قدرت برای حذف زنان از
عرصه عمومی تلاش کرده و بازگرداندن این نیمه فراموش شده به عرصه مشارکت سیاسی و
آموزش دادن آنها برای این کار یا تمهید شرایط حضور همبرابر و آزاد و مستقلشان
همچون مردان در چنین صحنهای به زمینهسازی های گسترده و حتی
اعمال تبعیضهای مثبت قانونی تا هنگام کسب توانمندی ایشان برای پیگیری
مستقل مطالبات خودشان از این رهگذر نیازمند است.
آزادی
و استقلال و همبرابری سیاسی بر مبنای این جامعهپذیری برای زنان و مردان
شهروند تامین می شود و گرچه بسیار صعب و مشکل مینماید؛ اما بر نیکو دارد
و ثمرات مفیدش نصیب هر دوی زنان و مردان یا سیاست و جامعه میشود. از یک سو آحاد
جامعه چون خود را از این طریق دخیل در تعیین سرنوشت مشارکتی خویش میبینند،
انگیزشی دو چندان برای فعالیت در راستای بهینهسازی زندگی خویش مییابند
و از طرفی جامعه نیز میتواند بر مبنای این مشارکت سیاسی به بیشترین حد و سطح از
توسعه پایدار دست یابد.
جامعهپذیری
سیاسی مدرن پس منوط به آن است که مشارکت را مبدل به روحیه و منش شهروندان زن و مرد
از یکسو و نیز تحققپذیری و اجرا در قالب قوانین خودخواسته و
مصوب همین شهروندان و البته تحت نظارت خودشان سازد. اگر مثلا مردان رغبت نداشته
باشند زنان در عرصه انتخابات از حضور فعال برخوردار گردند یا چشم دیدن آنان را در
این صحنه نداشته باشند یا اصلا از این حضور بترسند و فراری باشند، قاعدتا به
همیاری جنس دوم در مشارکت سیاسی قائل نبوده و به پشتوانه موانعی نیز که پارادایم
مذکر طی هزارهها در قالب روابط نابرابر قدرت برای آنان فراهم آورده،
خواهند کوشید این مشارکت را نفی کنند.
جامعهپذیری
سیاسی مشارکت اما درصدد تفهیم این مهم به کلیه آحاد جامعه است که منافع و تعلقاتشان
در صورتی به نحو بهینه حاصل میشود که همه زنان و مردان شهروند بتوانند به نحو آزاد
و همبرابر و مستقل در عرصه قانونگذاری و اجرا و نظارت اصلاحی حضور فعال یافته و
قادر باشند در هر دو نقش انتخاب شونده و انتخاب کننده در صحنه سیاستورزی
ظاهر شوند؛ زیرا راهی جز این برای تشریک مساعی جهت نوسازی جریان زندگی توسط خودشان
و به یاری یکدیگر وجود ندارد.
آنگاه
مطالبه آزادی و استقلال و همبرابری به بخشی از منش و روحیه و گرایش شخصیتی زنان و
مردان شهروند تبدیل میشود و به برکت پا گرفتن جامعهپذیری مشارکت سیاسی
در حشر و نشرهای شهروندان صرفنظر از جنس و جنسیت و سن و قومیت و دیانت و
طبقه و امثالهم، دمکراسی جایگزین دیکتاتوری و خودکامگی میگردد. راه طولانی تحقق
دمکراسی از یک سو به تمرین مستمر مشارکت شهروندی در امر سیاست نزد زنان و مردان
آزاد و مستقل و همبرابر وابسته است و از طرفی بنا به تفاوت تجارب سیاسی زنان و
مردان طی هزارهها حاکمیت پارادایم مذکر نمیتواند به سرعت و یکپارچه یا
یکباره و یکدست حاصل آید. منافع و تعلقات زنان و مردان قاعدتا طی این تاریخ طولانی
از روابط نابرابر قدرت فرق میکند و مثلا خوشبینی و بدبینی زنان را نسبت
به حضور فعال در انتخابات نمیتوان یک شبه تغییر داد. اگر زنان به عنوان مثال مردان
را منبع قدرت خویش بشمارند، آنگاه مشکل بتوان آنان را از حالت نیمه فعال در عرصه
انتخابات خارج کرد و به ایشان فهماند مطالبهای مستقل از مردانشان
را در این صحنه دنبال کنند.
تنوع
تجربه سیاسی زنان و مردان و برخورداری آنان از مواهب و مزایای مشارکت، کم و کیف
جریان جامعهپذیری سیاسی شهروندان را متاثر میکند و هدایت این روند در انطباق
با توسعه پایدار به زمینهسازیهای بسیار محتاج میافتد
که البته با همیاری همین شهروندان خودآگاه و قائل به نتایج بهینه آن برای زندگی
خودشان دست میدهد. این دستاورد فرهنگی نیز به ثمر نرسیده مگر با تشریک مساعی آزاد
و مستقل و همبرابر زنان و مردانی که در میانه کارآمدی اجتماعی و مشارکت سیاسی به
این خودآگاهی نائل آمده و بر مهارتهای اجرای آن نیز هر روز می افزایند و ظرافتهایش
را هر دم برای تحقق توسعه پایدار بیشتر میگسترند و ژرفا میبخشند.
-->
نویسنده : دکتر عباس محمدی اصل درح خبر : 1394-12-06
بازدید : 5817