سالها پیش «زویا پیرزاد» داستانی نوشت به همین نام: «عادت میکنیم». شاید او هم در آن روزها همان چیزی را دیده بود و بر روی کاغذ آورده بود که ما امروز آن را بصورت یک حقیقت تلخ در جامعه می بینیم و با آن مدارا میکنیم، «عادت میکنیم».
تاریخ، درس عجیبی به آدم میدهد. وقتی به مطالعه تاریخ می پردازید رویدادهای عجیب میبینید و واکنش های عجیب تر. مثلا اینکه چگونه جانشینان اسکندر توانستند دویست و بیست سال بر کشوری که حتی زبان مردمش را هم نمی دانستند حکومت کنند و بعد از خود می پرسید مردم چگونه توانستند با این بیگانگان کنار بیایند و حتی بخشی از میراث انها به جانشینانِ خیلی خیلی ایرانیشان رسید! اَعراب شاید بخاطر باور مقدسی که با خود آورده بودند ماندگار شدند و تقریبا از تاریخ و فرهنگ و زبان چیزی باقی نگذاشتند. در همه چیز رسوخ کردند و حاکمانشان هرطور که می خواستند با مردم رفتار کردند اما مردم به این هم عادت کردند. نه تنها آن باور مقدس را با جان و دل پذیرفتند بلکه به اعتراضات مسلحانهی مقاومتآمیزشان رنگ همان تقدسی را زدند که آنان آورده بودند.
بعدها مغول ها را می بینیم. قومی وحشی از آنسوی دشتهای تفزدهی مغولستان به سرزمین ما میآیند، میسوزانند و میکشتند و خراب میکنند و جمعیت این کشور را به یکسوم آن می رسانند. یعنی بیش از یکسوم مردم را میکشند، بناها را خراب میکنند مزرعهها را اتش می زنند و به جای قوانینی که قبلا بر مردم جاری بود، یاسای چنگیزی بر مردم تحمیل میکنند و مردم باز هم عادت میکنند. حتی افغانها این قوم ایرانیِ عقب ماندهتر که از آنسوی کوههای هندوکشت به ایران سرازیر می شوند و تا پایتخت یکسره می تازند و در مقابل خود هیچ مقاومتی نمی بینند. از بیواکنشی مردم در عجباند اما مردم به اینها هم عادت میکنند. اینها درسهایی است که آدم از تاریخ میآموزد. ما به همه چیز خیلی زود عادت میکنیم.
به امروز برگردیم. از حدود دوازده سال پیش وقتی دولت آقای احمدی نژاد تصمیم گرفت مصلی را بجای نمایشگاه بینالمللی برای کتاب انتخاب کنند همه گفتیم اینجا برای نمایشگاه کتاب مناسب نیست، نه فضا و نه هوای آن. تقریبا همه در اینمورد همعقیده بودیم. هرچند اخیرا دوست ناشری که در جلسه انجمن شهر حضور داشت گفت در جلسه انجمن شهر، آنها قول دادند که بخش خارجی را از داخلی جدا نکنند ما هم به مصلی برای نمایشگاه کتاب تن دادیم. چون گفته شد بعضی سالنهای نمایشگاه بینالمللی به لحاظ امنیتی برای نمایشگاه کتاب مناسب نیست. عجبا که از آنموقع تا کنون شاید بیش از دویست نمایشگاه بین المللی در محل دایمی نمایشگاهها برگزار شده، در همان سالنهایی که برای کتاب امن نبود! اما در مورد امنیتش هیچکس شک نکرد.
به نظر میآید عدم حضور نمایشگاه کتاب در محل نمایشگاههای دایمی یک ارادهی فردی بود که بر جمع تحمیل شد. امیدوار بودیم در سالهای بعد و با مقاومت ناشران و اتحادیه ناشران و تفاهم برای قبول مناسب نبودن مصلی برای نمایشگاه کتاب بالاخره فکری شود. حرفهایی هم زده شد. یکی گفت «یک نمایشگاه می سازیم»، دولتمرد دیگری وعده داد در فلانجا، جایی که حدود 50 کیلومتر از تهران دور بود نمایشگاه برگزار میکنیم. اما هیچیک از این حرفها از حرف خارج نشد!
آنها که این سخنان را میگفتند به خوبی روحیهی ما ملت را میشناختند و میدانستند که ما مثل همهی مردم ایران به این هم عادت میکنیم که علیرغم مخالفتهای اولیهمان نمایشگاه کتاب را در مصلی برگزار کنیم، در آن حاضر شویم و کمبودهایش را به جان بپذیریم و تبعیضها را نیز.
دیروز به دوست ناشری گفتم نمایشگاه اگر در مصلی باشد باز هم شرکت نمی کنم. گفت: «عجب حوصلهای داری، از خر شیطان بیا پایین. چرا انقدر به خودت ضرر مالی میزنی و از فروش نقدی نمایشگاه صرف نظر میکنی. این تنها شانسی است که ما داریم. کمبودت در نمایشگاه حس میشود. گاهی از ما سراغت را می گیرند.» گفتم: «سالها پیش گفته بودم اگر نمایشگاه در مصلی باشد چون آن را مناسب نمیدانم و این را اعلام کردهام، در نمایشگاه شرکت نخواهم کرد. گفت: «حالا یک روز یک حرفی زدهای، فراموش کن. دو سه سال که بیایی عادت میکنی و دیگر ناراحت نمی شوی»
گفتم: «عزیز دل! برای اینکه عادت نکنم به نمایشگاه نمیآیم! تو درست میگویی ما مردم حتی اگر از فرهیختگان، متولیان، سازندگان فرهنگ و صاحبان تاریخ باشیم به همه چیز عادت میکنیم و قرار نیست که در مقابل امری که خواهان آن نیستیم بایستیم. نمیخواهم به حضور در نمایشگاه در جایی که مناسب آن نیست عادت کنم...»
درح خبر : 1393-11-30
بازدید : 6069