صوتی کردن کتابها یک پروژه پنج- شش ساله بوده که از یک سال پیش جدی شد. و البته به شکل مستقیم به دغدغه شخصیام در مورد خواندن و نوشتن برمیگردد. همیشه دلم میخواست اثری متفاوت و ماندگار را صوتی کنم. اثری که ارزشمند باشد و در عین حال فقط جنبه سرگرم کننده نداشته باشد و البته شعار هم ندهد. از این نظر رمان سلاخ خانه شماره پنج، رمان ویژه ای بود. سلاخ خانه شماره پنج به نظرم اثری بود که ارزش صرف وقت داشت و با خواندن آن دلم میخواست افراد بیشتری هم آنرا بخوانند. سرکار خانم لاهیجی هم از این پیشنهاد استقبال کردند. ایشان نگاه بسیار مثبتی به کتاب صوتی دارند. نوع نگاه در خور توجهی که مدیریت انتشارات روشنگران به مقوله فرهنگ دارند برای من انگیزه بعدی اجرای این پروژه بود.
** با توجه به تعدد کاراکترهای داستان، چرا کار را بصورت چندصدایی اجرا نکردید؟
یک دلیل خیلی مهم وجود داشت؛ اینکه فرمی که ونه گات انتخاب کرده با این تک صدایی بودن همخوان تر بود. نویسنده در بسیاری از قسمتها دیالوگ نویسی کرده، خیلی وقتها هم خودش از زبان کاراکتر روایت کرده. یا برخی از قسمتها در یک پاراگراف جمله کوتاهی از زبان یکی از کاراکترها گفته که شکل گفتگو ندارد. البته پیش از این تستهایی در مورد چندصدایی شدن انجام شد اما چون کار به سمت فضای نمایشنامهخوانی میرفت از این کار منصرف شدیم. چون به نظرم شنونده از وضعیت اصلی اثر دور میشد. فقط در جاهایی، کمی به صدا حالت داده شده تا به درک گفتگو کمک کند و شنونده بتواند کاراکتراها را از هم تمیز دهد. در بررسی چند نمونه غیر ایرانی هم همین موضوع را شنیدم. خیلی از داستانها بسیار تخت خوانده میشوند تا نفس کتاب بودن حفظ شود. اگر متن داستانی را به عنوان حقیقت در نظر بگیریم هر نوع بازنمایی، ما را از حقیقت اصلی دور میکند و به چیزی تازه تر می رساند. به هرحال با اضافه شدن صدا در کنار متن، خواه نا خواه این اتفاق می افتد. هر صدا با خودش بار معنایی و حسی دارد اما تلاشم این بود که خیلی از متن دور نشود. حتی در نسخه اول از موسیقیهایی متناسب با متن داستان، یا آوازهایی که در متن به آن اشاره میشود استفاده شده بود. مثلا دسته کُر چهار نفری. اما همگی را در نسخه نهایی حذف کردم. موسیقی یا اجرای چند صدایی چیزی به این داستان اضافه میکرد که به گمانم برای دنبال کردن متن نیازی به آن نبود. از موسیقی فقط برای انتهای فصلها استفاده شد و در فصل اول و دهم که ساختارش با بقیه کتاب متفاوت است. فصل اولو دهم راوی، اول شخص است و ما به نوعی انگار داستانِ خودِ ونه گات را میشنویم و فصلهای میانی روایت سوم شخص.

** علیرغم تاریخی بودنِ تم کتاب، با نوعی طنز در متن روبرو هستیم که آن را از آثار تاریخی دیگر متمایز میکند. این مسئله چه تاثیری بر لحن و نوع اجرای متن داشت؟
طنز تلخ و حال و هوای کاراکترِ راوی در کار پررنگ است و برای متن «سلاخ خانه شماره پنج» تعیین کرده که چگونه خوانده شود. اگرچه کتاب از تاریخ و جنگ میگوید اما با رمانی جدی در این گونه داستانی تفاوت زیادی دارد و نمیشود آنرا مثلا با لحنی جدی خواند. کتاب پر است از شوخی و کنایه و طنز. در اجرای آن هم سعی کردم تا جایی که ممکن است این ویژگی در کار لحاظ شود. جدای از تمِ اثر، آنچه که به نظرم مهم است زبان و شکل روایت است که شکل مواجههی ما با متن را تعیین میکند.
** یک اثر داستانیِ مکتوب باید مشخصا دارای چه ویژگی باشد که قابلیت تبدیل شدن به کتاب گویا را داشته باشد؟
داستان خوانی یا قصه گویی سنتی کهن است. از آنجا که داستانهای مکتوب وامدار و فرزندان فرهنگ شفاهی هستند، محدودیت خاصی در صوتی کردن کتابها وجود ندارد. اما به نظرم صرف وقت و انرژی باید روی اثری باشد که ارزشمند و ماندگار باشد. در واقع به نوعی به مخاطب اعلام میشود که این کتاب آنقدر ارزشِ خواندن داشته که تبدیل به کتاب صوتی شده. ضمن اینکه برخی آثار فقط در شکل مکتوب معنا پیدا میکنند. صوتی کردن گاهی ممکن است به اثر لطمه بزند. چیزی به متن اضافه یا کم کند که در داستان نباشد. مثلا ساختار کتاب به گونهای باشد که برای اجرا مجبور به استفاده از تکنیکهایی شویم که کار را از حالت داستان خوانی به سمت نمایش رادیویی ببرد.
** فکر میکنید کتاب گویا میتواند در تشویق و ترغیب مردم به کتابخوانی تاثیرگذار باشد؟
امیدوارم اینطور باشد. اگر کتاب صوتی بتواند مردم را به کتاب خریدن و کتاب خواندن تشویق کند شاهد اتفاقات خوب و امیدوارکنندهای خواهیم بود. همیشه اصل متن دارای ویژگیهایی است که کالاهای فرهنگی دیگر که بر مبنای متن ساخته میشوند آن ویژگی را ندارند. اما کتاب صوتی این ویژگی را دارد که مخاطب بتواند همزمان با خواندن متن در زمانهایی که امکان مطالعه نیست مثل رانندگی، پیاده روی و یا کارهایی که میشود همزمان با آن به یک صدا هم گوش کرد، متن داستان را دنبال کرد.
درح خبر : 1393-11-15
بازدید : 8277