سهیلا قربانی: «سهم من» عنوان کتابی است از پرینوش صنیعی که تاکنون به بیش از 20 زبان در دنیا ترجمه شده و با استقبال بی نظیری در مجامع بین المللی روبرو شده است. این کتاب داستان زنی است که در دوره ای از زندگی ، خود را با سوالی ناآشنا روبرو می بیند: « سهم من از زندگی چیست؟!»... و به راستی سهم زنان و مادران از زندگی چیست؟! ناشر روشنگران درباره فیلم «بانوی اردیبهشت» گفته بود: «نباید مادری را صلیبی کنیم و مادران را در آن چهارمیخ به صلیب بکشیم، با تاجی از خار بر سر. نباید از مادری دوران دست شستن از زندگی را عرضه کنیم. با مادری هم می توان زنده بود و زندگی کرد.»
انتشارات روشنگران در پی مصاحبه های مکرر برای اثر پرارزش «سهم من» از خانم پرینوش صنیعی برای عرضه اخرین کارشان با عنوان «جمع پریشان» در عرصه نشر دعوت به عمل آورد. با این امید که این اثر اجتماعی بسیار مفید، بتواند در دسترس همگان بویژه خانواده هایی که نیمی از افرادشان از پیکر خانواده جدا شده و در خارج از کشور به سر می برند باشد. این پارگی مثل کندن تکه ای از خاک وطن و بردنش به دوردست هاست. کتاب «جمع پریشان» اثری است که متاسفانه در آغاز، ممنوع الچاپ و پس از پیگیری های مکرر ناشر با اصلاحات صفحه ای، خطی و کلمه ای در ابعاد وسیعی روبرو شد که نشان میداد بررس محترم این نوع بررسی را تنها برای عدم امکان چاپ کتاب عرضه کرده است؛ چون حتی با اندکی محاسبه می توان دانست که با این همه حذف کاری، چاپ کتاب ممکن نیست. با این همه اگر این کتاب هیچوقت امکان چاپ پیدا نکرد، برای اینکه بدانید چه چیز چاپ نشده، مصاحبه ای را با خانم صنیعی که برای امضای کتابهایشان به بلغارستان سفر کرده بودند ترتیب دادیم.
· با توجه به مقدمه ای که در آن به تجربه شخصی تان از یک دیدار مشابه با داستان کتاب، اشاره کردید، آیا شخصیت ها و دیالوگ ها هم مستندوار و برگرفته ا ز واقعیت هستند؟
ج: به گمان من این تجربه را بسیاری از هموطنان من دارند . زیرا در حال حاضر کمتر خانواده شهری را در ایران پیدا می کنید که برخی از اعضای آن در خارج از ایران سکونت نداشته باشند . این پدیده به حدی همه گیر شده که دیگر نمی توان آن را به طبقه یا گروه خاصی محدود کرد . با طولانی شدن زمان این جدایی ها نسل های دوم و سوم هم پدید آمده اند که بستگی شان به این سرزمین بسیار کمتر از نسل اول است به تدریج شناخت دقیق ما از یکدیگر کمتر و کمتر می شود و جای آن را تصورات و خیال پردازی در نوع زندگی دو طرف می گیرد این سو.تفاهم ها روز به روز بزرگتر می شوند و این نتیجه تهمت ها یی است که به هم می زنند و انتقاد های اغلب بی پایه و اساسی است که از یکدیگر می کنند و شما در گفتگو های خانوادگی شاهد آن هستید . کمتر جمله ای در گفتگو های داستان آمده که قبلاٌ نشنیده باشیم .
· شما در این کتاب خیلی هوشمندانه مصائب زندگی دو گروه متفاوت از قشر سنتی و روشنفکر را بواسطه دیالوگ هایی که بین شخصیت ها ردوبدل می شد بازگو کردید. اما متاسفانه بیشترین ایراد به پرسش و پاسخ هایی وارد شده که بین کاراکترها ردوبدل می شود و اتفاقا باز شدن گره داستان هم در دل همین بده بستان کلامی است. فکر میکنید حالا که فرصت طرح برخی از این پرسش ها که شاید بسیاری از ما روزانه گرفتارش هستیم، از شما گرفته شده، در پیوستگی متن خللی بوجود می آورد؟
ج: موضوع کتاب یک بحث روانشناسی اجتماعی است که در حال حاضر گریبان گیر جامعه ما شده . باید این مشکل را شناخت . ابعاد آن را محاسبه کرد تا بتوانیم به نحوی درست و علمی با آن مواجه شویم نیروی انسانی خصوصاٌ نیروهای توانا از نظر دانش ، علم و اقتصاد سرمایه های هر کشوری هستند . ما بخش عظیمی از نیرو های خود را از دست داده ایم . اگر روزی بخواهیم اقدام به باز سازی و توسعه همه جانبه کشور کنیم به تمام امکانات خود نیازمندیم بنا بر این دور نیست که موضوع را جدی بگیریم و از همین حالا با شناخت دقیق سوء تفاهم ها اقدام به باز سازی ارتباطی کنیم این نیاز هر دو گروه است چون همان طور که در کتاب آمده هر چند که این نیروها سالهاست که رفته اند ولی هنوز چیزی مشترک بینشان وجود دارد و نمی توانند منکر این حقیقت شوند که از یک مادر زاده شده اند و این دوری و جدا شدن از ریشه ها برای آنان نیز دردناک بوده و هست . این کتاب داستان و سرگذشت خاصی ندارد .تنها در ده روز اتفاق می افتد . حتی به توصیف بیش از حد محیط و شرایط کشور میزبان نمی پردازد تا ما را از هدف اصلی دور نکند . تنها شرح برخورد ها و این عدم شناخت هاست . که در مکالمات رو در روی دو گروه ملاحظه می کنیم . افراد خانواده هم جمعاٌ حدود بیست نفر هستند که هر یک گویای گروهی خاص در این دو بخش از جامعه ماست . تمام کج فهمی ها ، فحش ها ،نفرین ها، اتهام ها یی که شما به کرات در گفتگو های خانوادگی ، ملاقات های دوستانه . سفر های خارجی ، رادیو ها و تلویزیون های دو طرف می بینید در مکالمات شخصیت های این کتاب نیز آمده است.
· فکر میکنید تعدیل یا جایگزینی در بعضی از دیالوگ هایی که با تیغ سانسور مواجه شده امکان پذیر باشد؟
ج : چه چیزی را می توان حذف کرد؟! اگر می خواهیم حتی برای یک بار دلیل واقعی درد را بشناسیم بگذارید مطالب بی پرده و عریان بیان شوند ، مگر می توان فحشها و اتهام های یک گروه را گفت و پاسخ ها و اتهام گروه دیگر را بیان نکرد . با حذف مطالب طرف مقابل شما شخصیت دیوانه ای در کتاب خواهید داشت که خودش با خودش دعوا می کند . این یک طرفه به قاضی رفتن ها است که سوءتفاهم های ما را روز به روز بزرگتر و لاینحل تر می کند . شما نمی توانید منکر این حقیقت شوید که آنها که رفته اند نیز ما را مقصر می دانند و اتهام هایی به ما وارد می کنند که منصفانه نیست . آیا نباید در مورد آنها حرف بزنیم؟ تیغ سانسور مشابه همان دادگاهی است که دو شاکی را رودر روی هم قرار می دهد؛ به یکی امکان دفاع و داشتن وکیل می دهد و دهان دیگری را می دوزد تا کلمه ای بیان نکند .

· یکی از نکات قابل توجه در داستان، به جایگاه نشاندن خواننده بعنوان یک قضاوتگر است که بواسطه دیالوگ هایی که با اتهام به یکدیگر و گاهی هم بعنوان دفاعیه از سوی شخصیت ها مطرح می شوند، مدام ذهن خواننده را به قضاوت می خواند وهربار این پرسش در ذهنش جان می گیرد که حقیقتا زندگی خوشبخت از آنِ کدامیک از این دو قشر است؟! وهربار یادآور می شود نگاه یکسویه به ماجرا، پیش داوری های عجولانه، و از همه مهمتر تعصب (حالا از هرنوعی که باشد)، پیامدهای ناگواری خواهد داشت. لطفا برایمان از جایگاه و نقشی که خواننده در این داستان ایفا میکند بگویید.
ج: ما در این مرحله فقط می خواهیم شرایط امروز را نشان دهیم . نوع نگرش دو گروه را عنوان کنیم . هیچگونه قضاوتی در مورد گفته ها نمی کنیم زیرا هنوز زمان قضاوت نیست . بگذارید شرایط موجود را مطرح کنیم تا بفهمیم مشکل ما از کجا می آید .کسب مفهوم مشترک مانع دور شدن بیشتر ما از یکدیگر می شود . وقتی دلیل عمل یا گفته طرف مقابل را بفهمیم می توانیم او را بهتر درک کنیم و بهتر ببخشیم . برای شناخت واقعی مشکل وارد بحث و گفتگو شویم و از دور شدن بیشتر ما از یکدیگر که به نفع هیچکداممان نیست جلوگیری کنیم. چون در نهایت همین ما هستیم که باید به فریاد هم برسیم . دنیا دلش برای ما نسوخته. اگر این کتاب بتواند خوانندگانش را به تفکر بنشاند بطوریکه در باور های سابقشان نسبت به گروه مقابل قدری آسان گیر تر شوند من فکر می کنم کار مهمی انجام داده ایم ولی این امکان فقط در صورتی فراهم خواهد شد که خواننده احساس کند تمام حرفها زده شده . و به هر دو گروه به یک نسبت امکان توضیح توجیه و دفاع داده شده است.
· یکی از شخصیت های اثرگذار، مادر خانواده بود که باعث می شد بعد از هر جنجالی که می توانست منجر به فروپاشی ته مانده ی روابط خانوادگی شود، حلقه ی وصل دوباره ای بین اعضا بوجود اورد. نکته جالب اینکه مادر فارغ از نقش مثبت و تاثیرگذارش در خانواده، اینبار بعنوان یک انسان که همیشه در معرض خطا و قضاوت است از پیش داوری های عجولانه ای که در مقاطع زمانی مختلف در مورد دختر بزرگ و عروس خانواده داشته صحبت میکند. و همین مسئله احساس واقعی تری از این کاراکتر به خواننده منتقل می کند. درحالیکه می توانستید مثل بسیاری از داستان ها، خالق یک مادر شرقی باشید که صرفا عامل وصل است. لطفا از دلیل انتخاب و چگونگی پرداخت این شخصیت بگویید.
ج: مادر در این کتاب سنبل پیوستگی است . خواهران و برادران بعد از اینکه متوجه می شوند هیچ زمینه مشترکی برایشان باقی نمانده ، بیش از پیش احساس دوری از یکدیگر می کنند بطوریکه برای بازگشت لحظه شماری می نمایند ولی هنوز چیزی مشترک بینشان باقی مانده . چیزی مشترک که عزیز هم هست . و فرزندان نسبت به او احساس دین می کنند نمی توانند منکر وجود مادری شوند که از او زاده شده اند . و وقتی او با اشک و آه می گوید شما همه بچه های من هستید کدام را می توانم نگهدارم و کدام را رها کنم، مگر کسی می تواند پاره ای از تنش را دور بیندازد؟ همه می فهمند و این بار به خاطر اوست که سعی می کنند با بیان حقایق مشکل را تا حدودی حل کنند. مادر در اینجا دو مفهوم کلی و جزیی را نمایندگی می کند در مفهوم کلی به مام وطن نزدیک است و مفهوم مادری را می رساند ولی در عین حال زن و انسانی معمولی است که مادر هم هست . با تمام کاستی ها ، ناتوانیها ، اشتباهات و پیش داوری هایی که یک انسان می تواند داشته .
· در مقام یک نویسنده، نظر مخاطب را در فیلم و داستان هایی که از مادران تصویری الهه وار که هیچوقت دچار لغزش نمی شوند و تنها در روند بهبود شرایط دخیل اند، چطور ارزیابی میکنید؟ ضمن اینکه به نظرتان اساسا دلیل این نوع نگاه را در چه باید جستجو کرد؟
ج: اتفاقاٌ مادران به دلیل عشق بی حدی که به فرزندان خود دارند گاه کور می شوند وبرای حفظ آنها خود را گول می زنند و حقایق را وارونه می بینند من نمی فهمم چرا مدام از هر کسی باید بتی بسازیم . او را ستایش کنیم و بر تمام اشتباهات و کاستی هایش قلم بکشیم و منکر شویم . بله مادر عزیز است . اغلب مادران برای بزرگ کردن فرزندانشان سختی های زیادی را تحمل می کنند و در مقابل فرزندان از خود گذشتگی و فداکاری نشان می دهند . که از عشق مادرانه نشآت می گیرد ولی در نهایت مادر هم یک انسان است و نمی تواند خالی از اشتباه و خطا باشد . اتفاقاٌ به دلیل نزدیکی بسیار به فرزندان همانطور که عشق و محبت او انسان ساز است اشتباهاتش هم بسیار مخرب است . چه اشکالی دارد که آن را هم مطرح کنیم ؟ دوران پرستش خدایان زن گذشته باید قدری واقع بینانه تر به مسایل نگاه کنیم .
· خانم صنیعی با توجه به موفقیت کتاب «سهم من» در مجامع بین المللی و ترجمه به زبان های مختلف، انتظار داشتیم اخبار گسترده و شایسته ای از این موفقیت در رسانه های داخلی بازتاب داده شود.اما متاسفانه انعکاس خبری رسانه های داخلی چندان درخور نبود و کتاب در تبلیغات مهجور ماند. دلیل این مسئله را صرفا در ضعف عملکرد رسانه ها می دانید؟
ج: من نمی دانم که رسانه ها اصولاٌ خط تبلیغی - خبری شان را از کجا می گیرند . اگر از دستور العملی خاص پیروی می کنند که برخی مسایل را باید مورد تاکید قرار دهند و برخی را کمتر نگاه کنند، موضوعی در جهت سیاست های روز مطبوعاتی کشوراست که من نمی دانم . اگر این اخبار را از جوامع روشنفکری –هنری کسب می کنند که باز هم در جریان نیستم و نمی دانم . زیرا بیشتردر جامعه اداری ، دانشگاهی بزرگ شده ام ، با جامعه روشنفکری- هنری کشور چندان آشنا نیستم . و بسیاری از جهت گیری هایشان را هم درک نمی کنم . تا آن حد هم که پس از چاپ کتابهایم دیده و شناخته ام.(با عرض معذرت ) برایم چندان دلپذیر و خوشایند نبوده است . در نهایت برایم چندان اهمیتی ندارد که در باره کتاب حرف زده شود یا نه. از آنجا که سر و صدای بیشتر دردسر های بیشتر با خود خواهد داشت هر چه در داخل مهجور تر باشد بهتر است. فعلاٌ همین که بتوانم جوابگوی توجه رسانه های کشور هایی باشم که کتاب را چاپ می کنند هنر کرده ام . همین سه روزی که در بلغارستان بودم بیش از بیست مصاحبه رادیو یی ، تلویزیونی و با انواع روزنامه ها و مجلات داشتم و دو سخنرانی و جلسه پرسش و پاسخ که واقعاٌ خسته کننده بود . حالا هم باید برای دو مصاحبه با رسانه های اسپانیایی آماده شوم و مواردی دیگر از این دست .
· نقش تبلیغات و بازتاب اخبار مرتبط با اتفاقاتی که در جریانِ انتشار یک کتاب می افتد در میزان علاقمندکردن جامعه به کتاب چقدر موثر است؟
ج: چاپ اول بدون مجوز وزارت ارشاد بود . ناشر از مجوز خودش که آن زمان به برخی از ناشرین داده بودند استفاده کرد . برای اینکه قوه قضائیه مبادرت به جمع آوری کتاب نکند کتاب در نهایت سکوت و به قول جوانان با چراغ خاموش بیرون آمد . و توزیع آن هم به طور کامل صورت نگرفت با اینهمه سه هزار نسخه تیراژ اول کتاب طی حدود سه ماه به پایان رسید . هیچکس بیش از خودم از این موضوع تعجب نکرد . چون این در واقع کار اول من در این عرصه بود و برای خوانندگان کتابهای رمان کاملاٌ ناشناس بودم ولی در نهایت تعجب، به سرعت مخاطب خود را پیدا کرد و تمام شد . بعد هم که مجوز گرفت و به همین صورت پیش رفت تا امروز که گویا چاپ بیست و ششم است . بنا بر این من اعتقاد چندانی به تبلیغ برای کتابی خاص ندارم . ولی تبلیغ کلی در جهت علاقمند کردن مردم به کتاب خوانی با روشهای درست برای جامعه ما ضروری است.
· فکر میکنید بی توجهی به بعضی از اخبار حوزه کتاب و توجه ویژه به بعضی کتابهای دیگر، می تواند در تغییر اجباری در نوع نگاه مولف اثرگذار باشد؟
ج: اگر منظور اینست که مد روز و آنچه از نویسندگان خواسته می شود در نحوه نگارش آنان اثر گذاشته و آنها را وادار می کند که با خود سانسوری و تغییر روش چیزی مورد پسند منقدین خبری در حوزه کتاب بنویسند، متاسفانه بله . در بسیاری از موارد اثر گذار است امروزه همه می خواهند مارکز باشند . از رئالیسم جادویی و جریان سیال ذهن می گویند چون خیلی مد است ولی من اعتقاد چندانی به این دستور العمل ها ندارم به عقیده من موضوعی که می خواهید مطرح کنید سبک و نحوه نگارش شما را مشخص می کند.
بازدید : 6205